چه مطرب است که امشب بدین مقام رسید
بساخت پردهٔ عشاق و پرده‌ها بدرید
به یک ترانه چنان گرم کرد مجلس را
که می به جوش در آمد، ز گل عرق بچکید
اگر به قول مخالف دلم ز ره می‌رفت
به راه راست در آمد چو صوت او بشنید
رباب نغمهٔ او را ادا نکرد درست
مگر ز راه ادب گوش او همی‌مالید
به زیر لب دهن او چو نای را دم داد
ز ناله نال شد و از لبش به کام رسید
مهی به چرخ در‌آمد که چرخ عالم گرد
رخی به خوبی او با هزار دیده ندید
بخواند گفتهٔ ناصر چو گوهر منظوم
شنید زُهره و در گوش خویشتن کشید

دیدگاهتان را بنویسید