پیش نویس رباعی سحابی ردیف را از روی نسخهٔ اساس از صفحهٔ ۳۱۳ تا ۳۲۵
رباعی ۱
در خلق بلا چند از آن شد دستور
کابواب مناجات نماند مهمور
مقبول خدا نیست دمی بی دردی
یار خود را طبیب خواهد رنجور
نُسخ
گزارش
رباعی ۲
گر بنشینم به ظلمت انگیز و نور
رو تور گزینم آورد ظلمت زور
نه بحر نه وصل او قراری دهدم
نامعتمد است شمس در غیب و حضور
نُسخ
گزارش
رباعی ۳
جز لطف و کرم که هست خولگرد شیر
سستی و درشتی و کثافت پی گیر
هر گز نشیندهام که کس را خوش بود
جز موسم انجیر درخت انجیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۴
از الفت خلق و وحدت و حالت و شور
در بینش من مؤلف آید به ظهور
لابد چو به هم رسند در هم پیچند
تابند دو رشته را چو بر یک دستور
نُسخ
گزارش
رباعی ۵
در عرصهٔ عالم آنچه آید به ظهور
خیر و شر خلق روید از خاک نشور
یعنی که از آن در امتدادند دهور
کاید به و نیک جمله بیرون به مرور
نُسخ
گزارش
رباعی۶
آن را که به حق رسیده با کام چه کار
با گردش چرخ بی سر انجام چه کار
عاشق چو رسید وعدهٔ وصل او را
دیگر به حساب دور ایام چه کار
نُسخ
گزارش
رباعی ۷
گر انسانی و آئینهٔ آن قاهر
میدار همی باطن و ظاهر ظاهر
این گربه و سگ به چشم آن کاعجمی نیست
نا پاکی باطن است و خبث ظاهر
نُسخ
گزارش
رباعی ۸
فتح دل کرد علم دین را ماهر
حکم سر و تن جست ز دنیا باهر
درویش نگشت با شه اندر فرمان
این در باطن غایتش، آن در ظاهر
نُسخ
گزارش
رباعی ۹
صورت مپذیر کآخر افتی مهجور
در معنی رو که نگسلد رشتهٔ حضور
دلدادهٔ صورتی ز صورت شده دور
هر جا که فغان خواسته و گریه و شور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰
از شاهد منظر علا پرتو گیر
ترک آرام و سکنت این کو گیر
رو خفت فقر و زر عقل غنا
اسب جوخواه به که اسب جو گیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱
آن ذات اگر چه نیست از بینش دور
عالم همه وصف اوست در هر دستور
سرّ دل آدمی که اصلش آن است
بی گفتن و کردن نیاید به ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲
در دار حقیقت اگر چه دیار
بی پرتو خور مجاز کم ماند خوار
با این همه وحدت بصر در انوار
حاجت دارد به شمعی اندر شب تار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳
ای علو فلک دیده از او مستی و شور
غافل که ز شمع تست یک پرتو نور
از شاه نگردیده شتربانش دور
چندانکه ز وقت خود تو ای بس مغرور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴
این نامه که عالم است از کعبه و دیر
خواند و پیچید بر هم او بود نه غیر
گر طی کردند ارض را راهروان
او طی سما کرد، زهی عالی سیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۵
هر چیز که بر خاطر کل کرد گذار
جهد اجزا همه از آن است آثار
یعنی که ز وحد جامع حاضر باش
وز کثرت خلق بیم و امید مدار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۶
از بس که رسد مرا از آن شاه غفور
هر دم حلل کرامت و افسر نور
فریاد کند وهم هراسنده ز دور
کین حد تو نیست در خیالی و غرور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۷
جز آتش عشق کت به او نیست قرار
پیوسته از او نفور داری و فرار
آرام نه در غمست و نه در شادی
کین هر دو همیروند چون دود و شرار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۸
حق را به دو کون نیست غیر از حق یار
تا با خودی از حق مگذر، هان زنهار
چون نیست شراب حق، هوس فردوس نیست
این پایه بلند است به منصور گذار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۹
در شهوت و حرص دیو را بینی حور
وز عفت و زهد حور در عین و قصور
ظاهر چو یکیست در مظاهر به ظهور
زین هر دو کدام به بود در دستور
