ای همنفسان محفل ما
رفتید ولی نه از دل ما
ما دست ز غم نهاده بر سر
غم پای فشرده در گل ما
دریای غمیم و گوهر اشک
کشتی کشتی به ساحل ما
گنجایش گل نبوده اکنون
شد کوه فراق حایل ما
زود است که شوق بی سر و پاست
دنباله شتاب محمل ما
زود است که آرزوی شیداست
محمل کش میر منزل ما
مگذار گره به کار فیضی
ای عقده گشای مشکل ما