رباعیات سحابی اساس
ردیف ش ص ۳۳۹
رباعی ۱
عالم جسم است و عالم آرا جانش
هر چیز که هست و هر چه باشد آنش
عیش ازل و عمر ابد میخواهم
وینها همه در کرشمهٔ پنهانش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲
گشتیم بسی در دور فلک و ایامش
بهر کامی نبود غیر از دامش
چیزی که همه عمر هوا بود و هوس
کردیم کنون صبر و مدارا نامش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳
خلقی همه از شنیده میخوانندش
نه دانسته، نه دیده میخوانندش
کس را خبری نیست ز خلق عالم
هر چند که آفریده میخوانندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴
امید و هراس غیر از خاطر خویش
بیرون کن و شاد باش با فاطر خویش
چشم از بد و نیک خلق عالم در بند
غم راه مده به خاطر عاطر خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵
هر لاشیٔ را به معدلت کن شیٔ خویش
تا آنکه ز جمله بشنوی یا حی خویش
حکم سلطان به ملک روم و ری خویش
باید جودم نائی اندر نی خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶
آن دم که دمیده در توان ذوالمننش
آن دم سخن است از همه جا دم زدنش
آن کو شدهاند غایبان حاضر او
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷
زراق چو کسر نقش رد گردیدش
هر چیز که کرده بود رد، بگزیدش
دکان داری متاع دکان را ریخت
وَز خشم فرود آمد و بر میچیدش
نُسخ
گزارش
**
رباعی۸
خالق همه بر شان خود افتد نظرش
مخلوق ز هر چه غیر کامش حذرش
انسان به قضا اگر رضا میداشت
از بهر چه میبود عمای بصرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹
ثبت قلم قدرت و محو آن باش
این حرف دو کو کمال یا نقصان باش
اصل همهایم ما ز سوی توحید
آن سوی تو خواه کفر و خواه ایمان باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰
در عشق که نیست هیچکس را حالش
جز آنکه دروست محو قیل و قالش
هیچند این خلق با همه عمر دراز
خام است خیال اگر پزی صد سالش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱
هر چند که نیست خلق مستعجل خوش
اهل توحید چون نباشد دل خوش
دوران متر دوند و نزدیکان محو
در راه به دست خواب و در منزل خوش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲
گر حق گوید کس نکند خاموشش
بحر آن نبود که خس شود رو پوشش
دعوی دروغ را نشانی این است
کز طعن فسردگان نشیند جوشش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳
مردان شده عین عالم و تلوینش
تو منکر هر کس و ره و آئینش
تو غره که پیروم فلان مردی را
وین طرفه که نبردهای از دینش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴
از حق آموزگار و از حق دانش
هر کار کنی نام منه جز شانش
آن کار ازوست در حقیقت نه ز تو
گر زانکه برون نباشد از فرمانش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵
هست از پی پختگیات این جوش و خروش
هر سوی شدن بار غرامت بر دوش
آن پختگی تو چیست؟ آن است که تو
یک جا بنشینی و به خود داری گوش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶
یک نکته که نور بود و نامحرمش
رو کرد و بنود ذرهای زین ندمش
آری کوری که جز به ظلمت خوش نیست
از جام جهان نما شکستن چه غمش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷
مرد از هستی که بسته چشم تیزش
چون رست چه غم ز عقل بیم انگیزش
تا گرگی و دزدی نبود در شب تار
کی ترساند هراسهٔ پالیزش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸
هان تا رسدت ز پردهٔ عشق سروش
از بهر متاع دنیای دون مخروش
انسان نبود آنکه زبون فلک ست
جز خر نکشد بار غم گاه فروش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹
ای دوست تو بر سر ملاحت میباش
ضد آرام و امن و راحت میباش
مقصود رضای خاطر تست مرا
گو سینه فگار و دل جراحت میباش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰
هر کس اخلاص به هدی آوردش
با ذات قدیم خویش واصل کردش
رهرو چو به منزل نرسد، نیست دلیل
جز آنکه به ره غول حوادث خوردش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۱
یک کس به دو عالم نه سر و سامانش
یک کس همه جهد بهرهٔ جانانش
این نیز به کام دو سه در غایت کام
آن سیر همه سیر خس دامانش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۲
در را ز ازل که داشت در پردهٔ خویش
بشناخت ز طور یار پروردهٔ خویش
معشوق هر آنچه کرد عاشق بگرفت
مانند کسی که یافت گمکردهٔ خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۳
بر عالم مرده یا حی خود میکش
این مجنون را به آن حی خود میکش
خورشید ز نور تست هر ذره که هست
خوش میرو، نور خود پی خود میکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۴
هر علم و فنی که هست مرد استادش
بشنیده ازین آن گرفته یادش
نطقیست روان و بر دو کون ارشادش
شط میرود و کنارها آبادش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۵
عاقل که سلامت است و خوش جان و منش
از هیچ سخن رنجه شدن نیست فنش
گر دانا گفت این سخن پندی بود
وَر نادان گفت خود چه باشد سخنش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۶
هر کس سخنی گفت به مستی یا هوش
حال من بود چون نکو کردم گوش
من چیستم از هر بد و نیکی به خروش
یک آب ز صد هزار سرچشمه به جوش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۷
چون قطره به بحر یافت تسکین بهرش
گشتند وظیفه خوار چندین شهرش
