از غصة بیماری آن نرگس جادو
دوتاه شد آن حاجب افسونگر هندو
شمعیست جبین تو که از نور الاهی
آویخته از گوشة محراب دو ابرو
اوصاف رخ لیلی و آوازة مجنون
منسوخ شد از ولولة عشق من و او
ای صبح سعادت بنما از افق غیب
باشد که شود کار من غمزده نیکو
شد روشنم اکنون که به بالای تو سروی
پیدا نشود در چمن روضة مینو
با فاخته گفتند حدیث گل رویت
حیران شد و فریاد بر‌آورد که کو کو
یا رب چه گل است آن سمن تازة سیراب
آیا چه خوش است آن شکن حلقة گیسو
دردیست مرا در دل شوریده که او را
درمان نتوان کرد به افسون و به دارو
در حالت شوریدة ناصر نظری کن
تا کور شود دیدة نادیدة بد گو

دیدگاهتان را بنویسید