به تیغ از تو نبرگردم که روی دلستان داری
قدی چون سرو ناز و رخ، به شکل ارغوان داری
به صحرا می‌شدی چون سرو، روزی باغبان گفتا
که باغ ما منورکن، چو میل گلستان داری
لبت لعل است و می‌خواهم که ما را رایگان بخشی
دلت سنگ است و می‌خواهم که ما را مهربان داری
کسی کاو آرزو دارد که مه در سایبان بیند
تو آن خورشید تابانی که مه در سایبان داری
میانت کمتر از موی است و بر موئی کمر بندی
دهانت چون سر موی است و موئی را میان داری
غنیمت دار ای ناصر، حضور نازنینان را
شکر او در دهان دارد، تو طوطی در دهان داری

دیدگاهتان را بنویسید