یعنی هر کس به کوی توحید رسید
شد موجب افتخار سبعین ظهرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۸
ای نقش جهان دیده و آن و اینش
آگاه نه از وجود و از آئینش
یعنی هر کس شنیدهای در عالم
خاک است به کوی عشق آنجا بینش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۹
مرد ار چه بود وحدت بی پایانش
بی کثرت خلق نیست نطق آیانش
هر چند که بی یبصر و بی یسمع شد
مذکور شدند باز اعمایانش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳۰
در سمع کسی که داشت با معنی گوش
از دعوی بهتریست هر کس به خروش
دیگ عام دانه و آبش آدم
از آتش تیز انا خبر است به جوش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳۱
هر خلق که گر دوست بی مانندش
در دل فکری به قدر حال افکندش
در رحم چه اختیار دارد مادر
از گریهٔ حاجت چه خبر فرزندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳۲
دانی چه بود حقیقت اسرارش
یکتائی حق نه یار و نی اغیارش
ای آنکه در امید و هراس خویشی
معذوری اگر ندیده دیدارش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳۳
حق است وجود بر جوانب گو باش
جهد از جاهد طلب ز طالب گو باش
ما خود دیدیم دیدنیها همه را
هر چیز که هست آن را صاحب گو باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳۴
این سر چو به ترک نو گشاید روپوش
زو تأکید است کاندرین کار مکوش
جستم یک روز دست بوسی زیتی
دستی بنهاد بر دهانم که خموش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳۵
هر کس که رسید از حقیقت فهمش
جز معرفت خویش نیاید سهمش
هر چند نگاه میکنم در عالم
یا انسان است یا گمان و وهمش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳۶
هر کس که ز دیده بهرهای افتادش
از وسوسهٔ دو کون کرد آزادش
این حرص که نیست بی تردد یک دم
جز بر هیچی قرار نتوان دادش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳۷
ذاتیست وجود مدرک و خود کامش
در آینهٔ عدم به خود آرامش
مدرک چون نیست عکس هستی را
هر چند که عالم است و آدم نامش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳۸
این کون و مکان کتاب حق و سهمش
هر کس بگرفته زان به قدر فهمش
القصه که نیست خلق را هیچ به دست
جز نطقی و شکل چند از آن در وهمش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۳۹
آراسته دید هر چه مرد از کیدش
آزاد نگردید دگر از قیدش
سبحانالله که مظهری سازد کان
هم دانه و هم دام بود هم صیدش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴۰
صاحب نظری که همچو حق شد ستمش
احوال تو میبیند کم بین صمتش
بینش ز غرض جوشد مبرا خوانند
قاع صف صف لاعوج لا امتش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴۱
هر علم که کرد انشا معنی دانش
مشمر مگر از بهر علی جانش
یعنی که حسد مورز بر دفتر ما
شکر آن کن که داری و میخوانش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴۲
انسان که کند کدورتی غمناکش
باید خورش و پوشش و جائی پاکش
آن دم که بمیرد و به خاکش سپرند
ای وای اگر بماند این ادراکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴۳
ای راه به ما یافته بی غم میباش
با ما فارغ ز قید عالم میباش
این چرخ فلک گرد زمین گو میگرد
روز و شب و سال و مه پی هم میباش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴۴
عاشق کانسان جز نباشد نامش
نه نام و نشان، نه رونق ایامش
بلبل همه ذکر گل و گل میخواهد
زاری قفس چه سود و استحسامش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴۵
انسان که بود کهنهٔ خویش و نو خویش
در سیر فلک ندیده جز پرتو خویش
از نقطهٔ شعلهٔ شمع در صفحهٔ بزم
پرگار زند دایرهٔ پرتو خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴۶
پاک از یلد و یولد مستکبر باشد
یعنی به احد خلاص از هر شر باش
شهوت ره یاجوج خلایق شده است
سد عفت به بندش، اسکندر باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴۷
آن را که رسد ز عالم عشق سروش
غوغای قیامت به در آید از گوش
آنجا چه عمل چه دین که حق پیدا شد
حد را نبود راه به بیحد، خاموش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴۸
عالم که حکایتیست از بی چونش
شخص و حرفیست معنی و مضمونش
واگشته به او از همه حکمت شنود
وَر نه هیچ است درس افلاطونش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۴۹
دام است تمام فلک و ایامش
کس بیرون نیست هیچگه از دامش
بر یک متنفس خوش و آراسته نیست
بینیت خورد و خواب صبح و شامش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵۰
آن خواجهٔ آراسته بین و شانش
همّش زر و سیم و کار، پاس آنش
غافل که به پاس وقت خود باید بود
تا مهر جمادی نرباید جانش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵۱
ای مست نه انفسی، نه آفاقی باش
محو نظر و منزّهٔ ساقی باش
اشیاء همه چیست؟ هالک الا وجهه
یعنی بگریز در من و با باقی باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵۲
در خلق چو دیو بد گهر فتنه مباش
دایم در امن باش و در فتنه مباش
خوش گفت رهیدهای که در فتنه مباش
در فتنه اگر باشی سر فتنه مباش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵۳
هرکس رسید جذبهای ز آن فردش
جبریل نیافت در دو عالم گردش
سرگردانند خلق موقوف به حشر
انعام است آنکه گلّه باید گردش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵۴
