رباعی ردیف ن ص ۳۹۹ اساس

رباعی ۱
خلق عالم روز و مه و سال از آن
می‌بیند و بس، نه ذوق و نه حال از آن
طفل از مصحف ورق همی‌گرداند
نه خواندن و دانستن و نه فال از آن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲
در هر نظرت ز حق اثر پیدا کن
در آینه پرتو نظر پیدا کن
این جان و تن تو جز پی مردن نیست
نامردن را جان دگر پیدا کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳
جان صافی، چشم جلی پیدا کن
گفتار نبی، دید ولی پیدا کن
زان گفت چنان سود، زین گفت چنین
سر رشتهٔ نطق ازلی پیدا کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴
دورت ز صفات مردن و فرسودن
ذات احدیست در عدد پیمودن
خود را تو اگر چه این زمان می‌بینی
هستی تو بوده است و خواهد بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵
تا کی پی اسم چند ره پیمودن
گر انسانی به خود توان آسودن
زانسان که به گذشته را گر خواهی
غیر از به دیگر نتواند بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶
از خود بطلب مرا به هر چشم زدن
تا برخیزد دوئی، یقین گردد ظن
مادام که من دگر، تو دیگر باشی
دوری شرط است در میان تو من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷
کس یار خسی نمی‌تواند بودن
عاشق مگسی نمی‌تواند بودن
یعنی هر کس که او دمی با ما بود
دیگر به کسی نمی‌تواند بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸
دایم ز کلام حق تکلم می‌کن
وین هستی خویشتن درو گم می‌کن
تا وارهی ز خود به کل زو دوری
خامش می‌باش یا تظلم می‌کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹
ای هر دو جهان شمع تو را گشته لگن
در تافته اسرار تو بر سرّ و علن
گفتی حد من نیست چنین دعوی‌ها
آری تو بگو ای متم و هستی من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰
هرکار کنی جز به وی اقرار مکن
کان قوت و حول اوست انکار مکن
این جزو جدا مدان از آن کل او را
چون عضو ز تن بریده مردار مکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱
آدم به نفخت فیه ناطق کردن
کم نیست ز ایجاد خلایق کردن
توحید شناس غیر این نکته نیافت
از انفس و آفاق مطابق کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲
بی تو تن و جان نمی‌تواند بودن
یعنی که جهان نمی‌تواند بودن
از عین تو کافتاب اوج علم است
یک ذره نهان نمی‌تواند بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳
کس نتواند حمل ملال نشدن
حال شدنش باید و قال نشدن
زاهد نه غنی است از سؤال دنیا
خشمی دارد بر احتمال نشدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴
خوش نیست مدام از پی نانی رفتن
بل یک دو قدم سوی جنانی رفتن
در راه مَحبت به هوای محبوب
بتوان به جهانی ز جهانی رفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵
دم ز استادی و بی حد آلت می‌زن
وَز جام همه شراب حالت می‌زن
در کبر مسوز و همچو خود دان همه را
بر آتش ظلم آب عدالت می‌زن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶
بگذار همه کار به حق نو و کهن
کز بهر پسر نوح بسی کرد سخن
طعنش به زبان موج زد، فهم نکرد
جاهل خواندش که رو سخن کوته کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷
صوفی چه دم ست جمله یک دم کردن
خود را به نفخت فیه محرم کردن
رقصش اثر سماعی از پردهٔ راز
دست افشانیش ترک عالم کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸
باید همه از ذات الاهی گفتن
زاد و مرد خود تباهی گفتن
گفتی که به مرگ خویشتن مشتاقم
تا وقت ملاقات چه خواهی گفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹
هان معنی خود طلب، ممان ناقص و دون
تا بر تو شود هر دی و فردا اکنون
چه خوف و ریا، چه قبض و بسط و چه و چون
حق می‌تابد به رنگها از تو برون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰
ساکن شده‌ام به دنیای پر نیران
از سختی مرگ همچو بی تدبیران
این زندگی‌ام نیست تمنا، تو مرا
آسان میران و هم درین دم میران
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱
این ساغر را کجا است مرد خوردن
بازند اگر به جان چه نرد بردن
حق است رهانیده ز بیم و امید
جز حق نکند دوای درد مردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲
اسرار خداست کهنه را نو گفتن
از خود مردن ز جمله یاهو گفتن
من با همه و از همه جا در سخنم
کور و کرست آن فلان کو گفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳
آینهٔ مائی، احولی پیشه مکن
با شیر رفیقی، حذر از بیشه مکن
هرکس که به دل بگذردت پرتو ماست
از خویش ملاف و غیر اندیشه مکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴
دامان وجود از کی و کو پاک همان
جیب عدم بی سر و پا چاک همان
بی حد برخاست و بسیار افتاد
آن پاک همان که بود و این خاک همان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵
در پیش بصر حجاب داری بس کن
از بینش حق کتاب خود را مس کن
کفتم که دگر ذکر تو را بس کردم
گفتا ذاکر اگر تو باشی بس کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶
باید پی امر جان سپاری کردن
این است طریق حق گزاری کردن
تا جانب خود یاد کنی تو گبری
با کس نتوان دعوی یاری کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷
از روز ازل زرق کسان قسم خسان
هر نوع که خواست کرد این زرق رسان
نیک و بد را منع زیاده ز نصیب
در تقوی او نمود امساک کسان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸
از حد بگذشت حیرت غالب من
تا دوست مگر یکی شود راغب من
ای نالهٔ رعد و آه برق اشک سحاب
سوی در او روید از جانب من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹
تا بتوانی کار خدائی کردن
باید ز همه خلق جدائی کردن
در مذهب عارفان کم از کفران نیست
محتاج نبودن و گدائی کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰
من کیستم و بلند و پستم سخنان
در دشت احاطه‌ای چو آن خاربنان
بازی بر سر نشسته، کبکی در بن
شاهی پی صید، گرد او طوف کنان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۱
بی حاجب چند آشکارا و نهان
