ردیف ز
رباعی ۱
یارب به حق دنیا و عقبی و تمیز
برهان چو توئی حاکم و سلطان عزیز
از حسرت و خجلتم ازین سوی و انسوی
وزخوف صعوبة گذر کردن نیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲
هر دم آید نسیمی از عالم راز
در جوش آید دل حکایت پرداز
گفتی خود راز گفتگو خامش ساز
کس دریا راز موج چون دارد باز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳
هستی ردّ است گر بود طالب تیز
وَر نیستی قبول جبار عزیز
بسیار به صد طلب نیاید چیزی
بس هیچ نخواهد و دهندش همه چیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴
روز و شبم ای عشق نکو خواه بسوز
چون شمع مرا گاه بکش، گاه بسوز
در خانهٔ هستی دلم از خویش گرفت
ای اشک ببر مرا و ای آه بسوز
نُسخ
گزارش
رباعی ۵
با هر چه نیاز داری ای صاحب راز
آن هم هوس تست، به آن کم پرداز
عاشق باید که محو معشوق بود
گویند کمال عاشی ترک نیاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۶
ره سوی وجود و کوی تقدیر انداز
بس تیر بر این بوتهٔ تدبیر انداز
حق را نرسد زیانی از حادثهای
نتواند خورد تیر بر تیرانداز
نُسخ
گزارش
رباعی ۷
آن آب حیات را ز تاریکی راز
فواره شد این خلق حکایت پرداز
چون متصل او شدی و عیر نماند
دیگر با کیست این همه عرض و نیاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۸
جهدی که به وحد خویشتن کردی بازی
از هر چه به عالم نشیب و فراز
بر پای طریفت دل و جان ره گذریست
در چشم حقیت دو جهان است مجاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۹
از عشق سوای او هلاک و خون ریز
در بیم و امید نار و جنت مگریز
چون رو یابی به ما من و صل که او
واگرد به من گفت و تو در رفتن تیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰
سیرم شده مستیست در پردهٔ راز
زانگونه که انجام ندانم ز آغاز
پروانه به پای شمع خود سوخته پر
خوشتر که کند به گرد عالم پرواز
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱
ای یک نقطهٔ یگانه و بی تمیز
گه خوار در بن دایره و گاه عزیز
آدم توئی و حاتم اگر بشناسی
یک چیز نمیشود به تکرار دو چیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲
همت نبود خلق گدا را هرگز
بیخوف و رجای خود مدارا هرگز
بی مژده ازو یاد نعمت یک کس
یک شکر نمیگفت خدا را هرگز
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳
چون بود سعادت و شقاوت ز آغاز
از حکمت امر و نهی آگاهم ساز
تا این دو گره که در هم آمیختهاند
چون روغن و دوغ سازم، آن هم ممتاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴
بی عقل به جز جفا نبیند هرگز
بی عشق ز خود رها نبیند هرگز
عقل آن باشد که دارد ز خلقت پاس
عشق آنکه به جز خدا نبیند هرگز
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۵
در دفتر ما توان شد محرم راز
کز خضر به منزل آورد گم شده باز
این به حق آن ز جا به جای بردت
این خضر حقیقت و آن خضر مجاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۶
با تست کسی نشسته در پردهٔ راز
کانجام به اوست جمله را و آغاز
یعنی به ملاقات حقیقی چو رسی
از پردهٔ راز بر نیاری آواز
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۷
خلق عالم به دیدهٔ عقل و تمیز
طفلند تمام، اندکی بالغ نیز
طفل از پی مالیت چیز خواهد
بالغ جوید حقیقتی از همه چیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۸
هر چند شود جهان حکایت پرداز
جز راز تو نیست گر شوی محرم راز
گر اهل حقیقی مکن نفی مجاز
میدان که سپر خویشتن تنگ مساز
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۹
هر چیز که گفت عاشق از روی نیاز
راز معشوق بود اگر جوید باز
عاشق سخن عشق ز معشوق آموخت
قل اِنّ صلواتیست گواه این راز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۰
حق چون در تافت پرتو از پردهٔ راز
نیک و بد نفس خویشتن دانی باز
چون فجر که این است نشانش که شود
خط اسود ز خط ابیض ممتاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۱
در هر که رسیدیم و شدیمش همراز
از قصهٔ ما بود حکایت پرداز
گه آدم و گه خاتم و گه آن و گه این
افسانه ماست اینچنین دور و دراز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۲
بسرشت بماتوسوس الناس و هنوز
گفتش که لب از هر طلب و کام بدوز
این حکم که غیر او تواند کردن
کآتش فکند در خس و گوید که مسوز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۳
نطق حق را که سوز ازو خیزد و ساز
اسباب شد این خلق حکایت پرداز
راز قرآن حقیقی باشد و ماند
افسانهٔ او به دست طفلان مجاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۴
موجود یکی و عالمی در تک و تاز
یک راز بر آورده هزاران آواز
این عشق که انگیخته صد ناز و نیاز
دریای حقیقت است در موج مجاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۵
ترکی دیدم سرکش و تیز و خون ریز
بگرفته اسیری ز سر خشم و ستیز
وین طرفه که آن اسیر زاری میکرد
کای دلبر ناگریز از من مگریز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۶
هر چیز به عالم نشیب است و فراز
آئینهٔ اوست ای به او چشم تو باز
خود اوست که میکند به هر چیز نظر
تو خوا حقیقت شمر و خواه مجاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۷
ای من خل تو، کار و بار من نیز
در هر دو جهان باش تو یار من نیز
یارب، یارب چون تو وجودم دادی
بر غیر مکن حواله کار من نیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۸
شمعیست پس پردهٔ هر خوار و عزیز
