خبر برید شب عید پیر مصطبه را
که راست میکنم امشب قصور سی شبه را
سپاه روزه شبا شب ره گریز گرفت
بلند کرد صراحی به بزم کوکبه را
ادیم دیده بکش بر قدح چو طبل نشاط
که رفت لشکر سالوس و برد دبدبه را
به هوشیاری آن ساقیان مست مبین
که در پیاله نگهداشتند مرتبه را
به روز عید می آلود جام آن صنمم
که میدهد به کف آفتاب مشربه را
ره دل از خوی پیشانی فرشته گل است
بپرس لغزش این راه پیر تجربه را
بگیر محضر دیوان فیضی و بنگر
سخن طرازی رند هزار مذهبه را