آزار کشی ز خود فروشی ز جهان
زانسان که ملک را به بشر صبری نیست
خود را صد رنگ گر شود عرضه دهان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۲
جز راز تو نیست هم به تو عرضه دهان
در دست مهان و در تمنای کهان
ای رخت به آشکار بسته ز نهان
حمال ترا نام نهادند جهان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۳
ترک کرم و مروت و هوش مکن
حق را بنما دایم و روپوش مکن
یعنی احسان بورز دایم و نام مبر
زو نیکی کس با تو فراموش مکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۴
از کردهٔ خویشتن فراموش مکن
شیرینی قول خلق را نوش مکن
یعنی هرکس ندیده لطفی از تو
گر دعوی دوستی کند گوش مکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۵
یک لحظه چراغ آرزوها پف کن
قطع نظر از جمال هر یوسف کن
زین شهد یک انگشت کشم بر کامت
در لذت اگر محو نگری تف کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۶
خلقند و به آب و گل مقید کردن
خود را نه به جان و دل موبد کردن
آن کس که تو بی وقوفی او دانی
او را نتوان ممیز خود کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۷
این دنیا و دین و بستن و بگشادن
شایستهٔ اجر است و جزا افتادن
از جانب خالقم مرادی ننمود
غیر از چیزی به مستعدی دادن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۸
جامی است جهان نما به چشم عرفان
هر ذره که هست در فضای امکان
سر بر نتواند زدن از خاک خسی
تا جمله مکان برو نتابند و زمان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۹
تا هستی هست و غم رونق خوردن
راهی نتوان به هست مطلق بردن
از آینه با زنگ زدودن ماند
اهل دل را در نظر حق مردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۰
جز عقل گدا ساز نیامد بیرون
آن شاه سرافراز نیامد بیرون
زان پرده که عشق گفت و گویی دارد
آواز آمد، راز نیامد بیرون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۱
تا کی خود را به خلق طایع کردن
در کار و فن فسانه شایع کردن
تا چند بر آمدن به رسم و ره عام
بهر عدمی وجود ضایع کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۲
در خلق کند بهر کمال ایشان
استعداد امر کار و حال ایشان
حق کرد طیور را پریدن اطعام
اما به زبان پر و بال ایشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۳
راهی باید که می‌تواند بردن
گوهر چو ز بد که می‌تواند بردن
بردند گمان و چند و حیران ماندند
دریا به سبد که می‌تواند بردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۴
از بهر تو جمله را ز بس خون خوردن
از زیستن است ره دمی تا مردن
از بس که ضعیف است ز سودای تو خاک
جز آب فرو نمی‌تواند بردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۵
نتوان متنعمان حق را به یقین
بشناخت به القاب و مدیح و تحسین
این نکته در اهدنا الصراط است که تو
رو بر ره ایشان و چه دیدند ببین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۶
اسرار خدا که نه به گفتار است آن
بس جاهل راست قوت کارستان
گفتار خطاست راهرو را با خلق
لب بسته بِه است چون در خارستان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۷
شایستگی شیئی بود ابله بودن
آئینه‌گی وجه موجه بودن
رفعت نبود امیر یا شه بودن
بل رفعت ازین‌هاست منزه بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۸
بینائی مرد چیست؟ یکتا گشتن
در آینهٔ دو کون پیدا گشتن
رسم عقل است رفتن این سو، آن سو
نبود ره عشق جز به خود واگشتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۹
در عشق به جز احد چه خواهد بودن
خلق بی نیک و بد چه خواهد بودن
کار فلک و فلک درین کو بازیست
انگیخته‌هاش خود چه خواهد بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۰
بند تو توئی به خویش آرام مکن
یعنی خود را اسیر هر گام مکن
در بیم و امید هستی آزادی نیست
مگر ابلیس را خرد نام مکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۱
دیدی که به ظن رشید نتوان بودن
متیقن هر شنید نتوان بودن
حق دیدم و بس دو کون آینهٔ او
خود شاهد غیر دید نتوان بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۲
در گام من خسته تعلل می‌کن
گو هر نفسم شاخ غمی گل می‌کن
می‌بین چو کبابم و چو مستان می‌رو
می‌دان که جرابم و تغافل می‌کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۳
کار است عبادتم بی علم لدُن
عادت به که بندم؟ به همان لب ز سَخُن
روی امید چند مالم بر خاک
نه پشت خر است آخر این، رحمی کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۴
یا رب از عشق تعلیمی کن
وارسته ز هر امید و بیمی کن
ما را چه وجود تا کنیمت تعظیم
ما را تو به لطف خویش تعظیمی کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۵
پای همت بر سر کفر و دین زن
در کوی مجردی درِ تمکین زن
از رد و قبل عام بگذر ورنه
همچون میمون معلق تحسین زن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۶
عالم را آن و آدمی را این فن
آخر به کجا روم، که را بینم من
خاک خونخوار و فلک گردن زن
مشت فانی داده به مردن تن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۷
نسپر کسی به آفتاب ما دین
در سیر نیافت ذره‌ای را آئین
آن عین همه از همه مستثنی شد
یعنی که مرا ببین عالم را بین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۸
هر جزو که هست در جهان پر شین
وابستهٔ به دست، چو بگشائی عین
از بهر دم آب که قدرش پیداست
بیچاره و عاجز و هلاک، حُسین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۹
اعدای تو هر طریق دانند شدن
کی بتوانند با تو مانند شدن
با شیر، سگان اگر چه لایند شدن
آن نیست که غیر سگ توانند شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۰
عشق است و نظر به یار جانی کردن
دل زنده به جان جاودانی کردن
اینجا همه دوستی‌ست محض احسان
دیگر غلط است بد گمانی کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۱
بی آتش عشق زیستن و آن مردن
جان باختن است، پیش او جان بردن
شمعی به زبان حال با پروانه