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۰
از ساقی بزم معرفت جامی گیر
وارسته شو از دو کون، آرامی گیر
آن را که شناختی و دید و دانست
کو هر دم رنگ و هر زمان نامی گیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۱
جز الفت نیست باعث ظلمت و نور
یعنی که به بد بد است و با نیک ضرور
همرازی عیبگوی عیب است همه
ذلت یعس دلیل فسق است و فجور
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۲
معنی طلب وز خلق دعوی مپذیر
زان رو که همه به آب و خاکند اسیر
اهل صورت تمام را یکسان گیر
نقش دیوار چه جوان و چه پیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۳
خورشید وشی از افق عالم نور
در تافت بر این جهان پندار و غرور
مشت مدیر ز سایهٔ خود در بیم
او خنده زنان جنت درعین قصور
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۴
از هم نرهند خلق با ردّ و فرار
بل اسبابند نطق هم را به سرار
مادام که زندهای ز خلقت سخن است
دم تا که دمند خیزد از کوره شرار
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۵
فریاد که کس ندیده با این همه شور
اول و آخر جز شکم مادر و کور
گاهی بعضی مگر در این دار غرور
چیزی گفتند و پیش بردند به زور
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۶
خورشید ز خاک تیره آن چشمهٔ نور
آمد به خروش همچو بحر مسجور
شد غیر در او هلاک و غرق مثبور
این جوش و خروض موج دریای ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۷
این هستی تو و این طلب و مستی و شور
از بهر ظهور اوست موج، ای مغرور
گوی که چه وقت حق شود ظاهر، او
پیش از تو و با تو و پس از تو به ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۸
نتوانم در ظهور حق شد ظاهر
زانگونه که هست روز و شب را ساتر
القصه که خود را همه جا میخواهم
در صورت غایب و به معنی ظاهر
نُسخ
گزارش
رباعی ۲۹
هان بار غم است و چون و چند و شر و شور
فرسوده شدن وانگه و رفتن در کور
حمالی زیست چند و محمولی مرگ
گر آدم بیچاره نبودی مجبور
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۰
این فقر و غنا که هست مامور و امیر
فرع تو و اصل تست ای پاک ضمیر
تن از جان است زنده، جان از جانان
یعنی که به اصل خویش واگرد و نمیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۱
داد ازل است مرد را غیب و حضور
نه دعوت مرسلین به آن چشمهٔ نور
آری خورشید جائی که بنمودن
با کور چه حاصل و به بینا چه ضرور
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۲
هر امر مجاز در جهان جمهور
جریان حقیقت است از آن چشمهٔ نور
آن را که ره شرح نهد نام خرد
حق است که او بر این نهج کرده ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۳
از حق به درون ره است، بیرون از بشیر
از بیجهتی تو در جهت گشته اسیر
زان رهگذر است جزر و مدّ عالم
گه شمس دلیل آید و گه قبض به سیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۴
از بند گرفت و گیر زهد مغرور
مادام که نیست احولی از وی دور
کی شحنه اجیت نشیند از سور
کز مخفیش تا نیاید به ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۵
از خویش جداست با خدا عالم گیر
وز خود مانده به شهوت و خشم اسیر
گشتند سما و ارض آن را مامور
بر نفس خود این نیز نگردیده امیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۶
خوش آنکه نکرد در نکوئی تقصیر
در دور که هر لحظه به رنگیست اسیر
یعنی که به کار خیر سرعت میگیر
تا وفت دگر مباد یابی تغییر
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۷
تا آمده به تنگ از این شمس و قمر
کم یافت پی برون شدن خویش ممر
تا مرد به مرگ خویش راضی نیست
