ای ماه اگر به روزن او سر فروکنی
آن آفتاب گم شده را جستجو کنی
در پاش اوفتی و نهی روی بر زمین
وانگه نگه به جانب آن ماه رو کنی
چون افکنی نظر سوی آن گوشه‌های چشم
سر در میان حلقة هر تار مار کنی
بینی دل مرا و سپاری به زلف یار
جمعیتی به حال پریشان او کنی
تا گرد این محال نگردی در این محل
گر باشدت مجال هم این گفتگو کنی
کای سرو تا نشسته دمی درکنار ما
هر لحظه آب روی مرا آب جو کنی
دارم امید آنکه لبم بر لبت رسد
روزی که کاسة سر ناصر سبو کنی

دیدگاهتان را بنویسید