خبر یار به اغیار نمی‌یارم گفت
گنجها دارم و با مار نمی‌یارم گفت
درد یاری به دل خستهٔ ما افتاده است
درد یاری که به دیّار نمی‌یارم گفت
سخن راستی سرو و خرامیدن کبک
پیش آن قامت و رفتار نمی‌یارم گفت
گرد از پای تو خواهم که بروبم به مژه
لیک با گل سخن خار نمی‌یارم گفت
لطف تو اندک و بسیار به هرکس برسد
دیگر از اندک و بسیار نمی‌یارم گفت
با دل از رفتن دلدار بگوید ناصر
خبر مرگ به دلدار نمی‌یارم گفت

دیدگاهتان را بنویسید