موتش مرّ است و آن سو بی موت امر
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۸
دانی تو که چیست وصف درویش و فقیر
صورت همه ترک و معنیش عالم گیر
خود همچون گنج کنج ویرانه پسند
ذکر انجمن آرای و سلطان و امیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۳۹
در دامگه سپهر پر از شر و شور
انسی نگرفت مرغ دل ناشده کور
هرچند که دانه ریخت صیاد غرور
وحشت افزود بیقراری و نفور
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۰
این مشهد و از شاهد سرمد دیدار
در پردهٔ راز اوست بی حد دیدار
حوران نکات او ز بس خوبی و ناز
ننموده یکی هنوزم از صد دیدار
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۱
در بزم وصال شاکی آنجا شاکر
هر گم شده پیدا، هم باطن ظاهر
دل طرهٔ او گرفته و میگوید
صد شکر که دزد خود گرفتم آخر
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۲
از اول عمر تا به آخر به ضرور
فرسودن و جان کندنم و مردن و کور
بر حال گیاه رشک دارم کو را
بر رُستن و افتادن خود نیست شعور
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۳
در کار که انسان بهر کردار
استاد نظر ساخت ز اعضا اقرار
آید ز نظر کار سر و پای همه
بل هم نظر است از جوارح در کار
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۴
نزدیک نشد مرد به آن شاه غیور
از سود و زیان خویشتن نا شده دور
این خلق مغفلند چه یار و چه غیر
چون آب کند غرق چه شیرین و چه شور
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۵
تا مرد رسد ز حق به یک پرتو نور
در بار بسی بودن او هست ضرور
چون فیض پذیرد آنکه او نیست صبور؟
کی آب استد به کورهای مفخور
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۶
چون راستییت کرد کجیها ز تو دور
ایمن گشتی ز شر هر فتنه و شور
هر بست و گرفت و گشت زو عالم
آن راستی تست که آید به ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۷
حکمت مرغی به نفس سرکش میدار
گاهیش خوش و گهی بر آتش میدار
در زیر فلک بی املی تنوان کرد
گاهی خود را به وعدهای خوش میدار
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۸
خلقی به عمل که این شود زان بهتر
بهر بینا که بینش از جان بهتر
گفتی که عمل ز هر چه گویند به است
پس پیش تو دیو از سلیمان بهتر
نُسخ
گزارش
رباعی ۴۹
در اندک خود دید دلی هر بسیار
شد کار نبی هم از مکرر بسیار
دخل سیار ور کم از بسیار است
درج کم نیست نیز کم در بسیار
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۰
ای همچو تو در جهان نه یک دور دگر
یعنی که به روز خویش مغرور دگر
گفتی که من از جملهٔ درویشانم
این نیز غرور دگر و زور دگر
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۱
جز حق که سویش را برد باد آخر
یا عهد شکست یا که جان داد آخر
مرغ دل از هر که خورد دانهٔ انس
در دام فراق خواهد افتاد آخر
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۲
ای سر تو عشق روی پوشش میدار
پس گوش به عالم خروشش میدار
یعنی که ترا هر چه بود پوشیده
در هر که رسی مپرس، کوشش میدار
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۳
زان بحر کرم خوف و رجائی میدار
هر کس که نه او همچو گیاهی میدار
هر رسته ز خاک ار خور خاک آخر
روز دو سه کو نشو و نمائی میدار
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۴
آن خالق کل راست ز خیل و حشر
اسباب کلام چه اخیر و چه اشر
قرآن گفتند نیست قول بشر
اندیشه نکردند که از کیست بشر
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۵
در دایرهٔ مجاز از سیر و عبور
نایافته نقطهٔ حقیقت چه حضور
زان روی نبوت به محمد ختم است
