شب عید است ساقی چرخ ده جام هلالی را
صلای باده زن دردی‌کشان لاابالی را
تفاوتهاست در مستان نگه کن باده کم کم ده
به بد مستی که از حد می‌برد بی اعتدالی را
حریف آن مسیحا مشربم کز ساغر عشرت
به ترسا زاده‌ای نوشد شراب پرتگالی را
زلال خضر بر خاک سیه ریزم چو اسکندر
که می‌افزاید آن آب انده پیرانه سالی را
تعالی‌الله چه عید است اینکه در دوران نمی‌یابم
دلی از شوق محروم و سری از ذوق خالی را
بتان در جلوه‌ای تازند، نازم بر خداوندی
که می‌بخشد به رعنایان چنین نازک نهالی را
غنیمت داد به دور خسرو والا جلال‌الدین
نشاط عید اسفندارمذ ماه جلالی را

دیدگاهتان را بنویسید