از محتوی دیوان ناصر میتوان دید که او در انواع علوم متداول دورهٔ خود دانش آموخته بوده،با بررسی اشعار او میتوان گفت که بر آن علوم چیره و ماهر بوده است. در دیوان او به این علوم اشاره کرده است: صرف و نحو، فقه، حدیث و تفسیر، هیأت و نجوم، ریاضی و موسیقی، طب، فلسفه، عرفان، انواع خط، نقاشی، بیان و معانی و بدیع. برای هریک از این موارد میتوان نمونههای پرشماری از دیوان او آورد که اگر فرصتی دست دهد، در مقالههای آینده در بارهٔ آنها گفتگوی خواهیم کرد. ولی آنچه اکنون مورد نظر میباشد این است که بنیان دانش او در دوران تحصیل او در جوانی در بخارا استوار شده بوده است. او دانش خود را از استادانی آموخته است که چندین بار در دیوان خود با نهایت احترام از آنها یاد کرده و سپاس خود را بر آنان گزارده است. قصیدهٔ ۵۶ ، قصیده ۵۷ را ببینید که از سه کس نام میبرد: استاد بزرگ او کسی است به نام حمیدالدین ، دو دیگر دائی ناصر است به نام شرفالدین که او هم حق استادی بر او دارد، سه دیگر برادر ناصر به نام منصور است.
ناصر شاعری است غزل سرا . قصیدههای او به هیچ روی با غزلهای او برابری نمیکند. مثنوی هدایتنامهٔ او هم در برابر غزلهای او وزنی ندارد. اگر فرصتی بود قصیدههای او را بررسی خواهیم کرد.
ناصر پس از پایان تحصیلات گویا شغلی در دستگاه قضائی وقت بخارا داشته است ولی همه را رها میکند و از بخارا خارج میشود، نخست به سمرقند میرود پس از اندک زمانی به هرات میرود ولی روح نا آرام او را امان نمیدهد و در جائی پایبند نمیشود تمام عمر خود را در سفر و سختی و تنگدستی میگذارند، در حالیکه در همه احوال در شور و شیدائی و شادباشی است. رد پای او را در شهرهای توس، اردبیل، تبریز، شروان، بغداد، شام و مکه میتوان یافت و شاید جاهای دیگر هم رفته باشد مانند هندوستان ولی مدرکی بر آن سفرها وجود ندارد.
سخن ناصر بسیار روشن و صریح است. اندیشهای روشن و تیز و برا دارد بدون اما و اگر، یکپارچه و با استحکام . غزل او حرف دل اوست. قصیدههای مدیحهٔ او تماشائی است، گاه به طنز و تمسخر میماند تا یک قصیدهٔ جدی.