همسر گل می‌نشود هر گیاه
جای عبادت ننشیند گناه
عقل من ای چشم تو بادا سپید
چشم من ای روی تو بادا سیاه
روی بتابید ز روی بتان
شرم بدارید ز روی اله
دل به زنخدان بتان میل کرد
یوسف گم گشته فرو شد به چاه
ما به غم هجر و تمنای وصل
مدعیان در طلب مال و جاه
کشته شدن زار به شمشیر دوست
به که به بیگانه گرفتن پناه
ناصر از آشوب بلا سر مپیچ
گر برود سر، تو قدم نه به راه

دیدگاهتان را بنویسید