می‌گفت که سوختن به از افسردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۲
آن زنده که کار نیستش با مردن
با ماست ولیک خواهد از ما مردن
جانان حاضر، حجاب او هستی ما
جز غفلت نیست پیش او نامردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۳
قرآن که پیام است از آن مالک دین
هم شرح ستون کل یوم او بین
بینند آیات هر طرف اهل یقین
خواند به زبان دگرش غایتش این
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۴
تا صافی شد آینهٔ من از من
بر من گشتند عالمی عکس فکن
من از یک درد می‌زدم بر سر دست
اکنون همه دردها به من دستان زن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۵
غوغای الم‌ها و اجل‌ها کردن
عشق است و لباس مختلف پوشیدن
تا بتواند چنین عمل‌ها کردن
رباعی ناقص
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۶
باید به محولی تولا کردن
از حالیت کردن و ناکردن
یک شمه به رب خویش واگردیدن
بهتر که هزار دفتر انشا کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۷
هزل است و فسانه تو را قدر شکن
جز آنکه ضرورت است آن را گفتن
در خلق نفاق و شین و غوغا و فتن
ز آن است کز اندازه برون رفته سخن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۸
نه خلق و نه لطف، نه شه دادست این
کز عهد ازل جان مرا یاد است این
حُسنش ره رشدم به سوی عشق نمود
سبحان‌الله این چه ارشاد است این
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۹
از ذات سخن گفتم و هست آیتش این
درویش فروتنی شه و رایتش این
اسباب سخن نیست به جز خلق اما
یک شمه ز بین‌شان ترا و غایتش این
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۰
بگذر ز جماد و نبات و حیوان
در انسان رس، جلوس حق را ایوان
از فرش به عرش آمدن این سیر است
جز خر خر نیست گر پرد بر کیوان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۱
در آینهٔ جهان و هر حد دیدن
داری دو نظر به مقبل و رد دیدن
رحمانی چیست؟ جمله چون خود دیدن
شیطانی چه؟ همه رد و بد دیدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۲
ناگفته سخن نیست اثر از تو و من
زیرا سخن است رش نور ذوالمن
گفتند به پیری ز کی‌ای واقف خویش
گفتا: آن دم که کردم آغاز سخن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۳
بینند دو کون رسته از آب سخن
جمع آمده خوب و زشت در باب سخن
هرچند نگاه می‌کنم عالم را
معنی سخن است و صورت اسباب سخن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۴
تا کی دل را ز غم محرر کردن
با فاتحه و اخلاص مقرر کردن
دانی که چیست مشکل عرضهٔ دین
استادن و صبر بر مکرر کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۵
در زیر سپهر بد گمانی کردن
امری‌ست محال کامرانی کردن
در فقر شکایت از غنا جرم همه
نتوان به حضور زندگانی کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۶
آراسته‌گی مرد در دنیای دون
در صورت عقل آمده محض جنون
ورنه کس را به قدر عقل حکما
عریان سازد، برون کند از گردون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۷
فریاد که دهر باژگون کرده قبول
گردیده ملک جن و شده عقل جنون
آن ذات که بود کاملان را معنی
هر ناقص را صورت دعویست کنون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۸
هان شادی از آن گلشن خورم می‌کن
یعنی غم نیستی ز خود کم می‌کن
هرچند بدین قفس چو مرغی خو گیر
گاهی طلب خلاصی هم می‌کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۹
تا چند به ضد هر جنیدی بودن
وَز هستی خود اسیر کیدی بودن
رو خُلق اله گیر، محو او باش
ورنه سهل است عمر و زیدی بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸۰
یا کامی بخش، شکن جان و دل و تن
یا پنج مراد از گل من برکن
باری هر طور دانش و خواهش تست
این مدعی مراحمش کن از من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸۱
صورت دارد سر کرّ و فرّ دادن
معنی همه در گرفتن و در دادن
مگزین صورت مکر و از معنی دور
از بهر کلاهی نتوان سر دادن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸۲
تا غیر تو در سیر تو خواهد بودن
گر کعبه بود دیر تو خواهد بودن
او را ز تو و ترا ازو نیست رضا
مطلوب تو با غیر تو خواهد بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸۳
در جنت توحید تنعم کردن
چون دوزخیان چیست تظلم کردن
محو آن ذات از خضر مستغنی‌است
در منزل نیست بیم ره کم کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸۴
گر عاشق صادقی نه احوال ببین
معشوق محو است، اقبال ببین
مجنون شده عقل در شناسائی عشق
یعنی که ز خود قال مبین، حال ببین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸۵
گر دم زنی از شهان، گر از درویشان
اسباب بیان تو نباشد پیشان
زانگونه که در خواب تو گر خلق همه
آیند، یکی خبر ندارد زیشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸۶
نبود قرآن درو همه چیز عیان
جز سود و زیان عالم و عالمیان
سبحان‌الله که خلقی از کن فیکون
آورد و نهاد نام ها بهر بیان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸۷
از نفس به جز کبر نمی‌آید و کین
وَز عقل به غیر نفی دین و آئین
تو عین بصر باش و همه حکمت بین
این راز لکم دینکم است و لی الدین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸۸
هست موجود زاید و کم بیرون
امید و هراس و شادی و غم بیرون
از هیچ بد و نیک اثر پیدا نیست
یعنی ز آرایش افسانهٔ عالم بیرون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸۹
بشتاب و بیاب معنی دین و یقین
یعنی مشنو نسیهٔ کس، نقد ببین
با قصه و افسانهٔ دستان منشین
کز گوش گمان خیزد و از دیده یقین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹۰
کار عدل است در قلم آوردن
شادی بردن زشت است و غم آوردن
عجز آرد قدرتی که چیزی نکند
لنگی‌ست جزای پای کم آوردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹۱
یک مرد به راه صنع در گرد است این
چون مهر به هر ذره ولی فرد است این
تو می‌گویی که آه کی در تو رسم
تو به توبه حرص زن و مردست این
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹۲
