حاصل شده کشف هر دو جائی ما را 
در پردهٔ من صمت نجائی ما را 

نه خوف بمانده نه رجائی ما را 
در مانده نیم آیتی ز جائی ما را 
آن عالم کل صلا که در داد مرا 
آن بود که جزوی ز بصر داد مرا 

ساقی که ز هر خم خبر داد مرا 
در بزم سخن جام نظر داد مرا
در وحدت خالقیم عالم فرسا 
از کثرت خلق نیست ما را پروا 

ما دریاییم و بر کنار دریا 
سهل است اگر نشست کردی بر ما 
ننموده تو آفتاب دیدار مرا
دل تاریک است چون شب تار مرا 

از من چو وفا میطلبی هر لحظه
بنمای رخ و ملول مگذار مرا
ای دیده به خون دل منقش خود را 
منمای بدین  خلق مشوش خود را 

ای خورده خدنگ چشم مردم کش او 
تا جان داری بگوشه کش خود را 
عال منظر مقر نیابد خود را 
بیند همه در نظر نیابد خود را 

در جیب اگر صد آفتابش باشد 
یک ذره به چشم در نیاید خود را 
ناگشته به خود باز نشد ره پیدا
یعنی ازین چه نه ره به درگه پیدا

خلقی همه ساجد و عبادند و جنود 
نه چه پیدا نه درگه چه پیدا 
ناکرده رموز وحی ارشاد ترا 
کی آید عالم بقا یاد ترا 

بشتاب که تا به سرّ قرآن برسی
در خرمن چند گندمی زاد ترا 
عشقت به دو کون مختلف ساخت مرا 
در گوشهٔ صبر معتکف ساخت مرا 

بر ترک همه که از همه خوبتر است 
خواه و ناخواه معترف ساخت مرا
این عقل حسودیست صفت چند او را 
چون زندان رخت سر به سر بند او را 

هرکس که به قدر حالتی حاصل کرد 
بگرفت و به بند صد غم افکند او را 

دیدگاهتان را بنویسید