دوش ما را خبر وصل تو می‌داد نسیم
جان بدادیم و بکردیم ادای تعظیم
چشم ما جای عزیز است و خیالت یوسف
دل ما نار خلیل است و غمت ابراهیم
چیست فردوس، دمی صحبت صاحبنظران
چیست دوزخ نفسی فرقت یاران قدیم
دی به کوی تو صبا آمد و دزدیده گذشت
شکر می‌گفت که جَستم ز خطرهای عظیم
خانهٔ توست مگر تن که شکسته است و نزار
دفتر توست مگر دل که سیاه است و دو نیم
عقل و جان است به سودای غمت نسیه و نقد
رخ و اشک است به بازار وجودم زر و سیم
جان سفر می‌کند از قالب و حق جانب اوست
در قفس جز به ضرورت نشود صید مقیم
من کی‌ام گمشده‌ای آمده از هیچ به هیچ
خاک و خونی که دگرروز شوم عظم رمیم
زندگی از نظر لطف تو یابد ناصر
رحمت آری ز رحیم است و کرامت ز کریم

دیدگاهتان را بنویسید