با خستهٔ عشق نیست خوش آشفتن
باید همه سخت و سست از او بشنفتن
از خاطر او گرد کدورت رُفتن
وان گرد دوای درد غفلت گفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹۳
در عشق به طور خوش نتوان رفتن
بر دعوی عقل و کیش نتوان رفتن
با حق که دو کون محو یکتائی اوست
صاحب غرضانه پیش نتوان رفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹۴
نا دیده همه‌ شان یکی گوست آئین
بازی‌ست چه کار آسمان و چه زمین
یعنی زان است غیبت خلق از خلق
کش دیده و دانسته همین است و همین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹۵
در عشق که شان ملامتگر من
گردید حجاب یار جان پرور من
هر گاه که یاد شانی خود کردم
مو تیغ کشید بر تن ابتر من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹۶
گوینده یکیست در همه سرّ و علن
وین عالم و آدمندش اسباب سخن
دیّار ندیدم اندرین دیر کهن
جز آن کو گفت این سخن از لب من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹۶
دوزخ گویم تخوف عام است این
جنت گویم تملق تام است این
بی خوف و رجا بندهد خود ساخت مرا
سبحان‌الله چه لطف و اکرام است این
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹۸
در عشق برون ز کوی تمئیز شدن
ره یافتن اندر او و گم نیز شدن
رهبر چه کسی است سوی توحید دلیل
منزل چون است هر دو یک چیز شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹۹
حرف و صوتت هواست، مقصود مکن
شخص انجم و عنصر است، بیجود مکن
با سامری فسانه مغرور مشو
گوسالهٔ حسن و طبع معبود مکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰۰
محزونم و دل شکسته، نه کار و نه فن
نه شاد به سرم و نه راضی علن
گفتم ای دل ترا بدینسان که شکست؟
مغروری دوست، گفت و کبر دشمن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰۱
از حکمت و علم نیست کن یا که مکن
کانرا نکنند این گُره بی سر و بُن
گویا که گرفت کبر و ایشان را ساخت
اسباب ظهور خویش آن خالق کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰۲
در یک دم و از آدم و خاتم بیرون
در آینه هم شخص درون و هم بیرون
یعنی آن کس که از تو خود را طلبید
با تست ولی از دو عالم بیرون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰۳
نه علم و نه معرفت، نه دین و نه یقین
نه قدر و نه منزلت، نه عز و نه تمکین
چون استحقاق رحمتم چندین هست
شاید که نمانم من محروم چنین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰۴
مر انسان راست از خود آگاه شدن
خلق و خلاق را نظرگاه شدن
ورنه آن را که در جبلت بشرست
چه حد ملک گشتن و الله شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰۵
هر کس یک چند لاف زد از دل و دین
پس مُرد و نبرد ره سوی عرش یقین
این مقبره‌ها به گوش من می‌گویند
کای خاک جهان بر سر موجود چنین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰۶
یک فرقه ز کار خویش دادند نشان
یک فرقه ز جهد خود به حول یزدان
یک فرقه رسیدند به حق سیر کنان
یعنی که به یک یقین ازین هر دو کمان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰۷
ما بی هنریم و این خموشی کردن
ما را خود راست عیب پوشی کردن
بل غیرت حق ندارد رونق ما را
ما نتوانیم خود فروشی کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰۸
هر کس به خیالی و گمانی‌ست رهین
هر چند که گفت اهل یقین نیست ره این
این مشت مجاز را که آن این‌اند
مقصد نه حقیقت است، زآنند دو بین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۰۹
گشتم بسی و گفتم با آن ما این
دیدم می و شاهد آرمیدم با این
یک جرعه چو خوردم و بر اندشیدم
مقصود دگر نداشتم الا این
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱۰
تا پی به ره خلاص نتوان بردن
هرگز نام خواص نتوان بردن
معشوقی را حسن و فا می‌باید
دل جز به ادای خاص نتوان بردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱۱
تابد به ظهور از حسن و غیر حسن
در چشم کسی کائینه‌وش شد روشن
او می‌کند آنچش اقتضای ذات است
من پندارم کمال لطف به من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱۲
کسبی نبود به ذاتی از همکاران
چون عقل که نیست عشق را از یاران
هیچ است کتاب خوان به چشم عشاق
چون خانهٔ کاغذی به روز باران
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱۳
جز مبلغ خلق و ایتلاف ایشان
کذب است و خلاف کبر و لاف ایشان
یعنی که ز هر کسی که لافید کسی
غیر از تقریب اختلاف ایشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱۴
زین چندین سخن حاصل عمر گذران
از من اثریست در ره دیده وران
یعنی ز کلام من مرا فایده نیست
کاریست که کرده‌ام برای دگران
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱۵
بنشین و غنا ز هر دری پیدا کن
بر منظر اعلی نظری پیدا کن
این خانه ندارد در و روزن دارد
پا در دامن بیخ کش و پری پیدا کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱۶
جز آنکه دلش به ملک جان رفت از تن
هر جا که رود گسست او را ذوالمن
در ظاهر و باطن از سفرکسب نکرد
الا اندک متاعی و حب وطن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱۷
نه روح توان یافتن از کیش بدن
بعد از یک چند گر چه بود اسب عدن
این عالم و آمد شدن خلق درو
دریای فناست بر سر موج زدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱۸
غیر از تفصیل مجمل خوش مدان
این عالم مختلف زین نیکان و بدان
انسان آن است کان بود عین همه
دیگر همه خصم همچو دیو ددان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱۹
در عام چیست درّ معنی سفتن
جز آن همه آشفتن کس یا خفتن
یک لحظه به همدمی نشتن جائی
حرفی دو سه کان مؤثر افتد گفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲۰
توحید نمی‌گنجد در بنهفتن
ورنه غنی‌ام ز گفتن و شنفتن
هرگز سخنی به کس نگفتم که مرا
معلوم نباشد که چه خواهد گفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲۱
شرح غم خود به خودپسندان کردن
خصم خود راست شاد و خندان کردن
در رسم و ره کدام عقل است و تمیز
