ای خم آبروی تو تیغ جفا
حلقهٔ گیسوی تو دام بلا
خنجر پهلوی تو تیغ اجل
غمزهٔ بدخوی تو تیر قضا
بستهٔ بازوی تو ترک ختن
کشتهٔ آهوی تو شیر خطا
دو رخ نیکوی تو نور ازل
دو لب جادوی تو سرّ خدا
تافته زانوی تو دست هوس
دوخته بر سوی تو چشم هوا
خستهٔ هندوی تو فیضی زار
تشنهٔ داروی تو بهر دوا

دیدگاهتان را بنویسید