چنان که ترک من آغاز کرد عربده را
دگر چه حال بود عاشقان غمزده را
ز چشم ما به جمال بتان تماشا کن
تو کور دیده چرا منکری مشاهده را
مرا به مصطبه پیر مغان نصیحت کرد
که ره مده به دل غم نیامده را
سیاه نامهٔ مستان به باده میشویند
خبر برید ملامت کشان میکده را
فریب عقل چه حاصل که میدهد برباد
فسون غمزهٔ ساقی هزار شعبده را
سواد کلک مرا آفتاب میداند
که بردهام به بیاض سحر مسوده را
زمام کشتی می استوار کن فیضی
که موج عربده خیز است آب نبرده را