ای گل‌ تر بلبلان را ترک کُن
تا بگویم با تو من یک دو سخُن
یاد می‌دارم که گشتی ناپدید
پار و باز امسال چون اين دم رسید
رونما گشتی زالطاف بهار
تو مگر آنی که اینجا بود پار
از کجاست این رنگ تو وین بوی تو
روی دلخواه و تن دلجوی تو
همچو جانانم تو باری مرده‌‌ای
لیک رختت باز اینجا برده‌‌ای
تو مگر از سوی جانان می‌رسی
خود زکوی مهربانان می‌رسی
من زبوبت بوی ایشان می‌برم
آه! سرّی هست اینجا لاجرم
ای شهشاه و شریف محترم
من زانفاس نفیست می‌برم
بوی عدن و نکهت خلد برین
ای حسن! تحسین! ای گل! آفرین
در زمستان نزد تو بسیار بار
نی زبهر نزهت و گشت و گذار
لیک بهر دیدن این خاک را
بهر دیدن این تراب پاک را
بادلی می‌آمدم پر اشتیاق
پر ز درد و آه و اندوه و فراق
من گمان بردم که بربودت عدم
تو سفر کردی مگر سوی ارم
باز عودت کرده اکنون از بهشت
سرنما گشتی به هامون و به کشت
آمده از آسمان همفتمین
گشته‌‌ای پیدا برین روی زمین
آمده از جسم و جان و خاک یار
پای بسته، سر نهاده بر مزار
یک تن است این جزء‌های کائنات
مهر و ماه و مردم و مور و نبات
زان همی روید شکوفه از زمین
کاندران افتند چندین مه جبین
ای گُلم آن جا که این بو چیده‌ای
دوستان جان ما را دیده‌‌ای
بار دیگر گر ببینی، ای سروش
ای سروش مشکبوی و سبز پوش
با زبان تو بگو از من سلام
هم مرا زیشان بیاور یک پیام
………………………..
……………………….

Notes

دیدگاهتان را بنویسید