به یک دو روز مه روزه برد تاب مرا
که برشکست چنین رنگ آفتاب مرا
قدش به جلوه از این بیش داشت مضطربم
کنون فزوده به آرام اضطراب مرا
ز تشنگی لب او خشک بنگر ای همدم
دگر مپرس سبب دیدهٔ پر آب مرا
ز ضعف روزه بود نی ز روی استغنا
گه سؤال اگر کم دهد جواب مرا
مدار روزه که از صدق نیتی که مراست
کند فرشته به نامت رقم ثواب مرا
سپهر کاش مه روزه را براندازد
که تلخ کرد شب و روز خورد و خواب مرا
ز باده دست کشیدم روا بود فیضی
که بشکند دل توبه ارتکاب مرا