نسخه اساس ص ۳۵۸
رباعیات ردیف‌های ص، ض، ط، ع، غ، ف، ق
——————————————————————-
ردیف ص
——————————————————————-
رباعی ۱
از بهر تماشای خود آن عالم خاص
از دید تو تافت بر جهان اشخاص
واگشته به دید حاضر و با اخلاص
دزدیده ز بت پرستی‌ات نیست خلاص
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲
کس نیست برای حاجت چند خلاص
در ذکر جهان که آن عوام است و خواص
یعنی که خداست ناطق اما سبب است
در انفسش اعراض و در آفاق اشخاص
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳
خورشید ازل چو ذره خلقش رقاص
خود مشرق و مغربش دل و جان خواص
کس بیرون از احاطهٔ قرآن نیست
گر چه زلت یکی‌ست با فرقهٔ خاص
نُسخ
گزارش
****
——————————————————————-
ردیف ض
——————————————————————-
رباعی ۱
باید دانست از همه خلوت فرض
آن را که نه وسع چون سما دارد و ارض
با خلق هوائی پراکندهٔ دور
خلقی چو سما و ارض باید در عرض
نُسخ
گزارش
****
——————————————————————-
ردیف ط
——————————————————————-
رباعی ۱
کس پاک نشد ز یاوه گویی و سقط
ناگشته بسی خسته نگردانده نمط
رنجند تنگ دلان چو پندی شنوند
مانند خراش ورق از حک غلط
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲
تعظیم امور خویش دور است و غلط
امراو را اگر نهی سر بر خط
هر سقا کاب می‌فروشد ارزان
او را خبری هست ز نزدیکی شط
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳
جهدی کن و امر را بنه سر بر خط
کز مبدأ فیاض بود شکوه غلط
هر چیز که مستعد آنی داری
در نهر به قدر حضر آب است از شط
نُسخ
گزارش
****
——————————————————————-
ردیف ع
——————————————————————-
رباعی ۱
در چشم کسی که آز را کرده وداع
زیباست همه جهان لطیف و نفاع
دنیا طلبی است ذم دنیا کردن
آئین خریدار بود کسر متاع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲
بی تلنیست من و ایذا و نزاع
لطف و کرم توانگران نفاع
ما صاحب جود را که بر خلق صداست
ممنون ادائیم نه مرهون متاع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳
جز نکتهٔ چند من ز خویشش سامع
برقی کم شد ز ابر عالم لامع
در وحدت نیست حاجتم با کثرت
همراز خطیب فارغ است از جامع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴
نیک و بد خلق با همه زهد و ورع
ناموس فقیریست دگر حل ودع
پیش عاقل به جز اثر چیزی نیست
اظهار غنای او ز اخفای طمع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵
عاشق کو راز خود فرو شست وداع
از پردهٔ الله اشتری برده سماع
عشق آن کس را که خواست عیب او گفت
آئین خریدار بود کسر متاع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶
این خلق دو فرقه‌اند دایم صانع
با بعضی معطی و بعضی بالغ
بعضی به فسانه ازیشان قانع
مصرع خالی است در اساس
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷
زین خلق دنی چه برخوری در هم ودع
ای کان شکر مصر کرم عین ورع
هر چند که گشت سالکی راه نیافت
از معرفت خویش الذو انفع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸
ارباب حقیقتند حق را تابع
وین خلق مجاز هرزه رو را شایع
چو بسته لیست و نفع باغ بستان
وان رخنه فغان کنان به صحرا ضایع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹
آن راهروان که حافظند و رافع
بد را همهٔ زجر و نکو را شافع
از کوی مجاز پاک را بر گیرند
بر خاک ره افتاده نماند نافع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰
می‌باش به خلق تا توانی نفاع
گر چه دانگیست بهر آن شاه مطاع
هر چیز که گفته‌ای مدان سهل و بکن
صدق و اخلاص باید او را نه مطاع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱
می‌باش خریدار همه‌کس چو متاع
بگذار به خلق خود فروشی و نزاع
تا خلق تو خوش شود چو اخلاص اگر
قرآن به تو الله اشتری گفت بیاع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲
خالی ز اخلاص و طاعت و زهد ودع
بی تأثیر است در هم و خل ودع
زانگونه که میهمان نوازی پی خورد
قول به غرض دعای از روی طمع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳
خورشیدی و چه راست هر شیٔ مطلع
کام هرکس حجاب آن در هم ودع
با مقصدی اینچنین ز هرسو به ظهور
تعویق ز کوریست و کوری ز طمع
نُسخ
گزارش
****
——————————————————————-
ردیف غ
——————————————————————-
رباعی ۱
