دوش ما همخوابهٔ آن سرو بالا بوده‌ایم
همچو مشکین سنبل او بی سر و پا بوده‌ایم
منت ایزد را که یک شب در کنار ما نشاند
آن سعادت را که چندین گاه جویا بوده‌ایم
از کجا پیدا شد این طالع که بعد از مدتی
عاشق و معشوق امشب هر دو یک‌جا بوده‌ایم
ای ملامت گو ز رسوائی چه ترسانی مرا
ما به کوی عشق تا بودیم رسوا بوده‌ایم
چشمت ار می‌گفت خواهم خون ناصر ریختن
سال‌ها از بهر این دولت مهیا بوده‌ایم

دیدگاهتان را بنویسید