فریاد ز چشم روسیاهم
صد آه ز گریه و ز آهم
هر شب ز غم فراق چون شمع
تا چند بسوزم و بکاهم
از گریه هزار آب شستم
اسپید نشد رخ سیاهم
ازکینهٔ دشمنان چه نقصان
کز عصمت دوست در پناهم
هر کس ز تو بر امید چیزیست
من از تو به جز تو می‌نخواهم
از پیش خودم مران به خواری
گر چه تو گُلی و من گیاهم
ناصر به تو همچو تیر یکتاست
تا کی چو کمان کنی دوتاهم

دیدگاهتان را بنویسید