کاندر دوران او علی کرد ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۶
عاری از آرای دنیا ننگین دار
رخساره به خوناب جگر رنگین دار
خصمی داری و با تو او میزان است
یعنی خود را سبک مکن، سنگین دار
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۷
این نکته که هست از دل پاک اظهار
با معترفان ما عرفناک اظهار
بسیار نظر هست در او گر بکنند
کوتاه نظر سرعت ادراک اظهار
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۸
هر جنس به جنس کو فروکش میدار
تو ساغر وقت خویش بیغش میدار
یعنی چو تن تو در لحد جیفه شود
این شامه نیز نیست دل خوش میدار
نُسخ
گزارش
رباعی ۵۹
من واحد و هست کار و بارم بسیار
بدهم، بستانم، برم، بیارم بسیار
در کار جهان مرا که جان اویم
خارج منگر که دخل دارم بسیار
نُسخ
گزارش
رباعی ۶۰
در عشق شدم ز وجد کیشان حاضر
زو غیبت این خلق پریشان حاضر
عمری بودم ز ضالین و اندر جنگ
زین نه من واقف، نه ایشان حاضر
نُسخ
گزارش
رباعی ۶۱
حق کیست، منزه از هر اخفا و اظهار
هر کس که زاد ازو ندیده آثار
جز وهم نداشت مؤمن و کافِر ازو
این کرد اقرار غایتش و آن انکار
نُسخ
گزارش
رباعی ۶۲
بر جاده فاتحه دارند عبور
این ارض و سما و هر چه در وی مذکور
سبحانالله که اندکی نزدیکی
بودست به منزلت چه بسیار و چه دور
نُسخ
گزارش
رباعی ۶۳
هان بادهٔ قول و فعل بیغش دار
در ساغر هر فروتن و سرکش دار
یعنی اگرت دل خوشی میباید
با هر که نشینی دل او را خوش دارد
نُسخ
گزارش
رباعی ۶۴
گاهی سخنی نیاید از سینه به در
گاهی از مهر گویم و کینه خبر
عقلم مستور و عشق رسوا دارد
غمز از هم عیب است و از آئینه هنر
نُسخ
گزارش
رباعی ۶۵
در خلق چو چنین که نیستش با کس کار
سر داده به باد از هوای دستار
این بیم و امید مایهٔ هر غم و درد
از حوصله کم است و حرص بسیار
نُسخ
گزارش
رباعی ۶۶
قرآن حکیم کارها را تدبیر
با هر چه ز حد گذشت دارد زد و گیر
تا کار ز اعتدال بیرون نرود
در عسر بشیر آید و در یسر نذیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۶۷
عقل و نفس و فرشته و دیو و بشر
اجرام و عناصر و موالید و اثر
دانستم و دیدم این جهان جز این نیست
خود بی میلم که گیرم این سیر از سر
نُسخ
گزارش
رباعی ۶۸
با خلق دنی اگر نه جفتم بهتر
زو هم نه تفقدی شنفتم بهتر
گفتم به کریهی که نفورم ز تو من
گفتا که من از تو نیز، گفتم بهتر
نُسخ
گزارش
رباعی ۶۹
بهر تو روزگار ای مرد فقیر
گر شد به طفیل این و آن خورده مگیر
مهر فلک است ابلهان را نه ترا
گاو از پی گوساله داد صاحب را شیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۷۰
بر خواستهایم از همه عالی سیر
وارسته ز آمد شد هر شری و خیر
آزادان بار هر دغا نپذیرند
بر شاخ که راست است نیستند طیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۷۱
ناحق مشنو گر چه بود شکر و شیر
گر حق بینی اگر چه تلخ است بگیر
یعنی که برون مرو ز راه تدبیر
حبّ نادان و بغض دانا مپذیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۷۲
اول شده مرد کرم هر کام و سرور
و آخر دل سرد از همه کرده حضور
سبحانالله که حکمتش عینی را
گه ساخته زنجبیل و گاهی کافور
نُسخ
گزارش
رباعی ۷۳
با هر که بود قوی و باقی خو گیر
فانی و ضعیف چست، ترک او گیر
یعنی بگشا چشم و خدا بنگر و خلق
و آنگه هر سو که محکم است آن سو گیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۷۴
تو یک نظری ز نور توحید اثر
افتاده بر این جهان پر نفع و ضرر
شد مختلف تو متفق تفرقه جمع
چون از منظور باز گشتی به نظر
نُسخ
گزارش
رباعی ۷۵
اندیشه گمان است و سخن گفتن نیز
گر راست بود زند نقیر و قطمیر
یعنی هر قول کش ندیدی تأثیر