آدم به بهشت بود نعمت خوارش
چون عاصی شد رسید در اسرارش
نه آب و خاک و باد منزلگه اوست
موسی بشنو بورک من فی النارش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵۵
دم درکش و هیچ چیز بسیار مکوش
چون کوشیدی برون مکن پند از گوش
گر خضر بود نفع مجو، بگذر ازو
گر آب حیات است، مضر است، منوش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵۶
سرگشته که مقصدی نیامد یادش
هر چیز که خواند و گفت تسکین دادش
مانند هوائی که در صحرایش
جز فریادش نخواست از فریادش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵۷
ای چرخ فلک نه دین و نه داد تو خوش
یک ساکن نیست در غم آباد تو خوش
بگرفت ز غربت وجودم دل شک
ای مسکن مالوف عدم یاد تو خوش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵۸
اول همه کورند و کبود و سرکش
و آخر همه همچو نیلفر سر درکش
در چشم کسی که هست عقل و درکش
دنیا همه عبرت است بهر ترکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۵۹
عین همه بودن کس است اتمامش
از خصم رمد خصم و دلش در دامش
هر چند الف به راستیها علم است
بی لام کج و حلقهٔ فا کو نامش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶۰
نوریست سخن که حق پی پیوندش
بر مهتد و ضال و خاس و عام افکندش
قرآن عالی ز راستی شد ورنه
در هر سخن است درج حرفی چندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶۱
هستی تو خصم تست در خون آرش
صد رخنه در این چند و چه و چون آرش
تیغ نطقت غلاف دارد ز هوا
ای قطع امور جسته بیرون آرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶۲
هر کس به عمل ز اجر دل خرسندش
وَز خالق کلّ شیٔ بینش بندش
در وهم همه معاش شخصی شده است
رب ساختهاند سرنگونی چندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶۳
هر چیز که دید از همه احسن دیدش
دیده گر آمد و فروتن دیدش
یک نکتهٔ نازکم نه رود آواز عنب
بی نازکی سرکه که نپسندیدش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶۴
هر کو چیزی نیافت از خاطر خویش
نایافته ره به خاطر عاطر خویش
ای آنکه سر صید معانی داری
بیرون مرو از کمینگه خاطر خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶۵
تا کس حی است خادماند افلاکش
با خلق و خلق هست استمساکش
چون رفت برون ز جسم جان پاکش
دیگر نسبت نماند با خاکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶۶
زین هستی و رسم و راه مردم لغزش
مأیوس شوی اگر ببینی نغزش
آخر چه تمتع بود و کس چه کند
این عالم را که خاک باشد مغزش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶۷
دل را که خراب است ز غم، شادی بخش
آرامگهی به خلد آبادی بخش
صد ره به بهانهها گرفتی ما را
یک ره به بهانهای هم آزادی بخش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶۸
با حق ازلش تا ابد آثار سروش
هر غیب حضور نسیهخر نقد فروش
از پیشتران هر آنکه سهلش گفتم
هم از پیشان گفتهٔ من کرد خروش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۶۹
من در گره حرمان نه عقل و نه هوش
او را دو جهان صورت و پیغام سروش
در قطرهٔ امساک چسان آرامید
دریای کرم به این همه جوش و خروش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷۰
انسان که همیشه کار با قیل استش
آفاق تماثیل و تحاویل استش
هر چیز که میگوید و میاندیشد
در بافته وقت بر تماثیل استش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷۱
آن شاه که جمله روبهاند از اسدش
در قبضهٔ بود جهان جان و جسدش
عالم همه گوش بر ندای اویند
چون ملک ازوست هر چه خواهد رسدش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷۲
دل در بر مرد کاصل هستی بودش
چون مُرد بدن زیان کند نه سودش
از بیخ چو بکسست گیاه و خشکید
آب و خاکی بود، رب فرمودش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷۳
هر کس خیر است کار چون اخیارش
کی ره یابد وسوسه در کردارش
زاهد بی استخاره کاری نکند
گویا که به خیر نیست هرگز کارش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷۴
هرکس که برد ره به حریم رازش
پیوسته به خود بود نیاز و نازش
این ظاهر عاشق است و باطن معشوق
گوش از پس در همیشه بر آوازش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷۵
این عشق عزیز نام شاه غیبش
خواران جهان گرفته عارو عیبش
شک نیست که باک نیستش دامن دل
هر کس که تو سر بر نزنی از جیبش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷۶
هرکس که حقیقت پرتو فکنش
کی بند شود به ظلمت ما و منش
چون کم ماند کسی که باید سخنش
در چه ننشیند آنکه آید رسنش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷۷
نه در دیدار تاب یک جرعه میاش
نه در هجران به جز غم کو و کیاش
من کیستم اندرین عنا و حرمان
آن رفته به قهری که نرفتند پیاش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷۸
نادیده بسی غبار رهرو ز تکش
از راه دراز عشق ننموده تکش
چون سرمه کشی جفا کشیده دیده ولی
بینش به زبان حال گوید که بکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۷۹
تجویز نمیکند خرد حسن معاش
خود نفس جز این نه سر نمیخواهد فاش
جز شکوه در این میان نزاد و رنجش
چون صحبت مردم خسیس قلاش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۸۰
هر کس گردید جزو در کل ماتش
