پیر ره عشقیم و جنون مرحلهٔ ما
مجنون بلاکش بود از سلسلهٔ ما
ای کعبه روان همرهی ما بگذارید
کامشب ز حرم پیش رود قافلهٔ ما
ما نامه سیه دفتر دانش چه گشاییم
کز چار کتاب است برون مسألهٔ ما
تاریک شبانیم اگر رخ بنمائی
نور شجر طور دهد مشعلهٔ ما
گفتیم غم عشق به هر کس که نشستیم
فریاد ز دست دل بی حوصلهٔ ما
کی قطع ره کعبهٔ مقصود توانیم
گر ناقهٔ همت نشود راحلهٔ ما
دیوانهٔ عشقیم در این بادیه فیضی
کز هفت فلک میگذرد غلغلهٔ ما