جز هزل و فسانهای و لافیش مگیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۷۶
کامی گهی از سپهر خالی میگیر
تا دانی دوئیش و نمائیش اسیر
در کار و فنی که حاصلش دلگیریست
گر کرده غنیست به که ناکرده فقیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۷۷
عشق است و مَحبت اثر نور و ظهور
در خلق همه ظلمتی و غایب و دور
این جاست که پرتوی ازو نتوان یافت
دیگر همه لعبت و حجاب است و غرور
نُسخ
گزارش
رباعی ۷۸
رنج نازک و گامهای فاخر
کم نیست ر کامران آخر آخر
معصوم معصوم چه در زان منکم
این را بگرفت اول آن را آخر
نُسخ
گزارش
رباعی ۷۹
هر کس باشد نباشد از معنی دور
تا دیدهٔ تاویل کرا یابد نور
این گنج روان است به خاک، آدم
پیوسته به سیر و گاه گاهی به ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۸۰
نطق تو که نیست غیر پرتو زان نور
بر هر کس و هر چیز چه نزدیک و چه دور
گر شرح دو عالم است یک ظاهر یافت
بر مظهر بسیاری از بهر ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۸۱
در خلوت فقر جام اِسریٰ میخور
در هر نظری، هر دی و فردا میخور
درویش شده بیا می ما میخور
ورنه برو آرزوی دنیا میخور
نُسخ
گزارش
رباعی ۸۲
بکشید اجل مطیهٔ سیر بهار
پا بسته تو در آب و گل، لیل و ناهار
وقت دِرو و خرمن محصول گذشت
گشت امل تو هنر مانند بهار
نُسخ
گزارش
رباعی ۸۳
شکرانه یافتن ز هر فتنه مفر
یعنی بر خصم نحسن ایام ظفر
هستی ترا به از شکست امری نیست
چون کورهٔ کهنه آخر ماه صفر
نُسخ
گزارش
رباعی ۸۴
زین نامهٔ ازل تا به ابد را تیسیر
در سیر کمال گیر و در نقص ممیر
هر نکتهٔ او در دست دیدن اولی
چون حلقهٔ زنجیر که به در زنجیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۸۵
کس را بی کان هر دم اظهار دگر
جز دام نهادن نبود کار دگر
گر هیچ ندادند و دعا کرد گدا
ترغیب بود از پی بار دگر
نُسخ
گزارش
رباعی ۸۶
هر کس دیدیم بود از بد دلگیر
هر نیکو را ربوده و مهر پذیر
گفت بد را نیز نیکو دید وحید
آن دید نکو بود از آن بودش امیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۸۷
در چرخ به جز خطر چه کنجد دیگر
در سر جز بیم چه گنجد دیگر
در خواب و خیال و لعب و لهوند همه
در حوصلهٔ بشر چه گنجد دیگر
نُسخ
گزارش
رباعی ۸۸
یک ناطق را که کاسر است و جابر
اسباب کلام گشته آمد فاجر
یک سوی سخن ز لبس للانسان است
یک سو همه خاسرند الا صابر
نُسخ
گزارش
رباعی ۸۹
دانی تو که دهر چیست، محض تغییر
گرم و سردی، گهی جوان، گه پیر
میباید نیز همچو او ابنایش
جمعی گردند بر سر جمعی چیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۹۰
هر کس که بمرده کور، برخاسته کور
وانکس که نمرده، مردن است از وی دور
بل هر خلقی و بعثی و ناری و نور
او دیده و دانسته و او داده ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۹۱
از خود بگسل، رو به جهان رشد آر
با حق پیوند و خویش را پس خوش دار
یک یک ز درخت عمر چون برگ افتد
تو نیز در این درخت برگی، هشدار
نُسخ
گزارش
رباعی ۹۲
در ائینهٔ جهان دوئی دامی گیر
یکتائی خویش را سرانجامی گیر
تا چند اغیار بینی و بیم و امید
واگرد به خود دیگر و آرامی گیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۹۳
احوال ترا از بد و نیک و شر و خیر
اشخاص نمودند در این کعبه و دیر
صورت شده کرد کارها گشتن را
افلاک و بروج او چه سیار و چه سیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۹۴
هر پیش و پسی که در جهان دارد سیر
بهر وسطیست جای هر یار، نه غیر
هر لشکر و شه به گوش هوشم گویند
بیرون مرو از وسط اگر خواهی خیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۹۵
جز هستی باطل تو نبود کافِر