خورشید شد و همه جهان ذراتش
تا هستی هست طعن دشمن کم نیست
بر خام دراز است زبان آتش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۸۱
آینهٔ آیات به اعمی مفروش
ذات است بصیر، جز به او وامفروش
اسرار خدا مگو چو افسانه به خلق
دین خود را همه به دنیا مفروش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۸۲
در فیض خموشیم درون صد آرمش
کو اهل دلی که در بیان آورمش
مطویست بساط سخنم شرح دو کون
وسع بسطی کجا است تا گسترمش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۸۳
عیسی شو و رخت سیر خود بالاکش
یعنی که بیا و جرعهای با ما کش
قول ما نیست غیر لله ادرار
طفلانه بیا و قوتی از ما کش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۸۴
بس فتنه رسد به مرد و گردد حالش
تا وقت اشد راستی احوالش
درد آش بلا قیام داد انسان را
فخار ازل که ساخت از صلصالش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۸۵
بیرون ز دو عالم است بزم و جامش
مست ازل آغاز نه و انجامش
آن شیفته مست خاک گورستان را
برداشته و وجود کرده نامش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۸۶
ذاتی داریم کفر و دین منعقدش
در عقدهٔ قهر و لطف خود مفتقدش
در بود و وجود کو کسی غیر از ما
تا منکر او شویم یا معتقدش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۸۷
خلق اندر بند و پند باید دادش
راهی بیرون ز بند باید دادش
گفتیم حکایتی و مغرور نیافت
جز اینکه جواب چند باید دادش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۸۸
در نفی مجاز خلق مفتونانش
هرکس گوید کنند رد دونانش
با میمون باز ای که جنگ داری
غافل مشو از گزند میموناش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۸۹
کرده نظری سوی تو عشق آینهوش
دم از بد و نیک هر دو عالم درکش
عالم نتوان گفت کسی را که بود
از رد و قبول جاهلان ناخوش و خوش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹۰
این ارض و سما و شور آب و خاکش
مظهر شدهاند بهر نور پاکش
چندین سخنی که میکنند از صورت
بی صورتی همیکند ادراکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹۱
هر سوی که فتنهایست دافع میباش
هر جا که فتادهایست رافع میباش
گر عمر دراز خواهی و اجر عظیم
در خلق مضر مباش و نافع میباش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹۲
انسان هر چند نام آمد به سرش
در کسوت اوست هر که دارد خبرش
گر ذکر خدا کند وگر جن و ملک
جز خود شکلی نیاید اندر نظرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹۳
هرکس که دل از خویش کناری کردش
عشق آمد و محو گلعدازی کردش
پیری که کند میل جوانی باید
جان آینهٔ روی نگاری کردش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹۴
هرکس بینم درین بلند و پستش
خالی نبود ز پرتوی آن هستش
این خالق و خلق را که رو سوی همند
شخصی دیدم آینهای در دستش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹۵
از بس که بر آدمیست عشق و کرمش
بر لوح جهان نمیکشد جز رقمش
نقاش که عاشق نگاری باشد
جز صورت او نمیرود بر قلمش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹۶
هرکس عالیست باید چون منصورش
حق گوید و جز حق نبود منظورش
خورشید گهش کز استوای تابد
غرقند تمام عالم اندر نورش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹۷
از جزو گسستن به کل آمیختنش
اسرار درون بود برون ریختنش
باقیست به جان معرفت فانی نیست
کو مردن خود دیده و انگیختنش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹۸
یک موجود است ازو به گفتوگو باش
دیو ره خود خودی ز خود یکسو باش
هر ما و توئی آلت نطق است او را
یعنی که خمش شو از سخن با او باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۹۹
پیوند مکن به خلق نه سرّ و نه فاش
چندان که شود مشکل بی اوت معاش
گفتند به رندی چه درشتی است به پا
گفتا که فراقش کو آسانتر باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰۰
تا عشق نکرده مرد را غمناکش
نگرفت فرح ز شیوههای پاکش
یعنی که به غیر وصل او چیزی نیست
اما نکند جز اشتیاق ادراکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰۱
نام هرکس که گیرم از عالم خویش
یابم خبری تا شدهام محرم خویش
سالوسی و زرق افکندم یکسو
فارغ گشتم ز فکر این یک دم خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰۲
هر دم جامیست، ای تواش خم، درکش
در نشاء او نموده عالم درکش
عالم فرع تو و آن هم اندر دم تست
یعنی باز آ به اصل خود دم درکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰۳
تدبیر محقق آنچه انشا کندش
از بهر تمیز کور و بینا کندش
هر گه که مقلد دم تحقیق زند
چون دزد به ماهتاب رسوا کندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰۴
حق حاضر و غیب بهر آن خوانندش
کز خویش ز قرب فرق نتوانندش
هرکس هر رنگ او به او آن رنگ رنگست
چون نشناسند از کجا دانندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰۵
انسان هر چند جامع است ایجادش
بی عشق ز هیچ چیز نایَد یادش
این خانهٔ تار پر ز نقش است و نگار
تا پرتو مهر بر کجا افتادش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰۶
هر نکته که قبض کرد در دل بندش
بسطی ناگاه بر زبان افکندش
همچون ممسک که هست چیزی چندش
بعد از مردن عطیهٔ فرزندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰۷
حقم ز متاع دنیا و سیم و زرش
کم داد که وارهم ز هر شور وشرش
رندی میگفت زیر لب: داد آن است
کو بدهد و هم حفظ کند از ضررش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰۸
افلاک هر آنچه کارگر بودندش
آخر ز جهان بود بربودندش
همچون گاوان که کشت کردند به دشت
وانگاه به زیر پای فرسودندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۰۹
این جنت جاودان و خود مشتهیاش
جز محرم «بی یبصر» را آگهیاش
صد حور و پری بهر ادای تو، ولی
در دیدهٔ آن کسی که دیدی دهیاش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱۰
این خلق در آخر الزمان تکرارش
نه خود محکم، نه کار و نه کردارش
کار از ورزش به است چون دست قضا
هر چند که ورزید بتر شد کارش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱۱
هر نیک و بدیست گوهر کانی خویش
هر رنگ گرفته خوانده به دانی خویش
این مسلم اگر به کافِرستان زادی
صد طعنه زدی به دین مسلمانی خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱۲
ای دل خامش ز شکوهٔ آن خو باش
محو اثر مهر فزای او باش
مستی به ترانه پیش مستی میگفت
گر بادهٔ ناب تلخ باشد گو باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱۳
این خلق که پایندگیش نیست به خویش
او مظهر قبض بسط حق نبود بیش
گاهی به حصول مدعائی دین دار
گاه از کف خود خواستهای کافِر کیش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱۴
این عالم را که نیست غیر از تو کسش
لولاک لما خلقت الافلاک بسش
سی دور کند فلک که ماهی خوانی
تو بشماری به دست خود یک نفسش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱۵
من نقطهٔ این حالم، دو جهان مختصرش
در دایرهٔ قال تو و در خبرش
من راه رو سیر ترا میبینم
چندین تو به من چه مینمائی اثرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱۶
هرکس خوش و ناخوشی است در تقویمش
این نیم گر اندیشد اگر زان نیمش
القصه که نیست در سرشت آدم
جز راحت و رنجی و امید و بیمش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱۷
هر لحظه فزون تر است در کسب معاش
حرص و طمع بی بصران اوباش
پیر فاسق عیش غنیمت دارد
همچون دم صبح و جد جهد خفاش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱۸
هرکس نایَد نشیمن اعزازش
شرط است که وارهد ز حرص و آزش
جز بر سرد دست مرغ را ننشانند
گر بیم هوا نباشد و پروازش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۱۹
در آینه همه نگار خود باش
یار خود باش و غمگسار خود باش
یعنی که اگر کار خدا میخواهی
در کار کسان نیز چو کار خود باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲۰
آدم چو بزاد بهر جان پاکش
برداشت به صد مهر ز خاک افلاکش
بیچاره دمی که مرد از کار افتاد
در بر نگرفت هیچکس جز خاکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲۱
خلقی پر شین کامل و تکمیلش
شان احد است و آن جهان تنزیلش
زان سو به جلال میکند بوالعجبی
زین سو به جمال میکند تاویلش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲۲
معشوق بود نفع و جهان عشاقش
هر چیز نه نفع رد کند آفاقش
مقبول به امید عسیٰ ینفعناست
گر یوسف مصر و مرد و زن مشتاقش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲۳
هر کس که نمود سست نشکستندش
وَز دل خبری بخست نشکستندش
انسان چو کمال یافت بی هستی شد
تا نامه نشد درست نشکستندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲۴
هر نیک و بدی که انسان یادش
بر خیر و شر خود نظری افتادش
هرکس ز خدا و خلق دارد طلبی
خود نیست دهندهای جز استعدادش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲۵
در ظاهر و باطن آنچه داری خبرش
آن نیست به جز گفت و شنفت و اثرش
سبحان حکیم کو معلق دارد
از حبل دو عالم سخن خیر و شرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲۶
مرد از همه کار و حال باید خبرش
گر زان که نه در غشاوه باشد بصرش
صندوق فلک پر است از گوهر راز
گر بگشایند قفل حکمت ز درش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲۷
عشق است وجود آدم و هر کیشش
کو ساخته است قرب و بعد اندیشش
آن بیخبری که میشود منکر این
هم اوست که دور میکند از خویشش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲۸
عارف در شرح رفعت منظر خویش
دارد دو ملک ز راستی یاور خویش
بر شاخ بلند مرغ از آن بی خوف است
کو را خبری هست ز بال و پر خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۲۹
خوش آنکه نموده به فن دیدارش
گه در کار و گاه در گفتارش
ای وای بر آنکه جز تو باشد یارش
با غیر تو در دو کون افتد کارش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳۰
با مرد دمی که عمر آید به سرش
یار است سبک باری نه زیب و فرش
کشتی چو شکست خواجه را در دریا
مشکی پر باد به که همیان زرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳۱
هرکس که نظر ما حصل دم دیدش
در کسوت هر آدم و خاتم دیدش
آن نیست سخن که محض صوت و حرف است
باید به لباس هر دو عالم دیدش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳۲
مسکین انسان و این همه ما و منش
خود هیچ نه در میانه کار و فنش
یک چند به هر طرف دوید و آن کاه
الله گرفت جانش و دهر تنش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳۳
تأثیر کند کلام مانند سروش