این خلق که یک دمش ز خود نیست فراغ
مستوجب نار گویدش اهل بلاغ
بار غم هستی آخر آورد ندم
خر را لنگی نه آن‌قدر بود که داع
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲
یک چند بزیستند و مردند دریغ
جامی ز می بقا نخوردند دریغ
کردند اگر چه کارها در عالم
چون ره به حقیقتی نبردند دریغ
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳
گر راستی بود درین مشت دروغ
زیشان فارغ شده و به ما داد فروغ
یعنی که میان ما و خلق خالی
قطع ابدی فتاد چون دبه و دوغ
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴
هرکس هر جا جای دگر کرده سراغ
وابسته به هم دو کون چون شب به چراغ
در عالم حکمت آرزومندانند
فارغ به تعلق متعلق به فراغ
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵
ای حال تعینات را جسته سراغ
جز فرد روی ندارد این طرفه بلاغ
کیفیت حال عالم از سالک پرس
داند بر هر درخت سیار به باغ
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶
قوتم عشق است و پرتو حق و فروغ
گو عقل خیال خام می‌پز به دروغ
تحقیق مرا خلق مجازند همه
من زبده خورم، سپهر جنباند دوغ
نُسخ
گزارش
****
——————————————————————-
ردیف ف
——————————————————————-
رباعی ۱
گفتم: که کند کوی مَحبت را طوف
گفتا: آن کش زنده بود دل در خوف
گفتم: که ولایت چه علامت دارد
کدّ بی اجر، گفت: ولئن لاخوف
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲
در ترک طلبکاری دنیای کثیف
گر جهد کنی رسی به آن شاه لطیف
از قلت رنج هرکسی می‌نالد
کم گفت کسی که حیف اوقات شریف
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳
سر تا به قدم زادهٔ نونی و کاف
خالق نه‌ای و خلقی افسانه مباف
با آن همه اضطرار مختار باش
با این همه عجز و حیرت از هوش ملاف
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴
ایام ربیع‌اند و جوانان ظریف
زیشان همه کار و فن لطیف است و شریف
عیش پیران که رو در افسرده کنید
بی‌فایده است همچو باران خریف
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵
حق است ز لامکان بی آن عرف
در امر و مکان نشور و غوغا و اسف
حاصل که کمان است فلک تیر قضا
یک‌سوی کماندارش و یک‌سوی هدف
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶
جز ذات احد سواش را لایعرف
خالیست ز هست و زو تلف دوست خلف
از عشق در ادراک تو جز وهمی نست
دریا بر لب نیاورد غیر از کف
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷
عالم که همیشه در سرور است و اسف
از لجهٔ حکمت است بر خواسته کف
هر نیک و بدی به جای خود می‌باید
از انسان غفور پند و از سگ عف
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸
عالم به صفت درخت دان ای موصوف
حب نقطه شجر الف ورقهاش حروف
گل صورت و بر معنی و لذت عرفان
عارف چو ازو بخورد گردد معروف
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹
در دهر که حامل‌اند یک سر اصناف
اجر همه‌کس به نامرادیست گذاف
آن هم که مراد خود گرفتند او را
اجری نغزی بیامدش در اصناف
نُسخ
گزارش
****
——————————————————————-
ردیف ق
——————————————————————-
رباعی ۱
هر کس به فسانه‌ای شده مستغرق
جز آنکه شنیده رازی و بسته نطق
قومی ز سخن همی سخن خواسته‌اند
قومی دیگر حقیقتش، یعنی حق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲
گر خلق ذمیمه را ببری همه خلق
محکوم شوندت همه خلق چو دلق
حاکم در سرّ و جهر شرط است مهیب
سراً بر خلق خویش و جهراً بر خلق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳
مگشای به گفت وگوی بیهوده نطق
واندرحق کس مگوی ناحق، مطلق
گفتی که سخن درخور کس می‌آید
پس کافِر را چه ناسزا بود به حق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴
بی سوختن و تفرد از کل فریق
هرگز نبری راه به کوی تحقیق
در عشق به سوز خویش در ساز که نیست
راه تاریک را به از شمع رفیق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵
دید آنکه شناخت کارپردازی عشق
جد صد عقل محو یک بازی عشق
قال امروز حال فردا جستم
ستاری عقل گفت و غمازی عشق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶
شرط است بصارت جهان را طالق
بل بحر منوع رهروان را فالق
گر دیو ز «بی یبصر» می‌داشت خبر
در خلق نمی‌دید به غیر از خالق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷
