یمین ممالک ملک فخرالدین
که هم یمن ملکی و هم فخر دین
قبای زر اندود افلاک را
تراز از خط توست بر آستین
اگر عزم تو ترک میدان کند
شود آسمان در مکانی مکین
وگر حزم تو ترک جولان کند
مبتّر شود در زمانی زمین
بسوزد چو ساعی بود قهر او
زحل را اثیر از دم آتشین
بسازد چو داعی بود لطف تو
حمل را ز خام اسد پوستین
عطارد پناها شناسی که من
به شعری رسیدم ز شعر متین
چو زاغ کمان طوطی طبع من
از آن گوشه‌گیر است و عزلت نشین
که بهر کتابت ز دیوان شاه
جدا همچو جزو رهی شد رهین
اگر یاری‌ئی می‌کنی درخورست
که یارت خداباد و ناصر معین

 

دیدگاهتان را بنویسید