بر فلک شب همه شب دیده از آن می‌دوزم
که به مرغان سحر ناله همی‌آموزم
همچو شب تیره دلم وز اثر طالع بد
هیچ طالع نشود مهر جهان افروزم
می‌زنم چشم و ستاره ز نظر می‌بارم
می‌برآرم نفس و شمع فلک می‌سوزم
روز من بی تو چو شب گشت و نمی‌دانم هیچ
تیره‌تر ز ین دو کدامست: شبم یا روزم؟
گر ز ناصر لب تو قیمت بوسی طلبد
چنگ بر دیده زنم، زو گهری اندوزم

دیدگاهتان را بنویسید