در خون نشست دیدهٔ ساقی پرست ما
می در گلوی شیشه گره شد به دست ما
بر پند عافیت طلبان گوش کم نهیم
کین مومیائی ست که خواهد شکست ما
در دیر خشت اول دیوار خانه‌ایم
بنگر که چون فتاد به کرسی نشست ما
ای غم چه رخنه در طرب ما فکنده‌ای
حاجت به نصب نیست به دیوار پست ما
ای پندگو گریز که قرابهٔ نخست
بر فرق توبه می‌شکند ناز مست ما
هر چند ترک سخت کمانی ولی بترس
زین تیر پر شکسته که خیزد ز شست ما
فیضی و کار عشق چه دارد نظارگی
ما پای‌بست دل شده دل پای‌بست ما

دیدگاهتان را بنویسید