حق آنچه نخواست از تو اول و آخر
جز زنگ و غبار نیست در آئینه
هر چیز که نیست غیر عکس ناظر
نُسخ
گزارش
رباعی ۹۶
هر کس که به رشدش ز غی افتاد عبور
بر عالم دون خویشتن یافت شعور
یا تابعیش خوش است یا متبوعی
دیگر همه خاشاک و خس بادِ غرور
نُسخ
گزارش
رباعی ۹۷
ای دیده به خود پدید، واگرد و ممیر
زان روی که هست دیده در دید اسیر
دزدی که به خانه و ز روزن در رفت
گر باز نگشت بر سر دارش گیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۹۸
گه عشق ز جان من برد صبر و قرار
گاهم دهد آرام و کند برخوردار
زانگونه که آسمان به باد و باران
انگیخته از زمین و بنشانده غبار
نُسخ
گزارش
رباعی ۹۹
با ما هر چند لافی و کردی غیر
آخر با ماست بازگشتت زین دیر
گر ماه برابری کند با خورشید
خورشید نرنجد و نماند از سیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰۰
از فرد روان مباش ناکب بسیار
هر چند ترا هست مناکب بسیار
صاحب نظری جوی و بی خلق مگرد
خورشید یکی به که کواکب بسیار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰۱
خواهی ز پی خودم شوی اعماتر
هر چند که در طلب روی بالاتر
ورر زانکه مرا برای من میخواهی
اینک من از آفتاب و مه پیداتر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰۲
زاهد میبوده کاذبان را قاهر
او خود بودست اندر آن فن ماهر
دشنام دهد، لعن کند دزدان را
تا دزد نگشته دزدی او ظاهر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰۳
بس عاشق، عاشق خود است آن مغرور
حُسن آئینه را نمیکند از خود دور
هر کس دارد به قدر خود دیدی ازو
زیبا نپسندد که کسی باشد کور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰۴
هر چیز که غیر دوست رنج است و زحیر
یعنی که به خود یک نفس آرام مگیر
مردان همه عین دوست گشتند و شدند
در بیم و امید خویش نامرد اسیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰۵
آن را که نه قایم به خود از غیر نه سیر
در معرکهٔ عشق نخوانند دلیر
خود را بشناس، طعن خلقت چه ضرر
مهدی آن است کش نبرد شمشیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰۶
دانی چه کسیم ما و هر دم تغییر
در اصل شه قاهر و در فرع فقیر
یعنی نه ز جائی و نه خوفی داریم
از هیبت وقت خود فقیریم و حقیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰۷
زین نامه به هر خواندنی آواز دگر
میآید و کار و کارپرداز دگر
رازیست قدیم عشق و نو میگردد
هر یک چندی به محرم راز دیگر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰۸
ما و هر دم ز غم ره آورد دگر
بر چهره نشسته عیش را گرد دگر
گفتی سهل است عاقبت خواهی مرد
این نیز بلای دگر و درد دگر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰۹
عین همه عارف است و خود را ساتر
هر بیخبری به وصف خویش و ظاهر
رسم دور است اینکه در وی خود را
حاضر غایب گیرد و غایب حاضر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱۰
از ظلمت نحو بر کنار است آن نور
تا محو نهای در او از او کوری و دور
اینها که تو علم و فضل خود میدانی
با الله که نیست غیر اسباب غرور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱۱
عالم که بود صورت صنع جبار
دیدند در او فساد اهل پندار
گشتند بسی پی صلاحش در کار
آخر به همان که بود دادند اقرار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱۲
جان و دل شد یکی بر افشانده غبار
آب و گل گشت دیگری بیهده کار
یک معشوق است و بس در بتخانه، ولی
بعضی دیدار دیده، بعضی دیوار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱۳
خلقی دارند لاف عقل و تدبیر
حکم ازلی نمیکند خود تغییر
هر کس دیدیم از جوان و از پیر
