زخم بالای دیدهٔ او را
چشم زخمی رسیده است او را
زان به ابروی‌او رسیده شکست
که کمان بس خمیده است او را
می‌چکد خون ز تیغ مژگانش
کس به این رنگ دیده است او را؟
گلشن جان بود که صد گل تر
پیش نرگس دمیده است او را
دل خون گشتهٔ شهیدان است
خون که بر رو دیده است او را
نیست آن قطره قطره خوی به رخش
می خوبی چکیده است او را
حال فیضی بین کز ابرویت
تیغ در دل خلیده است او را

دیدگاهتان را بنویسید