این چه مستی است که بی باده و جام است اینجا
باده کز جام بنوشند حرام است اینجا
ای که از بادیهٔ عشق خبر میپرسی
پای بردار که کونیندو گام است اینجا
زاهدا منتظر چشمهٔ کوثر منشین
که به یک جرعهٔ می کار تمام است اینجا
هیچکس نیست که در دایرهٔ حیرت نیست
صیدگاهیست که جبریل به دام است اینجا
راز سربستهٔ خم پیش خرد مگشائید
سخن پخته مگوئید که خام است اینجا
نام و ناموس ز ما خاک نشینان مطلب
این مقامی ست که ناموس نه نام است اینجا
چون شدی معتکف میکده فیضی هشدار
کز دم پیر مغان فیض مدام است اینجا