ردیف لام از روی نسخه اساس ص ۳۶۶
رباعی ۱
زانگونه که عقل است به آلا مایل
عشق است به ذات حق تعالی مایل
پابسته نشنیم ما و دل نیست
چون شعلهٔ شمع جز به بالا مایل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲
صور است و صراط و نار و جنت تاویل
این شورش خلق اندرین طرفه سبیل
یعنی که بدیداست قیامت موقوف
دیگر همه ظن و وهم اهل تخییل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳
هر پا به که کس حسب نبودش آن حال
هرکس که چنان دید دویدش دنبال
یعنی با غره هست از بوالهوسان
دل بیدار بر حسد پنهان دال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴
در ماندهٔ خود در ره نبرد سوی وصال
در گلشن وصل نشنود بوی وصال
ادراک نکرد عل ماهیت عشق
کرده است خیال بر سر کوی وصال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵
جز دیده و دانسته دگر دست دغل
گفتار بود این نیز نه حتی یسال
خواهی که ظل نیابدت قول ذلل
بیرون مرو از حد و مگو جز به محل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶
یک کس ز طریفت بری و عهد گسل
یک کس ز طریقت به حقیقت واصل
سبحان حکیم که کند سیری را
هم گمراهی و هم ره و هم منزل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷
گه چون صنمت دیده شود چین و چگل
گه چون صمدت عرش دل آید منزل
هر چند نگاه میکنم چیزی نیست
جز صورت معنی تو در دیده و دل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸
قول کامل که هست عین تکمیل
خلقی کندش به روز کار تاویل
در چشم کسی که اصل میداند ز فرع
اجمال نبی را بود امت تفصیل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹
وارسته ز خویشتن خلیل است و جلیل
بی قیدیش ار چه شد به او باس دلیل
رهرو چو نماند فوق اسیر او کس
میلش سوی دون شود برای تکمیل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰
سرگردانی ست خرد را بس شامل
مادام که نیست سرّ کل را حاصل
دانی که در خانهٔ توحید کجا است
آنجا که همه یکیست یعنی کامل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱
جامی خوردم ز دست ساقی ازل
در نشأ آن نه آخر و نه اول
حالی دارم کنون که محو است در او
اندیشهٔ ماضی و غم مستقبل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲
محو یک ذات باش آینه مثل
بگذار من و تو را به خلق احول
کس را اینجا که نه دو کس راست محل
شایستگی آور و نه بحث و جدل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳
میگو سخن حق ای تو معنی رُسُل
تا بوی برند خلق از آن خالق کل
از پاک سرشت هر چه آید پاک است
هرگز ندهد درخت گل غیر از گل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴
هر دم به کرشمهای کند عرض جمال
هم حال کند چو تشنه از آب زلال
با آن همه زیبائی و با این همه عشق
هرگز نتوان جفای او کرد خیال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵
هرچند ترا هزار عز است و جلال
از جزو به کل نرفته رنج است و ملال
از بسیاری مجو ز خود بیرون شو
هر چند وسیعتر بتر کوی ضلال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶
خود را منما تو مبر از حد قال
هر چند کند مقلد دونی حال
چون کبر که اکثر از حسد میخیزد
ای بس نخستین که هست آثار ملال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷
با آن همه قدر و قدرت الله و رسول
تثبیت تو خواستند در کنج خمول
در با قدر الله است و فقری فخری
این قول مرا شاهد و اثبات قبول
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸
نوریست ترا راهبر راه وصول
گاهت ز فروع در خبر گه از اصول
هرکس به تو هر چه گفت از رد و قبول
آن نور تو بود کان در او کرد حلول
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹
گاهی به هوای این چنینی خوشحال
گاهی ز گمان آنچنان به ملال
هر چند نگاه میکنم میبینم
طفل طبع است شاد و غمگین خیال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰
حق را جز حق ندید، کس راه وصول
غیر او را از او فضول است حصول
عشق آن کس را که محو کرد از خود خواند
در رقص به قدر ذوق و حال است اصول
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱
جز یکسان نیست، برگشا دیدهٔ دل
از هر مظهر به رنگ دیگر حاصل
زانگونه که در فتنهٔ قوم موسی
هارون هادی و سامری مضل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲
گه میگویم که چند زاری و سؤال
گه میبینم که با همینم خوشحال
یعنی متم و دوگانهای و آن هم
گاهی سبب ملال و گه دفع ملال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳
واجب چو نمود از در غیب جمال
در صحو وجود ممکنی را چه مجال
زانسو میتافت بر دلش نور جلال
سوفسطائی که عالمش بود خیال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴
مادام که عمر و زیدی آری به خیال
وهم است و گمان گر چه علی خوانی و آل
کس را نتوان جز در الوهیت یافت
خاصه آن را که هست اهل کمال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵
هر نقش که زد عقل تو بر لوح امل
بیکار نیاند لیک هر یک به محل
صد چیز به خاطر آیدت هر امری
قاضی قضا تا چه در آرد به عمل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶
