نیست امروز نظر بر من دلسوز ترا
تا چه گفتند حریفان بد آموز ترا
ای که داغ دل من دیده، چو گل خنده زنی
هیچ تأثیر ندارد مگر این سوز ترا
بر تو روشن نشد این آتش پنهان که مراست
گر چه بینم همه شب انجمن افروز ترا
بر سرم تیغ بزن کز تو نخواهم گله کرد
که بر این داشته خوی ستم آموز ترا
بوالهوس در مژهٔ غمزه زنان سهل مبین
که خطرهاست در این ناوک دلدوز ترا
برو ای محتشم دهر که ارزانی باد
دل بدبخت مرا طالع فیروز ترا
فیضی امروز ادای تو جنون آمیز است
دی به این حال نبودی چه شد امروز ترا

دیدگاهتان را بنویسید