دخترا، بخت و سعادت یار توست
لطف و احسان و عنایت یار توست
دوستاره است آن مگر چشمان نیست
ماه دیگر هست آن پیشان نیست
آن دهان و روی و چشم و گیسوان
پرتویست از آسمانان در جهان
زهرهای از باغ فردوس برین
آمده بر طرز زیبا، بر زمین
این لطافت، این شطارت، این جمال
این ادا، این ناز، این رنگ، این خصال
از سماوات آمدهست، ای گلعذار
همچو رنگ و بوی و حسن لالهزار
از لقای خوبت ای نازک بدن
گشت سرخ و زرد رخسار چمن
غنچه از حسنت شده زیر حجاب
نرگس از چشمان تو گشته خراب
گل ز روی و از لبت شد سرنگون
از تن تو لاله شد مشحون خون
سنبل از زلفت پریشان گشته است
از ظهور خود پشیمان گشته است
از همه ازهار روی این زمین
بهترینی، بهترینی، بهترین
زهره آسا میکنی گشت و گذار
چون پری بخرامی اندر سبزه زار
جمله الطافش سمای لاجورد
مر تو را، ای دلستانم، بخش کرد
يا ملک، یا حور، با خود اختری
نازنین و خوبروی و دلبری
از قد و اندام بهجت بار تو
زین خرام و جنبش و رفتار تو
از لب سرخ و تر و خندان تو
از زنخدان و بر و گردان تو
هم ز الوان و ز ازهار زمین
زین طیور نغمه ساز و خرده چین
این دل زار و نزارم شاد شد
کامران و خرم و آباد شد
حسن تو، ای دختر شیرین ادا
این نگاه و چهرۀ حکمت نما
این تبسم، این روش، این ناز و خوی
این لقای دلگشای و درد شوی
نوبهار و جویبار و سبزهزار
آسمان راز پوش و نور بار
این درختان و طیور شعر خوان
این نجفها، این چمن، این گلستان
کرد این جان حزینم را به کام
لیک کام این جهان نبود مدام
چون که چیزی مینماند بر قرار
توسن و برنایی و صبح و نوبهار
میرود مانند آب رودبار
مینماند آه چیزی پایدار
Notes
۱۲۸۹ هق
۱۸۷۲-۷۳ م
نجف = جای بلند دراز نرم که آب بر آن نرود و آن در میانهٔ وادی میباشد و گاهی در میانهٔ زمین، یا آن زمین مستدیر بلند اطراف آن است. توضیح دکتر گلشنی از روی لغتنامه دهخدا.