مطرب بلند ساز کن امشب ترانه را
و ز شعر من بخوان غزل عاشقانه را
روغن بر آتشم زن و همدست شوق کن
با شعر تر ترانهٔ چنگ و چغانه را
آن چنگ بشکنم که به تار بریشمین
بر توسن خرد نزند تازیانه را
ای کام دل بیا که به صد حسرت دراز
فرصت وداع میکند امشب بهانه را
گل گل شکفتهای ز می و از شکفتگی
در دل گرفتهای در و دیوار خانه را
روزی که کنج گنج نهادند آرزو
عشقم به دست داد کلید خزانه ار
فیضی تو خامشی و حریفان در انتظار
تا آتش نهفته بر آرد زبانه را