هر یکی از اختران تابدار
در میان آسمان نور بار
گشته خاموش و گشاده دیدگان
گوش داده بر یکی راز نهان
ماه تابان در میان بسترش
پرتو خورشید برده در برش
گشته از انوار او سیمین زمین
در میانش سایههای یاسمین
خاک تیره گشته مانند مهی
چون پری بر پا شده سرو سهی
روی یار آسا شده دریا ز ماه
سایهها افتاده چون خال سیاه
کیژ انگشتش به لب بنهاده است
هر شکوفه چشم خود بگشاده است
خود طبیعت دختر آسا گشته است
دلبر و رعنا و زیبا گشته است
می کند هر سو هوا شبنم نثار
بر درختان، بر زمین، بر سبزه زار
باد در خواب و درختان اشک ریز
سبزه زار و زُهرههایش مشکریز
جمله اجزای طبیعت در سکوت
پیش ذات پاک حی لایموت
نشنوی آوازهای اندر میان
جز به آه و نالهٔ آب روان
ماندهام بیدار من اکنون و بس
جز به من بیدار اینجا نیست کس
گاه میپرسم رموز این و آن
ز آسمان و اختران و کهکشان
گه ز پروین، گه ز مه ، گه از زمین
گه بپرسم از درخت یاسمین
گاه صحبت میکنم با مردگان
با دل نومید و مجبوبان جان
من درین فکر و چنین اندیشناک
گه به چرخ هفتمین، گه زیر خاک
ناگهان آوازی پر سوز و گداز
جالب دل، شارح راز دراز
از سما آید، بود دمساز من
از خدا آید شود همراز من
چیست یارب چیست این شیرین صدا؟
از کجا آید، خدایا! از کجا؟
از کجا آید چنین دلجو سرود!
از زمین، یا خود ازین طاق کبود!
سر به سر گویی طبیعت یک زبان
گشته و می گوید این راز نهان
بلبلا! ای شاعر شیرین زبان!
خوش بخوان این راز مبهم را ، بخوان
بر گل خندان خود خندان شو
همچو من گه شاد و گه نالان شو
خوش بگو، تا بشنوم ای یار من
خاک بر افکار و بر گفتار من
چند دلخواه است این افغان تو!
آه تو وان نالۀ سوزان تو!
رقص می آرد دلم از اندرون
همدم و هم حال تو گشته کنون
بهر آن گشته ست خاموش این جهان
تا سرودت بشنوند از آسمان
غنچه سر بر میکشد از پیرهن
تا شود آگاه ازین شیرین سخن
ای عطارد، ترک کن دورت، مرو
این نوای عشق و سوزش را شنو!
بلبلا! با این چنین زار و فغان
خوش بخوان این راز محکم را، بخوان!
Notes
۱۲۹۶ هق
۱۸۷۸-۷۹ م
کیژ واژهٔ جالبی است که دکتر گلشنی نتوانسته بود معنی آن را در فرهنگهای لغت بیابد.
در زیان کردی داریم کیژ به معنی دختر و بیت بعدی هم این معنی را میرساند: خود طبیعت دختر آسا گشته است.
در زبان مازندرانی داریم کیجا، در زبان ترکی ایرانی داریم قیز به معنی دختر.