یک محنت را هزار چندان کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲۲
خلقی در چرخ دارد از باد سخن
در صورت و آن گه کرده ایجاد سخن
یعنی هرکس که جز خدا هستی گفت
اسباب سخن دید نه استاد سخن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲۳
بی نشأء عشق کار عالم نتوان
در عالم نیز بود یکدم نتوان
نادیده کرشمه‌ای از آن جان جهان
مردن نتوان و زیستن هم نتوان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲۴
بی حد دیدم جهان چنان بود که من
روز و شب و شین و شان نشان بود که من
از مؤمن و کافِر و یهود و ترسا
در هر که رسیدم آن‌چنان بود که من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲۵
هر دم تو و شخص زرق آرا کردن
پیوسته من و حق آشکارا کردن
تو بندهٔ دستار و من آزاد ز سر
سخت است مرا با تو مدارا کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲۶
ای عاشق زار ترک آب و گل کن
یعنی گدائی جهان دل کن
از کوچهٔ تنگ تو شهی چون گذرد
بر خیز و سر چار رهی منزل کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲۷
با خلق دغا باز دغا باز ببین
چون کرده تراش و داده خود را تزیین
در چشم کسی که معرفت دارد و دین
اظلام همان باشد و انصاف همین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲۸
هر آنکه گرفت عالم آینهٔ فن
حق کرد نظر به خود سؤالش همه ظن
مخلوق ندیده‌اند و خالق دیده
آن فرقه که رسته‌اند از خوف و حزن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲۹
در خود همه کسب گنج پنهان می‌کن
آیت می‌بین و مس قرآن می‌کن
گر شرح بد و نیک دو عالم خواهی
هر رنگ برای صفت آن می‌کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳۰
صاحب نظری که آمد از غم بیرون
در هر دم خود داده دو عالم بیرون
پیوسته چو دم به اصل کان نفخهٔ اوست
دیگر نگریست از آن دم بیرون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳۱
آرام ز سرّ خود برون اندیشان
در صورت غیر هم توئی از پیشان
زان طفل به مادر و پدر آرامد
کو بوی تو در دماغ دارد زیشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳۲
حق نتوان یافت جز رفیق انسان
جهدی که بری پی به فریق انسان
آن ذات مقدس از چه و چون معروف
در انسان شد هم به طریق انسان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳۳
چون است مکمل و محقق بودن
حق دیدن و حق شناختن، حق بودن
زین بیم و آمد جنت و نار مرا
تحقیق نشد به جز معوق بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳۴
شد صدق طلب مرا به من راهنمون
هر سو که روم به سیر خویشم اکنون
یک چند رو در وی در بحرم بود
اکنون بحرم موج من از من نه برون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳۵
جز شان مشمر ز عالم علم لدن
بر اول خلق و آخرش تکیه مکن
شطرنجی را وقوف باید ورنه
رخت شطرنج خواه تو خواه من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳۶
گاهی در ذات محو غیبیم و عیان
گاهی به صفات عین شرحیم و بیان
خالص شخص است و خلق آینهٔ او
در آمد و رفت چون نظر ما به میان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳۷
هر بی بصری بقا نخواهد دیدن
سرچشمهٔ استقا نخواهد دیدن
شاخ بی اصل کبر مرد بد عهد
یعنی که بر او بقا نخواهد دیدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳۸
جز ترک دو کون کرده طاق افتادن
با وحدت صرف هم وثاق افتادن
وهم است و گمان قضا را مادر
بر وفق مرادی اتفاق افتادن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳۹
چه بود شاکر نعمت داور خوردن
ساغر ز کف ساقی کوثر خوردن
نعمت آن دان که قدر نعمت داند
بی ذائقه را چه سود شکر خوردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴۰
آن ذات نمی‌گنجد اندر دیدن
از غایت قدس خاصه در هر دیدن
تا روی دلم به اوست از بس عزت
نتوانم کرد وقت خود گر دیدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴۱
رفتم به فلک منظر شاه ذوالمن
تا شکوه کنم ز جور دل گم گشتن
دیدم دل من بوده بر این قصر کهن
خندان چون صبح بر شب هستی من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴۲
گفتم: چه بود مرا هراسان کردن
گفتا: تدبیر ناسپاسان کردن
گفتم که: ربودن دلم این همه چیست؟
خندان شد و گفت: مرگ آسان کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴۳
از ذره که دید خودنمائی کردن
بی خورشیدی به روشنائی کردن
یعنی که جهان را همه کربت گیرد
نتواند جز خدا خدائی کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴۴
از جزو به کل خود را زودی برسان
با رهرو جامع الوجودی برسان
ای چشمه که آرزوی دریا داری
جهدی بکن و خویش را به رودی برسان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴۵
حق از لب انسان که گهر داشت ز کان
هر بیش و کمی که داشت کن گفت فکان
این دل نه دل است عالمی زو حادث
یعنی که دریست لامکان را به مکان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴۶
تا کی باشم اسیر مشکل و آسان
با خویشم آشنا کن و مهراسان
یا رب به حق آنکه برای آنم
لطفی کن و خویش را به من بشناسان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴۷
ما و گهی آزاد و گهی بنده شدن
یعنی هر دم به دردی افکنده شدن
آری آری خاصهٔ عشاق وی است
روزی صد بار مردن و زنده شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴۸
آن نور ازل تافت برین صحن بیان
از پنجرهٔ آسمان، یعنی انسان
نیک و بد سروری و سرگردانی
دانستن آن است و ندانستن آن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴۹
وقتی داریم تنگ و حاجات در آن
همچون اعضا و اختلاجات در آن
در خانهٔ تار عمر دل دق کرد
نایافته روزن مناجات در آن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵۰
تا کی ره اصل خویشتن گم کردن
در فرع فغان چو دیو مردم کردن
بشتاب به آن سوی، و تحکم کردن
سهل است درین طرف تظلم کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵۱
تائید طلسم آسمانی و زمین
بر گنج وجود کی توانی شد امین
گفتی که ز هر دو کون نومید شدم
خاموش که امید همین است، همین!