دریای یگانگیست در موج کمال
آن موج فراق است و وصال و احوال
ظن هستی و اختیار است و فراق
بیخویشی و مجبوری و تفویض وصال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷
نیک و بد از او غرق جلالاند و جمال
یعنی که وجود جز مرا نیست حلال
این بس شیران که تشنه لب کشته شدند
بس گربه و سگ که مرد در آب زلال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸
این هستی عاریت همیگیر طفیل
او را میدان مراد، جد میکن و دیل
عیش است چو فزون شود به خود درمانی
چون بسط ز حد رود به هزل افتد میل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹
بشکن بت و هم چون براهیم خلیل
جز خویش مدان مخاطب رب جلیل
وانگاه ندای حق شنو از همه جا
هر چند که گفته یا بنی اسرائیل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰
ره دانی عقل کوته اندیش ملول
در فرش فروع است نه در عرش اصول
آری به عدم ترقی هم درج است
در نکتهٔ حدثوا علی قدر عقول
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۱
هرکس پی بهتری بهر شغل و عمل
فردا گویان دوند تا کوی اجل
پیوسته بر این نهج شتربان امل
بگرفته مهار، میکشدشان به محل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۲
اسباب ز حق یافته هرکس به عمل
در عالم لایسال عما یفعل
هر شکل به شان وحدتش عز وجل
دعوی کند و گواه کل یعمل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۳
فخر و عاری که در صحیح است علیل
بر نیک و بد قولی و فعلیست دلیل
گفتم سخنی که در دو عالم او را
شاهد آیند چه عزیز و چه ذلیل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۴
در عالم قال هر دمش دیگر حال
ساکن نه در او به غیر غولان ضلال
چون باد گذشتن است کار و رفتن
دیگر همه موج ریگ صحرای خیال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۵
در حب اله رستم از هر آفل
جان عالی شده به جسم سافل
می میگریم که مرگ من آسان کن
او میخندد که مرگ کو ای غافل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۶
موجود یکی و جمله را زوست کمال
خلقی به گمان این و آن در احوال
جز آنکه به معنی آرمید و همه شد
غول و عوق است در بیابان خیال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۷
این خلق فنا همه ظلومند و جهول
هر چند اَب و والد و اخت ابن مسئول
اینها همه او کرده و او ساخته است
تا دوست به غیر او نباشد مقبول
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۸
در کارگه سپهر پر مکر و حیل
از خویش نرسته مشکل را حل
شاگرد ابذر بوالفضولی ماندند
چون محو نگشتند در استاد ازل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۹
در بند سپهر رنگ رنگ است و فضول
کان خانه ظن و وهم و شید است و افول
او نقش غشاوهٔ بصر میشمرد
میپندارد اله آن است و رسول
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۰
خورشید وجود را همی نور کمال
بر صحن عدم فتد ز مشاک مقال
نگرفته بر این عرصه وطن جز غافل
ننهاده در این ورطه قدم غیر خیال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۱
بسبت به خدا گهی توان کرد افعال
گر دید ویت حکمت آن باشد جلال
فسط است قبیح بر ندیده حکمت
نسبت به خدا کند بود کفر و ضلال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۲
نفخ حق است نطق اندر همه حال
اصلش تنزیه و فرع تشبیه و خیال
یعنی هر چیز گویی و گوش کنی
واگرد به اصل، این است کمال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۳
این سو غم هجر آر و آن سوی وصل
هستی تو در میانهٔ هر دو چو وصل
مردن در کیش عارفان آمدن است
از صورت خود به معنی، از فرع به اصل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۴
در کل یابند مردم از حق تنزیل
در جزو ندارند به جز قالی و قیل
یعنی این عقل و نفس عالم ظاهر
بادند در اجمال و مضل و تفضیل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۵
نه جاه ترا رهاند از نقص و نه مال
در ساده دلیست مرد را فضل و کمال
یعنی که خداست قدر نقش تو و بس
جز پیش جمیل آینه را نیست جمال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۶
آثار نفخت فیه دیدند ز حال
ز اندیشهٔ هر رفته و آینده مقال
هر چند نگاه میکنم نیست کمال
جز آنکه شود ماضی و مستقبل حال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۷
ای بوده بسی تو در مراتب منزل
غافل زین سوی تا بدین طرفه محل
از جزو خمش، ز کل سخن خواهی گفت
گو با تو مباش آن شعور احول
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۸
هر امس و غدی که گفتهاند اهل دلیل
جهدی کن و امروز ببین نار و خلیل
یک کس همه غیر گفت و رنجید و بسوخت
یک کس همه دوست دید و آن صفح جمیل
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۹
با تست خدا در همه وقت و همه حال
رفتن، گفتن، نشستن و خواب و خیال
هجران تو نیست غیراینطور آنطور
یعنی هر رنگ هستی آن است وصال
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۰
هرکس ز عبادت خدا عزوجل
دم میزند و حریص صد حرص و امل
در هفت کبیره مانده این خلق دغل
زیرا که عقولاند و هم لایعقل
نُسخ
گزارش
****