در تافته بر عالم و خود مقصد نیز
یعنی رازی که کس ندید و نشناخت
پیداتر و نزدیکتر است از همه چیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۹
دل بی غم نه دمی و جان خرم نیز
آرام نه با هستی نامحکم نیز
گفتی که نمیگنجددر هستی عشق
ای کاش نگنجیدی اندر غم نیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۰
هر امر مجاز در جهان تمییز
از حفر حقیقت خبر دارد نیز
کُنّا ینبغی اگر یکی گفته کلیم
ما میگوئیم هر زمان در همه چیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۱
غیر از یک ذات نیست حکمت پرداز
هر چند که عالم نشیب است و فراز
گر او دارد دست از کار خود باز
کس را با کس نه ناز ماند، نه نیاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۲
ای جُسته حقیقت و مجاز از من باز
بشنو سخنی ز پردهٔ راز آواز
دید و گفت حقیقت از سوی حق
وَز جانب خلق کوته اندیش مجاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۳
در عالم غیب افتابیست عزیز
هر نقص و کمال ازو در ارباب تمیز
هر دور کسیست لیک جز انسان نه
مه نو شود اما نشود دیگر چیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۴
بس منفعلم ازین که هستم ناچیز
زان اعزاز و نوازش بی حد نیز
عاشق آن است واقعاً کو باشد
پیش خود خوار و پیش معشوق عزیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۵
گر انسانی همه کسی و همه چیز
با این همه هم یگانه و بی تمیز
آن را که کلام ایزدی میخوانی
واگرد به خویش کش تو میگوئی نیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۶
بنگر که مراد ما چه چیز است و چه چیز
بگذار انانیت عقل و تمیز
نادیده وفائی ز کسی نکشیمش
هر کس نه ز ماست پیش ما نیست عزیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۷
صد رنگ اگر بر آید آن شخص مجاز
چون نور به مهر دل به حق دارد باز
در شکوه و شکر و کفر و دین خوف و رجا
آن نیست که او ز راه خود ماند باز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۸
هر کس یکنی که آمد از عالم راز
از بهر صلاح کار این مشت مجاز
اینها همه در وسوسه ماندند و مرا
دل رفت بدان طرف که آمد آواز
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۹
جز عشق کسی که ناگزیرست و عزیز
عام هیچ است و هر چه در عالم نیز
تا جرعهای از زهر غم او خوردم
در کام من افتاد ز لذت همه چیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۰
عشق است و یگانگی و راهش به فراز
نه ناز شده پیش در او نه نیاز
هر چند که میکنم در این راه نگاه
وهم است که نا امید میگردد باز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۱
خود را نشناختم در این دیر مجاز
جز شخص میان نور و فی داشته باز
آن سو همه دم ز بینیازی میزد
این سوی همی فتاد بر خاک نیاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۲
روحیست دمیده در تو صنعت پرواز
تو ناطق از آن داده شرح همه باز
پنداشت توئی گوش چو نشنفت آواز
خس را ندهند راه در پردهٔ راز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۳
هر چند که خلقیست حکایت پرداز
غیر از یک کس نیست به محق محرم راز
کین راز به صد هزار دیگرگونی
آید بیرون و با یکی گردد باز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۴
مطلوب حقیقی تو با تست متاز
هر سو به هوای مطلبی چند مجاز
گر بر سر افلاک شوی مسند ساز
ترسم که همین مقام را جوئی باز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۵
من عاشقم و رسته ز غوغای مجاز
نه کفر و نه ایمان و نه ناز و نه نیاز
دارم در عشق بر قیامت سبقت
مانند نماز کرده بر بانگ نماز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۶
بر گرد ز خاک خلق و داده نان نیز
آن گاه در او جان شده و جانان نیز
بسیار سبب خواستی و داشتهای
گر همچون آفریده بودی جان نیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۷
دنیای دنی را که نیرزد به نیاز
استعداد است این همه شوکت و ناز
کامش همه این جیفه و نامش سلطان
چون کرکس دون مقصد و عالی پرواز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۸
هر چند که من به خویش میآیم باز
اول نه و آخر نه و من هستی ساز
چون شمع که از وجود خویشتن حاصل
افسردگی است در میان دو گداز
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۹
ای وقف تکلم تو نیک و بد نیز
در کوی یگانگی تو محو تمیز
ای گفته سخن ز عالم و هر چه دروست
این نور خداست تافته بر همه چیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۰
رو فروشو از همه فن و علم مجاز
با ساختن و خواستن حق دمساز
یعنی که براق جئتمونا به فراز
در جادهٔ کما خلقتناکم تاز
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۱
زاهد پی خورد و خفت جست آید و تیز
عاشق زین لوث در کمال پرهیز
آن مرغ سرای گشت و این باز بهشت
آن را چه خیر ازین به جز نفی و گریز
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۲
حاصل نشود ترا به صد عقل و تمیز
بیواسطهٔ اینی و آنی یک چیز
بیرون ز سبب حکیم کاری نکند
اما سبب از وی سبب انگیزی نیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۳
دانی تو که چیست خلق و این عقل تمیز
زشت و زیبای او و چیز و ناچیز
امید و هراس و کام و ناکام همه
از یکدیگر به قدر نامسی نیز
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۴
آن را فکند به هستی دور و دراز
این را کشد و دیت نشیند در راز
یعنی که چو بینمازی، مست مجاز
عارف را نیز در محل نیست نماز