آن لحظه که نیست مرد افسانه فروش
زانگونه که می کمال حدت دارد
آن دم که فرونشست از خوش و خروش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳۴
در چشم کسی که حق بصارت دادش
خلق است که هان رحلت و عود افتادش
اما هر طور بود و کرد و دانست
در استغراق هر که رفت از یادش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳۵
رهرو چو به خود رسید اگر دانندش
هر اول و آخری اثر خوانندش
حال است و جود ماضی و مستقبل
چون دل که سر و پای بفرمانندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳۶
عاشق نشود به ذات بی مانندش
از زاهد کم که خلق به خوانندش
آری هر چند لعل که را نربود
آن نیست که دون گهر با دانندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳۷
در کعبهٔ راز خود را محرم باش
چون خلق نه غول وادی عالم باش
ناطق به زبان تو متم در همه حال
مشتاق منی به خویشتن همدم باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳۸
کار هستی که خلق میورزیدش
گر میدانست دست میلرزیدش
مسکین انسان گر اختیاری میداشت
صد زیست به یک مرگ نمیارزیدش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۳۹
جز بحر ازل عطش ز ما مرفوعش
بیننده سراب خواند و مقطوعش
آبی که حیات جاودان میبخشد
آن معرفت است و هم توئی پی نوعش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴۰
گه در ته پای عین میگردم فرش
گه عین دو کون را همی بخشم ارش
نه نه نظر اوست که هر لحظه مرا
از عرش به فرش آرد و از فرش به عرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴۱
ساقی که فتادهام خراب و مستش
شک نیست که با من التفاتی هستش
زانگونه پیالهها که او پر میکرد
میخواست که بیرون نروم از دستش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴۲
قدسیست وجود سر عالم ز وفاش
در تافته بر بشر ک محو من باش
جز علوی نیست هر چه آن نورانیست
هر چند که ظلمانی و سفلیست غذاش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴۳
محصول سلوک مرد علم و عملش
آن است که جان شود به جانان بدلش
زاهد همه از حسن عمل میلافد
یک بار نمیگوید کو ماحصلش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴۴
خوش آنکه شود دیده دل بیدارش
بنماید معشوق ازل دیدارش
صبح دولت دمد به روی کارش
خورشید بر آید از پس دیوارش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴۵
هرکس که رهاندند ز دام جهلش
شد کار زمانی و مکانی سهلش
از کوشش و قرب و معرفت هر لحظه
سبقت بگرفت بر جهان و اهلش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴۶
زین جام سخن که کرده یار استش
بل هست نهان و آشکار استش
هر جرعهٔ نکتهات که گردد ثابت
غرسیست که میوه خلد آراستش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴۷
در خانه نه تن آنکه بود جا عیبش
انوار یقین بر او ظلام و ریبش
تا ره نبرد برون ز روشن دل
نبود خبری ز آفتاب غیبش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴۸
چندین به ظهور او نمودی، نه به خویش
در شرح نفخت فیه بودی، نه به خویش
عالم صفت ذات و بیان ذات است
یعنی تو در آن بیان وجودی، نه به خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۴۹
دنیا دون است و حق سروری دهدش
و آنکه به حریص دور کوری دهدش
پای ملخی چو در سلیمان عیب است
اما هنر است اگر به موری دهدش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵۰
بی آیت چند کس نشد ذات اندیش
بل ذات شناخت این همه زاهد کیش
این عالم کش تو دیده مؤمن گشتی
کافِر هم دیده چون تو، بل او به و پیش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵۱
هرکس مرد است و چون نشان میدهمش
جانی بی اسباب بیان میدهمش
گفتند به عارفی که از ذکر فلان
جان مییابی؟ گفت: جان میدهمش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵۲
آن هستی من که بود غم جاویدش
در عشق نه بیم ماند و نه امیدش
نور خورشید خاک ره میپیمود
ناگاه ربود جذبهٔ خورشیدش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵۳
صورت بگذار و در دو عالم شرفش
معنی بطلب که حق بود منصرفش
این پیکر خاک ره که جز خاک نشد
هر چند که بردن این طرف و آن طرفش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵۴
زان گوشهٔ چشم دل نشان تیرش
نه جان مانده نه عقل و نه تدبیرش
سبحانالله چه چشم پر فن آن بود
در نیم نگاه این همه تأثیرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵۵
مرغی دیدم گهی زدی منقارش
در دریائی که ماهی بسیارش
یعنی که نماز گاه گاه خلقت
یادی از وقت مردم ابرارش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵۶
حق طالب و غالب و جهان مغلوبش
ای خاک نه تو محب و نه محبوبش
طالب که توئی همچو خودی میطلبی
بشنو ضعف الطالب و والمطلوبش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵۷
مختار ولی کام هزاران رزمش
جز مظهر جبر نیست حق زان جرمش
آن کس که شناسائی جبار اوراست
نشناخته است جز به فسخ عزمش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵۸
در صدف تو، درّ تو باشی، خوش باش
هر چند تهی تو، پر تو باشی، خوش باش
چون پرتو خور کنون قایم به خودی
ناگه بینی که خور تو باشی، خوش باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۵۹
چون شب در صبح عارف و محو دمش
غافل متعینی است و صد گونه غمش
روح تو حس اصل و مرائی نه
