گر بر لبم نهد قدح نیم خورده را
صد جان پی به منزل مقصود برده را
ای مست ترکتاز یکی بر سرم بنه
پائی به خون اهل مَحبت فشرده را
ای کاش همدمی که رسانید نامهات
گوید به من حقیقت حرف سترده را
چون بگذری ز تربت من در دو دیده کش
خاکی به آستان مَحبت سپرده را
بهر تمام کردن ما غمزدهای بس است
در کار غیر کن نگه ناشمرده را
فیضی تو کیستی که زند تیغ غمزهات
یک زهر چشم بس چو تو صد نیم مرده را