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵۲
باید ز گیاه ره به جو پیمودن
وَز چوی به بحر رفتن و آسودن
یعنی از قالب به جانب قلب شدن
وَز قلب آن گه محو مقلب بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵۳
تجرید شدن چو عیسی از دیر چنین
رام تو کند سپهر به اسیر چنین
بسیار به گرد فرع گردیدم و اصل
تا دانستم که نیست این غیر چنین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵۴
حق را بر تو پرتو نور افتادن
تو از پی کام بی حضور افتادن
هر چند نگاه می‌کنم کار تو نیست
از معنی خویش غیر دور افتادن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵۵
شرط طلب است کسوت از ذل کردن
در پیروی از جمله تحمل کردن
گفتم چه جفاست این بلی آسان نیست
جان را به جانان و جزو را کل کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵۶
اول باید به مهتدی پیوستن
وانگاه به هر نیک و بدی پیوستن
معراج نبی و عرش عالی چیزیست
از هر رهرو به مقصدی پیوستن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵۷
خلقی ز من و مآل کافرکیشان
خلقی پی انتقام شان ازین‌شان
گه گریم و گاه خندم از حیرانی
زین قطره و آن بحر و ستیز ایشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵۸
غافل هنری نمی‌تواند بودن
بی فتنه‌گری نمی‌تواند بودن
کار آن کس که حق ازو پنهان است
جز پرده دری نمی‌تواند بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵۹
هر لحظه در آید ز دری آن پر فن
چه خوب و چه زشت، چه در آید به حسن
هر چیز که دیدم آن‌چنان می‌بایست
هم هستی من تاب شد از بینش من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶۰
باید به همه چو قوم و خویشان بودن
یا بی همه همچو فرد کیشان بودن
بی انصافی و کوری و مردودی‌ست
رد کردن خلق و همچو ایشان بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶۱
ای بر سر کوی عاشقی پی برده وطن
از خود طمع و مراد یک‌سو افکن
خواهی ز تو دوست در نچیند دامن
این خار بن از شارع خاطر برکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶۲
دیدار خدا ک بس نهان است و عیان
هر کس بیند نه شرح داند نه بیان
این سود و زیان وسوسهٔ هستی تست
اینجا چو رسی نه سود ماند نه زیان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶۳
در سیر طریقت‌اند روشن رایان
هر سو شدن است جهد نابینایان
بر یک جهتان غایت کار است پدید
در کوچه ز راستی است پیدا پایان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶۴
تا مرد ز خود نرسته غلش می‌دان
گر از همه اکثر است اقلش می‌دان
یعنی هر کس که نیست محو توحید
هر چند اعلم است اضلش می‌دان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶۵
نعمت نه پی معرفت است ای پر دان
بی نعمت نیز معرفت تلخ و گران
گر نعمت و معرفت ز هم دور شوند
نه نفع در این است و نه تأثیر در آن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶۶
گر بتوان دم ز راه تدبیر زدن
گامی نتوا برون ز تقدیر زدن
هر چند که بازوی کماندار قویست
کار بخت است بر هدف تیر زدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶۷
شمع آدم تافت ز کاشانه برون
افتاد هزارگونه افسانه برون
نا دیدن
رباعی ناقص
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶۸
رباعی
ناقص
خضریست کز این وادی سرگردانی
صد ساله رهت بر او به یک چشم زدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶۹
ای روی تو از گدائی و شاهی من
در جان و دل تو راز و آگاهی من
با من چو به سرّ و جهر همراز شدی
خواهی تو بگوی دیگر و خواهی من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷۰
این مانده در این خانه به لقمه خوردن
و آن لقمه پی نطفه و نطفه پی زن
همچو مرغی که بهر پر طعمه دهند
و آن پر آن گاه برکنندش از تن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷۱
از تن چون رست جان شده صد چندان
آمیخته خوش به زندگان و خندان
در خاک فکنده چشمه‌سارش سازد
کای من ز تو بوده سالها در زندان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷۲
هر لحظه به رنگیست ظهور بی چون
خلق پی رنگها پراکنده و دون
آرام به هیچ رنگ نتوانی یافت
زانسوی ندیده هر چه آید برون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷۳
باید همه ترک تو مائی کردن
آنجا که به از تو یا همچو تو اند
کوته نظریست خودنمائی کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷۴
شرط است آخر چو در فنا افتادن
تا چند توان به فتنه‌ها افتادن
سبحان‌الله چه حکمت است این و چراست
بهر هیچی به صد بلا افتادن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷۵
جهدی خود راست جای موسی مضمون
در پردهٔ بیخودیست اسری مکنون
آن را میقات کوه طوری آمد
وین را معراج بر فراز گردون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷۶
حکمت همه در تحت خموشی‌ست نهان
کز وی برهند از بلای دو جهان
خصم ار سخنی گفت تو خاموش نشین
وَز آتش خشم او خود را برهان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷۷
گر ارض و سما و شین و شان ایشان
وَر خلق جهان و جسم جان ایشان
چشم است به دیدن و زبان در گفتن
دیگر همه اسباب بیان ایشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷۸
باید فلک معنی و انجم بودن
در وحدت خود کثرت مردم بودن
تا چند توان بدین همه شیر دلی
در بیشهٔ اندیشهٔ خود گم بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷۹
صد سال اگر تو کام خواهی بردن
آخر ز هر فراق خواهی خوردن
ناخوشحالی زیستن بیگانه
ای خوشوقتی در آشنائی مردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸۰
تا چند توان قصد مکرر کردن
نظارهٔ دور چرخ و اختر کردن
خوش آنکه توانیم کسی دیگر شد
یا عالم را بزرگ دیگر کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸۱
ای ظل تو محو آفتاب مردان
از نیستی خویش مشو سرگردان
مسرور شود وقتی کو را
ره نیست ز بسیاری مهمان کریم خوان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸۲
از هستی تست غیر بینی و فتن
