ردیف ک
————————————————–
رباعی ۱
بیرون نتوان شدن ازین بند هلک
گر طبع بشر گیری و گر خوی ملک
جز حق همه بود اسمی و رسمی و بس
گشتیم بسی به زیر و بالای فلک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۲
در عالم عشق نیست آثار فلک
آنجا همه چیز را به جز وجه ملک
بگذار نسب‌ها، دل پاک آر اینجا
از سکه چه سود قلب را پیش محک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۴
نفس تو که مفسد است و خصم و بی باک
پاسش می‌دار ورنه خسرست و هلاک
صد کرکی کرد از تو و در تو گریخت
تو می‌گویی همان که من صافم و پاک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۷
کس را چه ره آمد و شد با آن پاک
پاکی که برون است ز سیر افلاک
هر چند نگاه می‌کنم سیر بشر
از خاک به نطفه است و از نطفه به خاک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۸
چون مرد خدا شناخت از خود شد پاک
دیگر او را نه ترس شرط است و نه یاک
هرکس ز خدا ترسد و من از غیرش
کان غیر خیال نیست وادی هلاک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۱
حقی است ترا وجود نه آب و نه خاک
از شبههٔ آب و خاک دوری زان پاک
ای آنکه درین دید و یقین محو نه‌ای
یک چند ضلالت است و آن گاه هلاک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۲
ای غایب نه دمی ز جان غمناک
من حاضر نه ازین که هستم جز خاک
حیرانم و بیخود و سراسیمه و کم
ای وصل تو از دوری و نزدیکی پاک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۳
بس آمده و رفت کرده این پیکر خاک
آگه نه ز خلق و بعث او جز آن پاک
از دیدهٔ نقاش نظر کن ار نه
ثبت و محو کجا کند نقش ادراک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۵
بگذشت دوئی و بُعد و آمد شد پیک
چه یا رب گوی بعد ازین، یا لبیک
فرش توحید رسید از دو جهان گردانی
این انا اللهی‌ست، فاخلع نعلیک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۶
حال ما بود و بس چو کردیم ادراک
قول شه با فرد گدائی بی باک
غیر از سخن چند ک ما می‌گفتیم
نه بر سر تخت بود نه در دل خاک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۷
تا سلسله جنبان ظهور است آن پاک
در کشمکش‌اند خلق این تیره مغاک
مادام که آفتاب در جلوه‌گریست
پرتو چه کند اگر نباشد بر خاک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۹
ای فرد ز آمیزش ابنای فلک
دق را به تو راه نیست، اللهُ معک
در عشق ترا چه باک از دنیا و دین
زر در آتش بزیست از عشق محک
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۲۰
ننشسته غبار راه دیدهٔ سالک
تا محو ندیده ملک را در مالک
در رویت ماهت اشیاء بی نوش
از مالک ملک کل شیٔ هالک
نُسخ
گزارش
————————————————————–
ردیف گ
————————————————————–
رباعی ۳
بگذار خفا و خفت و صبر و درنگ
می‌دار ز خود نمائی عالم ننگ
نقشی که رقم زد به سیاهی استاد
بهتر که نهاد بی وقوفی صد رنگ
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۵
جان از غم جانان جهان آمده به تنگ
تن خود خاک است، خاک را کو فرهنگ
ای دل تو نظاره کن در این هر دو نه دخل
مصلح چه ضرورت دو زبون را در جنگ
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۲
یا رب اگر تو رانی ز پیش به جنگ
دوزخ نشود پر از من و دارد ننگ
وَر زانکه مرا به خویشتن راه دهی
واسعتر از آنی که ز من آئی تنگ
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۹
تا چند توان بود درین عالم تنگ
از کوی یقین دور هزاران فرسنگ
یک لحظه گمانی به گمای در صلح
یک لحظه خیالی به خیالی در جنگ
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۰
گر کس نه چو تست نیست با اوت درنگ
وَر همچو تو از هم رهیش داری ننگ
مادام که بد خوئی هستی با تست
هستی به مخالف و موافق در جنگ
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۴
موجود یگانه‌ایست پاک از همه رنگ
چه ایمان و چه کفر و چه فخر و چه ننگ
خورشید همان یکی و بی تغییر است
خواهی در روم بین و خواهی زنگ
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۶
می‌دار ز کام دنیای فانی ننگ
تا ره یابی به خلد و فخر و فرهنگ
عیشی که مدام نیست بد خوانندت
کز جستن آن به غیر آن افتد جنگ
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۱۸
با هم نبود عشق ترا صلح و درنگ
با هستی خویش تا نباشی در جنگ
گفتند به عارفی که در حق که رسد
گفتا: آن کس که آمد از خویش به تنگ
نُسخ
گزارش
***
رباعی ۲۱
یک کار نیامد از من شیفته رنگ
با آنکه جهانم و در او و هر آهنگ
یعنی که به یک رأی نبودم هرگز
بودم دو هزار رأی و با هم در جنگ
نُسخ
گزارش
***

دیدگاهتان را بنویسید