گر سیه این چنین بود چشم تو بر هلاک ما
از پس مرگ عاشقان سرمه کنند خاک ما
دست قضا چو عاقبت جیب سپهر بر درد
پردهٔ قدسیان شود دامن چاک چاک ما
سهل مبین نگاه ما ای گل تر که بارها
عشق به هفت آب زد دامن چشم پاک ما
ای که ز رشک بیخبر، گرم شدی به مدعی
برق گداز باشد این آتش شعلهناک ما
دیده به کام دل ترا دیدی اگر نمیشدی
چشم ستیزه جوی تو باعث ترس و باک ما
ساقی سلسبیل را مست کند به بوی می
باده فروش خلد اگر خوشه برد ز تاک ما
در هوس شکر لبی فیضی خسته داد جان
روح قدس ببین که شد واسطهٔ هلاک ما