وین جسم کثیف هیچ و بس کیف و کمش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶۰
گه شوق کنی ز شهوت سرکش خویش
گه تاب زنی ز خشم چون آتش خویش
تو کار نداری به کسی نیست ترا
جز آشتی و جنگ خوش و ناخوش خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶۱
گوینده یکیست، عالمی موجودش
خلقی به دعا پی زیان و سودش
او بود که نفخهای در آدم بدمید
این نیک و بد اسباب بیانی بودش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶۲
گفتم: ز ره کرم به من همره باش
ما خورشیدیم، گفت: رو تو مه باش
گفتم: گاهی کرشمهای میخواهم
گفتا: که همه کرشمه است، آگه باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶۳
در کعبه اگر بود نداند او باش
جز سود و زیان خود، نه همچون اوباش
در گبرستان گبر کند بهتر ازین
گر کار همین است همه کسب معاش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶۴
قومی مؤمن که چون ز ما پوشندش
قومی کافِر پردهٔ لا پوشندش
رندی به تعجب و تحیر میگفت
او کو که نمایندش یا پوشندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶۵
عقل آنچه بسی خون تمنا خوردش
عشق آمد و پرده همچو گل واکردش
عمری سخنی در دل عالم میگشت
اکنون به زبان داستان آوردش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶۶
تا مرد نرست از زیان و سودش
ایمان حقیقی رخی ننمودش
فرعون ز بیم غرق گفت آمنتُ
الآن فقد عصیتُ، پاسخ بودش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶۷
هان دولت بی زوال را لایق باش
یعنی همه معشوق نگر عاشق باش
باشد که ازو کرشمهای دریابی
در هر که رسی چو عاشقان صادق باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶۸
هرکس که جنون به شهر گم میکندش
آن گم شدگی به دهر گم میکندش
یعنی هرکس کشد سر از مرد رهی
رب او هم به قهر گم میکندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۶۹
دل چند سخن که بر زبان آوردش
هر سو شدم او بود چو مرد و گردش
نه نه یک ذات نقطهٔ او دایرهٔ او
در مجمل گفت و در مفصل کردش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷۰
وقت است که در فضای عالم آن خوش
گردیم ز شُکر و شکوهٔ خویش خمش
تا چند چو پشهای به خم سرکه
باشیم در این سپهر بر تلخ و ترش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷۱
خلق آگه نستند اصلاً از خویش
نادیده هزار گونه غوغا از خویش
هرکس ز کسی نل کند در عالم
ما نقل نمیکنیم الا از خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷۲
انسان همه ظلم و جهل کار و بارش
اسباب توکل است بر جبارش
یعنی نادان مخوان کس و گر خوانی
تقصیر مورز در صلاح کارش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷۳
تسلیم کنون مانده به رسم و نامش
نه معرفت نبی و کسوت عامش
گر سینه بکاوند مسلمانی را
صد بوجهل است خفته در اسلامش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷۴
ره باز به آغاز نبرد انجامش
محکمتر گشت هر زمان اندامش
یعنی هر چیز گفت و کرد و دانست
مقصورد نبود جز قبول عامش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷۵
آن کس که دعا همیکند تأثیرش
خیر است ارداه بر جوان و پیرش
حق آن کس را نیز که خاص خود کرد
اصلاح عوام دید در تدبیرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷۶
جز حق همه را شناختم در نورش
جز جهد فنا نیافتم مقدورش
هر دم نفسم به گوش جان میگوید
کین عمر تو باد است مشو مغرورش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷۷
بر نکتهٔ توحید جهان در جوشش
نه بینا شد چشم و نه شنوا گوشش
پولی چندی ز دنیا افتاد به دست
آن نیز به طالع، نه به عقل و هوشش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷۸
تحقیق کس آن است که او دید از خویش
یعنی که شنید آیت توحید از خویش
هر چشمهٔ غیبی تو بیخود در جوش
یعنی که بشوی گرد تقلید از خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۷۹
عشقی است ترا و آسمانها جوشش
هر سو روی اوست گر تو داری کوشش
معراج تو داری پی عرش مقصود
چون مرع که هست نردیان بر دوشش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸۰
هستی از اوست آدمی را ابدش
با هرکه بود باز به شاه احدش
نی را نرسد به مذهب عقل و تمیز
دعوی وجود خاصه با شخص خودش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸۱
نطق عارف که از حق آمد خبرش
مستر شد هوش همچو شیر و شکرش
آن نیست سخن موجب آرام او را
کانها ز بهشت است به تحت نظرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸۲
واگرد به حق و محو شو در نظرش
وانگاه بیارام به هر نفع و ضرش
در صحبت خلق مختلف سودی نیست
غیر از سخنی چند تردد اثرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸۳
آن است کرم که هم کرم سازد فاش
یعنی بکن و ز گفتنتش خامش باش
وصف کرم رفته ز ارباب کرم
خوش نیست علیالخصوص پیش قلاش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸۴
عارف که شدند آدم و خاتم یارش
دیدست در آینهٔ عالم کارش
وانکس که در افواه خلایق افتاد
کرد اکل خود این عالم خوارش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸۵
محو طلب تقرب یزدان باش
در کوی هوس نه این شو و نه آن باش
او بر همه امر بندگی کرده و بس
کم گفته امیر و شحنه و سلطان باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸۶
