گر راه و روشن این بود آن ناقه دوان را
گمراه کند قافلهٔ کعبه روان را
کسی دیده بر آن شکل و شمایل نگشاید
کز جان و دل او نبرد تاب و توان را
ما بی ره و رو کفر ز ایمان نشناسیم
حسن است که از راه برد پیر و جوان را
خوبان همه مایل به زر و سیم ولیکن
جز نقد مَحبت نبود جان گروان ار
فیضی چه کنی ناله ز بیداد نکویان
فریاد چه تأثیر کند ناشنوایان را