آن دم که جهان خلق شد و یافت نسق
جز خالق او نبود آگاه چه دق
گویند که سمع باطل و عین حق است
پس در عالم به غیر حق نبود حق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸
از فرش یکی رانده سوی عرش براق
رفته به هوای شام یک کس ز عراق
یک سلطان را سیر سپهر شان است
گر صبح وصال است و گر شام فراق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹
خوش آنکه لباس هستی او شده شق
بر اول و آخر جهان یافت سبق
چون آنکه غرور عمر باطل دانست
شد زنده به جان جاودان یعنی حق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰
خلقی به هم‌اند بر سر خورده و دق
زینگونه سپهری به یک آئین و نسق
من حیرانم که اختلاف این همه چیست
چون جمله ز یک کتاب گیرند سبق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱
مرغی است که در قفس نمی‌گنجد عشق
یعنی در بوالهوس نمی‌گنجد عشق
خواه و ناخواه غیر او نیست ترا
در رد و قبول کس نمی‌گنجد عشق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲
هان میرانم ز عمر چون برق براق
نه مصر مرادم و نه شام و نه عراق
خواه و ناخواه می‌روم، بیخبرم
کین ره به وصال می‌رود یا به فراق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳
حق با تو و بازگشت با اوست چه دق
تو رفته بی عکس و شده مستغرق
شیطان در سر باژگون نعل آمد
زان دور فتاده پیرو آواز حق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴
معشوق یکیست، عالم او را مشتاق
هر دم به کرشمه‌ای دگر با عشاق
هستی ز آن روی در ره عشق بد است
کو بر خود و غیر می‌کند فعل اطلاق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵
چون عهد دو یار محکم است و بی دق
این آن شود آن این وجه مطلق
از راستی و یاری و نیکو خواهی
کردند دو کس یک کس وان یک کس حق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶
در عرصهٔ عشق طی هر شام و عراق
راهی نه به جز عزم وصالم ز فراق
هر دم نظر انگیخته عالی سخنی
همچون احمد به راه معراج براق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷
مگشای نفس مگر بدان رب فلق
نه با کس و نه با قلم و نه به ورق
دانی که چه راز است تواصو بالحق؟
یعنی که امین نیست به جز حق مطلق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸
حق نشناسی مگر به صد فتنه و دق
معنی نشناخت محو مطلق
حق گفته که من کشتهٔ خود را دیت‌ام
ای تو زنده کرا دیت باشد حق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹
حق است شیون حق به جسم تحقیق
هر رنگ شود جهان به آئین و طریق
ظن هرکس ره تفتیش زده است
افتاده قیامت لقا در تعویق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰
هرکس باشی به عشق او مستغرق
آینهٔ تست ای تو وجه مطلق
در جهر همه نیازی و در سر ناز
ای مظهر عاشقی و معشوقی حق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱
هر بیقدری چکوه باشد عاشق
مردی باید بر همه عالم سابق
غیر از ولی و نبی نمی‌خواهد عشق
جز نقره و زر نیست محک را لایق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲
دوران فلک باز نگردد ز نسق
یعنی که کس نیست به جز حق مطلق
گم گشته بسی درین ره راست ز دق
اینک به هیبت الذی کفر شاید حق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳
کور ابدی خواشه زاهد در زرق
نور ازلی عاشق در سیر چو برق
دو مرغ به هم چگونه پرواز کنند
کانرا غربست آشیان، این را شرق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴
بیننده کریم است و رحیم و بی دق
در بحر توکل کرم مستغرق
امساک که باطل است در مرد و غسق
زان است که نیست اعتقادش بر حق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵
تا چند ای عقل عاجز بی اشفاق
بر نفس توان کرد شرارت اطلاق
زانسان که نگوید غنی ممسک پست
از درویشان جز عدم استحقاق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶
آن فرقه که بیخودند و می‌خورده عشق
دارند دلی همیشه خون کردهٔ عشق
احوال شهید کربلا گر دانی
رازیست برون فتاده از پردهٔ عشق
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷
درویش و غنی اسیر و خونخوارهٔ عشق
هرکس که به عالم است آوارهٔ عشق
یعنی که به درد هیچ‌کس وانرسد
تا مرد نگشته است بیچارهٔ عشق
نُسخ
گزارش

دیدگاهتان را بنویسید