در گوش دل جهان ز غیب است سروش
در خلق خروش هان بخر، هان بفروش
یا رب چه فسون دمید به عالم صبح
کز جای در آمد و بر آورد خروش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸۷
خود را دایم ز عیر حق لایم باش
بر خلق فنا تکیه مکن دایم باش
تا واقف ذات حق شوی و وصلش
همچون مردان به خویشتن قایم باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸۸
گه خواهم ساغری ز بزم گرمش
گه نغمهای از پردهٔ درد و المش
مقصود دمیست خوش ای اینها آن دم
جان افشانی چند در پای غمش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۸۹
رستم ز جهان و هر شه و درویشش
هر مؤمن و کافری و دین و کیشش
این عالم و هر هوائی و سودائی
کردم همه در یک سر و ماندم پیشش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹۰
زین صحن فرو داشته نشناسندش
زین سقف بر افراشته نشناسندش
ای مشت غرور را خداوند حکیم
نگرفته و نگذاشته نشناسندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹۱
زاهد در لاف زهد ناتحقیقش
غافل پی عرض فهم در تعمیقش
پیش من نیست خود به جز وهم و گمان
گوینده و گفت و سامع و تصدیقش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹۲
آن شاه که هستند همه درویشش
چون آینهاند عاشقان در پیشش
گردید گدا مرد به صد بخشش از او
شد پادشه آنکه داد خلق خویشش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹۳
داریم مولفی همه موتلفش
گر دال بر این صفحه بود در الفش
آن نور تمام حکمت است و صنعت
اما باید مظاهر مختلفش …
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹۴
هر رفته و آیندهٔ شر و خیرش
بیرون نرود سیر ازین نُه دیرش
عیسی به سپهر چارمین یعنی چه
درج است به آفتاب سیران سیرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹۵
محو حق شو ملتمس خویش مباش
ای مرغ هوا کن قفس خویش مباش
غمناک مشو ز نامرادی در عشق
شرمندهٔ تحقیق هوس خویش میاش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹۶
حق ناظر مطلق و نظر پیوستش
از چشم مجازی حقیقی هستش
آن است مجازی که ز دید پستش
بر هر چه نظر کرد بر آنجا بستش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹۷
گر کج نظر است مرد برد ابلیسش
گر خود خواندند راهب و قسیسش
وان راست روی که او حدیدالبصر است
هر سو که رود خداست مقناطیسش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹۸
یا رب که به وهابی و کاس و کیسش
بی میلم کن به دنیا و تبلیسش
آن وهابی که بر سلیمان چو بتافت
نامد به نظر چو هدیهٔ بلقیسش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۱۹۹
کس پاک شود وصل احد آرندش
در خاک یلد یولد نگذارندش
هر دانه که از پوست برونش کردند
آن خورد ترا بود نمیکارندش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰۰
پیلی دیدم به زیر پایه فلکش
قاصر ز علو کو همه سیر ملکش
پیلان جهان عاشق هندوستانند
او عاشق آن کسی که میزد کمکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰۱
تا بتوانی به خلق اغیار مباش
در خانهٔ دار و گیر بی کار مباش
تقصیر مکن در قدمی یا سخنی
بیفایده همچو نقش دیوار مباش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰۲
هر اسم و صفت که داشت و ذات پاکش
در تافت بر آدمی و بر ادراکش
زانگونه که هست در سپهر و اجرام
چندین افوات و میر باید خاکش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰۳
آن کز تو بری شد نه گناهی بودش
پیش تو ز عز تو نه راهی بودش
ابلیس نداشت تاب نور آدم
آن کبر و منی گریزگاهی بودش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰۴
پند خرد زیادهگو کم میباش
یا از طبعش همیشه در هم میباش
ای کرده نصیحت فضولی را به گوش
آمادهٔ اغراض به هر دم میباش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰۵
زین شادی و غم و زین بیا و روش
اندوختههاست معرفت در گروش
تو مه به فلک بدر و هلالی دیدی
اگه نهای از زمین و کشت و دروش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰۶
هرکس که بود گذر بر این دامگهش
افتد همه بر ثواب ره یا گهنش
تو میگویی بگیر آن خصم مرا
او میگوید نگیرم الا به رهش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰۷
هرکس ز سخن اگر چه باشد بهرش
آن است سخن که هست اثر در دهرش
گیرم که زند طبل چو سلطان طفلی
کو خوف دغا و دزد و امن شهرش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰۸
در دعوی عشق یک دل و یک رو باش
یعنی که زهر چه غیر حق یکسو باش
غایب ز خوداند خلق و حاضر با حق
یعنی همه را ازو طلب، با او باش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۰۹
دیدم بد و نیک چند عالم نامش
اسباب کلام آدم خود کامش
گفتم سخنی که عالم و آدم را
صیدی بینی فتاده اندر دامش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۱۰
در تسلیم است عیش مرد و شانش
کانجاست مراد بخش جان جانانش
در زیستن خایف و مردن مزه نیست
ز انروی که آرام ندارد جانش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۱۱
عارف خواند دو کون افسانهٔ خویش
در پردهٔ راز جان و جانانهٔ خویش
چون مردم چشم کو همه عالم دید
با آنکه برون نیامد از خانهٔ خویش
نُسخ
گزارش
**
رباعی ۲۱۲
اطمینان است قوت خلد ذاتش
هر چند که جمله میکنند اثباتش
احباب سر از خاک برون میآرند
خدمتکارند باد و آب و آتش