دم از تدبیر زد، قدم در تقدیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱۴
در عالم امر چه کبیر و چه صغیر
در قبضهٔ قدرت یکیاند اسیر
افسانهٔ خلقت فلان شه و امیر
ورنه همهکس چون تو فقیرند و حقیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱۵
شخصی دیدم ستاده در عرصهٔ نور
بس چابک و چست و نغز و موزون و غیور
بگرفته کمان فسق و طاعت در دست
هر لحظه فکنده هر طرف تیر امور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱۶
هر چیز که دلگیری ازو و رنجور
هوش است به آن به جنگ از فرط مرور
دی یک کردار جمله خلقند ملول
زانند که وقت نقل خوف است و شعور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱۸
هان مختلف است قول اصغر و اکبر
تو سیر ره کُتب ز سر تا تک بر
ای گفته که اختلاف در قرآن نیست
با کن فیکون چیست آبی و استکبر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۱۹
ذاتیست جهان هر دم از زیر و زبر
بشناس او را ازین و آن نام مبر
شخصی که چو سایه نیست موجود به خویش
از دوستی و دشمنی او را چه خبر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲۰
پیدا شد از آمیزش ارکان تدبیر
یعنی این نفس و عقل مامور و امیر
نفسش پی هر چیز به میل مفرط
عقلش به فغان که هان به اندازه بگیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲۱
بیم و امید ما من خویش مگیر
یعنی هستی جان و تن خویش مگیر
زین بحر بلا مجوی غیر از ساحل
ما بین دو موج مسکن خویش مگیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲۲
نام من جز محو می و جام مبر
وزز علم و فنم مظنهٔ کام مبر
از من که به مستیم ز هستی ننگ است
صد عیب بگوی و کی هنر نام مبر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲۳
بر هر حالت که بخشد آن شاه قدیر
در نوم و سهر مثل زند عالم پیر
نه نه که ز لطف و قهر پیوستهٔ او
هر نیک و بدی بشیرت آیند و نذیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲۴
میکن همه نفس دون خود را تکفیر
کایمان یابی و علم و عقل و تدبیر
یعنی تو به جهل خویش جنگی داری
ورنه حکمت نکرده هرگز تقصیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲۵
گه محض شکیم و دیده و بینش کور
گه عین یقین و همچو فی کم درنور
گنجی که نمیگنجد در هفت اقلیم
در یک کف خاکش این خفا بین و ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲۶
در هر بد و نیک این دم همچون دم صور
هم دوزخ و دیو گشته هم جنت و حور
سبحانالله حکیم جاعل ظلمت و نور
کانداخته جمله را ز نزدیکی دور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲۷
گر لعبی و لهوی نبود خشم مگیر
ای عاقل و بالغ که خبیری و بصیر
تا طفلوشی نباشد و بیخبری
کم میخندد به ریش عالم پیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲۸
قرآن ذکر است، نیست از انسان دور
او ذاکر و او مذکر است و مذکور
سبحانالله که ذرهای را سازد
هم مشرق و هم مغرب و خورشید ظهور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۲۹
انسان همه ظلم و جهل و لهو است و غرور
در پردهٔ زهد زاهد دور نفور
پوشاند عیب تا نگردد رسوا
و آن رسوای نسازد از کامش دور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳۰
گه سیر هوا گزین و بگذار زحیر
گه با لنگرنشین و آرامی گیر
هم خفت و هم ثقل طلب در تدبیر
نا راست رو است بی پر و پیکان تیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳۱
در سر تو هر گناه یابد تصویر
وانگه کندت ز بس ملامت و دلگیر
در شهر عسس صورت شر خلق است
ناچار اسیر اوفتدش شخص شریر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳۲
در عشق نه تنها تو سخن داری و کار
