روزم از غصه سیه گشت و شبم پیدا شد
عجبم رفت کنون، بلعجبم پیدا شد
من خود از دردسر هجر به افغان بودم
گرمی دل اثری کرد و تبم پیدا شد
بودم از بی ادبی همدم مستان چو رباب
گوش مالی ز تو خوردم، ادبم پیدا شد
یاد تو کردم و کام دهنم شیرین شد
جام مِی‌ خوردم و در دل طربم پیدا شد
همچو بلبل ز گل وصل تو بودم غافل
باد آورد نسیم و طلبم پیدا شد
پدر و مادر من عشق و مَحبت بوده ست
دیر باز است که اصل و نسبم پیدا شد
تا لب خویش نهاده‌ است بر آن لب ناصر
اثر چشمهٔ حیوان ز لبم پیدا شد

دیدگاهتان را بنویسید