تفسیر اگر کنند قرآن همه را 
سودی ندهد نکرده‌کاران را 
خود را نتوان به قول محسن کرد 
در فعل نهان‌اند احسان همه را 

نه خانهٔ دین و نه دینی آباد مرا 
نه بنده توان خواند نه آزاد مرا 
با این همه عیب و عار و حرامان و خطا 
شادم که نمیکند کسی یاد مرا 

این کرده به ظن هستی احوال خود را 
محو او شو، مکن معطل خود را 
این خوف و رجا بود تا چند آخر 
نابود ببین چنین که اول خود را 

ای جزو ز کل یافته سر رشته ترا 
نور آمده است سایه بگذشته ترا 
این طرفه بصارت که ترا دیده عدم 
جز پرتو حق نیست دین گشته ترا 

رب نفرستد علم و فراست آن را 
کو نشناسد نفس و دراست آن را 
شه را مقصود از علم و خیل و حشم 
فتح ملکیست یا حراست آن را 

[۵۷]
جز حال تو گر به حق وصال است ترا 
هر رفته و آینده محال است ترا 
گفتی که قیامت آید و نیست شکی 
آری آن نیز شرح حال است ترا 

آن گفته که در خود نگر آئین همه را 
وین گفته ز خود بگذر و بین و حق بین همه را 
در خود بنگر مظهر اوئی، یعنی 
از خود بگذر، یعنی ازو بین همه را 

با هم عمل و دین که چو ارض‌اند و سما 
نزدیک نمایند اگر رفت عما 
هر بی‌ره و ظالمی که در عالم بود 
دیدند جزای خود، ندیدند شما 

کس را نکند اسمی و جسمی دارا 
عقل و دانش باید و عزم و آرا 
انسان در اصل نیست جز یک قطره 
اما به هنر بار کند دریا را  

جز تفی چو شمع در زبان نیست مرا 
خود را که وجود جاودان نیست مرا 
هرچند که ترک خویش گویم در عشق
چون اوست زبان من، زیان نیست مرا  

دیدگاهتان را بنویسید