سودائی چون تو هست آنجا بسیار
هر لحظه به این و آن توارد زدنت
پهلو زدن است زان بسی بازار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳۳
ای بسته نظر ز خلق و چون خصم نفور
ره داده به خود مظنههای بس دور
گر اهل بلد نه مفرطند مغرور
دروازهٔ آهنین و صد نفخهٔ صور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳۴
بی سختی فقر و حاجت چند ضرور
کس راه نیافت سوی آن رب غفور
موسی به شب سرد نگشته مضطر
آتش ننموده خویشتن را آن نور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳۵
سرگشتهٔ سوز و سازی ای اهل غرور
غافل که توئی مشرق هر ناری و نور
شیطان تو نیست جز مرادی که تراست
زانرو که ترا ز کل خود دارد دور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳۶
رو آر به لامکان، مکان را بگذار
معنی طلب و نقش جهان را بگذار
تو حد بشر نگاه کن تا به کجا است
این شاه و گدا و آن را بگذار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳۷
هر دم نظریست گوش دل بر آزار
با جمله یکی شو که نیابی آزار
بر خود ز خیال مختلف عیب مکن
هر کس طرفی رود به شهر و بازار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳۸
لایشرک فی حکمه را در تفسیر
مائیم درو حاکم هر دادی و گیر
الا به طریقی که بشر راست بشیر
آتینا حکم ضد شناسد تدبیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۳۹
آثار کسیست گر شوی محرمتر
هر چند که بیشتر بود یا کمتر
گفتی خط من ماند و من خاک شوم
بس خلق تو از حکم خدا محکمتر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴۰
هر چند که آن زلف و رخم برد از کار
تا سبز نشد خطش نکردم اظهار
در دهر اگر چه هست بس لیل و ناهار
اظهار نکرد سرّ زمین جز به بهار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴۱
در عیب و حضور خلق جز حق ناظر
هان تا که نبینی و نگردی کافِر
خواهی که زیان نگرددت جز بر خق
حاضر غایب ببین و غایب ظاهر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴۲
بر هر که تجلی کند آن شاه غفور
گم شد دیتش، شود ازو کرده ظهور
پیوست چو نور شمع با نور صباح
او فانی گشت و ماند ازو باقی نور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴۳
تقلید ز تحقیق نمییابد اجر
آری چه فروغ شمع را در دم فجر
غافل همه روز عرض ایمان ز هراس
چون متهم دزدی و اقرار از زجر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴۴
اشیاء چو به ضد نموده از پردهٔ کار
بر نیکی را بدی بباید ناچار
از خلق هنر ببین و عیبش بگذار
در باغ تو گل بچین، چه کارت با خار
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴۵
گاهی عالم ز یک کس آید در شور
گاهی متفرق و مخالف دستور
چون رود که جمع است به یک جا و قوی
یک جا پهن است و شاخ شاخ و کم زور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴۶
در آرزوی کام و مرادی نادر
گر زانکه شود ز من دعاي صادر
مقصود اجابت است ازو تا دانم
کو هست یکی و حاضر است و قادر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴۷
هر چیز که جز خداست لهوست و غرور
جز محو شدن دروست از بینش دور
پیش آن کس که خورد ازو جام ظهور
شهوت خوش نیست گر چه در خلد به حور
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴۸
ای از تو مرا فضای امکن نه مسیر
لطف و کرم خویش ز من باز مگیر
چون مرغ هوا را به قفس کردی اسیر
باری مکن آب و دانه از وی تقصیر
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۴۹
ای ساده شده ز یاد هر کعبه و دیر
وارسته ز سعد و نحس هر باری و غیر
آن آنکه نهای به هر دری سرگردان
بالاتری از بروج و سیاره و سیر