شراب و کیفیت طهور اوست.
سقاهم ربهم شرابا طهورا،انسان را پاک کردیم و از خوف و حزن بی باک کردیم.
رباعی
مائیم به عالم بقا ره برده
جام از کف ساقی سقاهم خورده
ما را نکند فسون هستی غافل
دریا نشود به بادی افسرده
افسردهگی کار آب و گل است، ره بردگی سیر جان و دل است.
رباعی
این شخص تو کس نیست، محض او باش
در شخص نظر کرد سخن شو هو باش
یعنی هرکس می طهورش ندهند
او مردار است هر که خواهد گو باش
شارب این شراب آن است که بر خشم خود سلطان است، این شراب در ابتدا خشم و ناخواستنی است و در انتها لطف و راستی است، خشم را در اول اگرچه تلخ است میخورد، و شیرینی که بهرهٔ آن است در آخر میبرد. خشم مرد بر ضد تمنای اوست. تمنا هستی و غوغاء اوست، هر چند تمنا را که سر مینهد از دیو امنیتهم میرهد.
رباعی
تا در ره نطق انانیت راهزن است
در پیش خیال و ذل و زاریت فن است
از دیو امنیتهم چون رستی
موجود حقیقی از لبت در سخن است
مرد از هر طعن دشمن که رو تابد چون نیک اندیشه کند لطف دوست یابد.
وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ یعنی منم، در همه حال مرا بشناس، چون در همه حال خدا باشد بر خدا خشم کی روا باشد، بلکه آن خشم تیر هم حالیست، بوالعجب حال و طرفه احوالیست.
رباعی
این اوست همه، نه در عما باید بود
یعنی که مسلم رضا باید بود
ور زانکه نه اوست این دو عالم شأنش
تسلیم کسی دگر چرا باید بود
پای حسن در آب و گل شک و ریب است، سر فکر در گریبان غیب است.
رباعی
هر چیز که حسن دید نه لاریباش دید
هر چند که سر شمرد یا جیباش دید
در حلق بسی کار که کس عیباش دید
در پردهٔ فکر رازی از غیباش دید
از تمنا در جزویت محبوس و از کلیت مأیوس، جرعهٔ خشم اگر چه هستی کُش است چون کل دیت آن است خوش است.