اگر آن فتنه که برخاست به ما بنشیند
دیده در صورت او صورت معنی بیند
غنچه را چاک گریبان اگر از دل تنگی‌ست
به از آن نیست که دامن ز جهان برچیند
در شب هجر تو چون شمع به آب دیده
آتش دل بنشاندیم ولی ننشیند
تو درخت گل صدبرگی و از خوف رقیب
هیچ‌کس زهره ندارد که گلی برچیند
ناز او هست همه بهر نیاز ناصر
دوست آن نیست که برما دگری بگزیند

دیدگاهتان را بنویسید