وزنه همه چو نتواند در شیوه و فن
با خود جنگ آر و با همه صلح افکن
یک تن دشمن به که جهانی دشمن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸۳
بر چرخ یگانگی نه جای تو و من
گوید ببرم لبس تعین افکن
من می‌گویم که خویش را بر من تن
او می‌گوید که دست رد بر من زن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸۴
باید امروز جان به او بسپردن
وَز مهلک فردای اجل جان بردن
مردان به خدا رسیده حی جاوید
تو منتظری که چیست خواهی مردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸۵
یک جرعه بنوش از می و پیمانهٔ من
تا ره یابی به بزم جانانهٔ من
چرخ و فلک آرام ندارد یک دم
یعنی که قرار نیست در خانهٔ من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸۶
آن کو وراست از خیال سوا چه و چون
محو بیچون شد از خود آمد بیرون
وآنها که اسیر هستی خود ماندند
بند وقفواهم انّهم مسؤلون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸۷
دل چند زبان گشاد خواهد دادن
وَز عهد الست یاد خواهد دادن
زین گونه کزین راز نمی‌بندم دم
آخر ما را به بد خواهد دادن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸۸
یک جرعه نجسته از شراب مردان
درمانده به کام خویشتن چون بیدردان
صد ره به سراب رفت و آمد تشنه
بازش سر آن جاست زهی سرگردان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸۹
یک دم ندهد در تو دمی گر ذوالمن
نی تو ماهی، نه دانش و بینش و فن
یعنی به سخن شرح دو عالم کردی
گو شرح سخن، اصل سخن، فرع سخن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹۰
این گشتن چیست وین خدایت دیدن
وَز نقطهٔ ذات خویش آیت دیدن
در خویش رسیدن است و با حق پیوستن
از دایرهٔ سیر نهایت دیدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹۱
بگذار چراغ وهم را در شب ظن
چون صبح ز خورشید یقینت دم زن
تا چند قیاسی و سماعی و غلط
ناصح شو و صدق ورز حکمت سخن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹۲
ای خوانده ز خود جهان و هر چیز در آن
مه هم ز تو‌ام مرا ازین سلک مران
بس جور کشیدم و صلاحش خواندم
من هم سهولی اگر کنم در گذران
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹۳
هر چند ز حد برون توان کرد سخُن
از هر سخنی توقعی کام مکن
آری درج سخن بلند است بسی
اما نرسد به عرش جباری کُن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹۴
دور از فلک اعداد تواند گشتن
آن گه گر عادتش رد تواند گشتن
بیرون شدن است کار مرد از گرداب
ورنه خس و خار رد تواند گشتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹۵
این فتنهٔ چند مبتلای آن من
هر لحظه از آن به ناله و افغان من
گر زانکه تو کرده‌ای تو دانی شاهی
وَر کار من است مزد آن تاوان من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹۶
معدوم نی‌ام که بایدم ساخت به فن
موجود و سازندهٔ هر سرّ و علن
ابلیس خیال‌‌ها چو مرجوم شود
من باشم و من باشم و من باشم و من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹۷
در عشق که کافریست مضطر نشدن
وَز هر دو جهان غنی و بر سر نشدن
یا رب گاهی اگر مرادی طلبم
کافی‌ست جزای من میسر نشدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹۸
من می‌گویم تو شمع جان من، شب تن
او می‌گوید بی تو نی‌ام من روشن
حاصل که همیشه از کمال یاری
من جانب او گیرم و او جانب من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹۹
افسانهٔ کاذب امل گوش مکن
جز ساغر ساقی ازل نوش مکن
وَز هر بد و نیکی غم و شادی مریز
ایام گذشته را فراموش مکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰۰
تا چند غم هستی سرکش خوردن
خوش دولت جان ازین مشوش کردن
یعنی که سعادت و شقاوت مشناس
غیر از ناخوش زیستن و خوش مردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰۱
غوغای جهان که عقل شیداست در آن
از بوالعجبی‌ها که هویداست در آن
محض سخن است، خود به خود می‌گوید
هر چند که خلقی گم و پیداست در آن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰۱
از جمله ببایدت تبرا کردن
هستی ذاتی تو تولا کردن
دانی که غم تو چیست در دنیا و دین
از عاریتی چند خود‌آرا کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰۲
دانی چون است همچو عشاق شدن
خورشید صفت فرد در آفاق شدن
دریافته‌ای که شرط راه حق چیست
از هر چه بود جفت شدن طاق شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰۴
گلشن شود از بهر تو این سجن کهُن
شاه کرمت چو بسط را گوید کُن
یعنی هر چیز به جستی داد ترا
آن را بگذار و شکر وقت خود کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰۵
یک سو امریست گشته من مضطر آن
یک‌سو نهی ز آرزوئی دل و جان
من چیستم از حال و محال هر دم
یک گوی فتاده در خم چوگان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰۶
در پردهٔ «بی یبصر» حق است و امان
در عرصهٔ «بی ینطق» خلقند چمان
ره جو ز بصر به لامکانی و قدم
زانرو که سخن حصر زمان است و مکان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰۷
آن روز که بیش و کم نخواهد ماندن
کس را شادی و غم نخواهد ماندن
یعنی چون مرد از زیان رهد و سود
آن دم بد و نیک هم نخواهد ماندن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰۸
این راه ز خود فنا توانی رفتن
یعنی که به جذب ما توانی رفتن
از کوشش خویش و زور خویش ای مغرور
گر دیو شوی کجا توانی رفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰۹
این خلق کی‌اند و عالم و آدمشان
کام غم و گام از قدم و تا دمشان
آفاق مطالبند و انفس طالب
هر چند که تطبیق به هم دادمشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱۰
تا حق بیگانگی نگردد مؤذن
با هیچ سخن مرد نباشد موقن
مادام که جز یکی نبیند هستی
آرام نگیرد دل پاک مؤمن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱۱
سبحان‌الله خالق گردون بودن
با هر بد و نیک و کم و افزون بودن
با جمله یکی وَز همه بیرون بودن
با اینهمه چون و چند، بیچون بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱۲
بی‌واسطه سیر آدم و خاتم کن
یعنی خود را به راز خود محرم کن
در خود بنگر هر دم و خود را بشناس
وَز خویشتن احساس همه عالم کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱۳
تا چند اسیر چرخ سرکش بودن
بی حاصل و ناخوش و مشوش بودن
جز مردن نیست غایت کار جهان
نتوان به امید مردنی خوش بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱۴
صد ره صفت یقین و شرح دین کن
کس معتقد تو نیست ترک این کن
از خلق گر اعتماد خواهی تو خموش
هر چیز که گفت بشنو و تحسین کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱۵
گر از سر ظلم و جهل نبود سخنان
بر خاک افکند و شود قوت یونان
این طیر نه طیر که در جو سماست
عدل و علم است بر هوا حکم کنان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱۶
جز باطل نیست در امل دانستن
هر چیز نه حق عزوجل دانستن
بس ناز تعب که جنت راحت کرد
دونی مراد و ماحصل دانستن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱۷
ای در غم ما که وه گه شد قاتل این
رحمیش نبوده هیچ بر بسمل این
ما کشتهٔ دوستیم، بر ما مگری
بر خود بگری که نیستی قابل این
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱۸
تا کی ره سیر مشت موهوم زدن
با جاهل چند لاف معلوم زدن
این رسم و ره تو با چه ماند، دانی؟
از کور عصا گرفته مظلوم زدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱۹
بطن و ظهر است هم بر پیر و جوان
هر سو همه روز بهر این‌اند دونان
دل آزارند خلق باز اهل توان
بر او راست هر چیزی خاصه عوان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲۰
آیت که و ذاتی که ندارد پایان
بل در ذات ست درگه آیت آیان
در شهر بزرگ نهر را چون دیدی
خود آسانست دیدن او پایان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲۱
روزی که عیان شود خداوند جهان
لطفش به کهان باشد و مهرش به مهان
خورشید جهان فروز چون درتابد
ذره شود آشکار و سیاره نهان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲۲
خلقی به تعب، نهی ز هم بر سرشان
غافل که یکی‌ست معنی گوهرشان
چون مرد ز شر انا خیرٌ وارست
آزاد شد از دو کون و خیر و شرشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲۳
هان منقسم است کست قرب ذوالمن
در سایه به هر چه هست بگذار سخن
حرص و عادت به روزگار پیری
همچون شتر کر است و دیوار کهن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲۴
چون کامل شد مرد درین دیر کهن
معراج سخن دید به عرش ذالمن
در پنج کتاب مرسلین می‌گویند
کز عالم نیست حاصلی غیر سخن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲۵
از تابع این هستی سرکش بودن
هر دم باید چو مو بر آتش بودن
امید و هراس دنیا و دینداری
با این همه علت نتوان خوش بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲۶
ای گشته غنی به علم دین و دل و فن
دست رد به سینهٔ محتاج مزن
طفلی به پدر گفت تو داری من نه
گفتا که ندارم مگر از بهر تو من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲۷
هر دم نظریست لامکان را به مکان
زان طرفه نظر خواسته صد وهم و گمان
هر کس به کمال این و آنی به فغان
خود آنکه وجود است نه این است و نه آن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲۸
سبحان حکیم صاحب شان بودن
در انگوریش چند فرمان بودن
حب حب شد و قشر قشر و سیرة شیره
آن نتوانست این و این آن بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲۹
آن کون و مکان را بر انگیخته کن
بی‌واسطه او را به سر است و نه بن
ز اسباب برون مخواه کاری از حق
از حکمت خود حکیم را منع مکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳۰
عاشق که صبور است دلش در خستن
جز مظهر عشق نیست وَز خود رستن
داغم به فتیله مخفی اعجاز وی است
آتشکده‌ای، پتیله‌ای در بستن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳۱
ای با خبر از من و تبه کاری من
در نیک و بد و یاری و اغیاری من
گه عجز نمایم و گهی عذر آرم
یا رب رحمی بر من و طراری من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳۲
از هستی خویش چون سعادتمندان
ببریدم و غم نداشتم زان چندان
آن زلف مرا ببست بازی بازی
وان لعل مرا بکشت خندان خندان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳۳
هر کس یک چند شد نو و گشت کهُن
آغاز نه، انجام نه الا به سخُن
القصه که هر که در جهان پیدا شد
گم گشت در این فسانهٔ بی سر و بُن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳۴
چه با دینان به عشق و چه بی دینان
نه آنانند محرم و نه اینان
رو قلب طلب آینهٔ حق بینان
کز پشت شکم نزاده است اطمینان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳۵
در هر بکُنی جوی کلامت تا کُن
گویند که سرچشمهٔ ما پیدا کن
چون پرتو آفتاب گوهر کس را
افتد به ته پای که سر بالا کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳۶
این دفتر شرح دنیا و دین و یقین
آن حالی و آن گفتهٔ پر گویی بین
کوتاه اندیش را خبر نیست که این
اتممت و نعم است والملک و دین
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳۷
یک لحظه نگشته عقل را پیرامن
جیبم چاک است از جنون تا دامن
هر چند نگاه می‌کنم در عالم
جز حلم تو را نیست مدارا با من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳۸
خورشید صفت وجود عالی گهران
فرد است ز آز جم کوته نظران
ز آمیزش هم عید کنند این فرقه
گله شدن است عرش گاوان و خران
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳۹
نبود در امر و در تغیر دیدن
چو راز نشیب آن نیست پر گردیدن
تخویف برای چیست چون رفت قضا
چون زخم زدن ز بعد سر بریدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴۰
هر چند نگاه می‌کنم سرّ و علن
حق را پی نطق است جهان با همه فن
ناطق نشده جز به زبان نبوی
نیک و بد خلق کرده اسباب سخن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴۱
جز ذات احد نمی‌تواند بودن
آن نیک که بد نمی‌تواند بودن
هر جا خلقند و اختلاف درجات
بی کبر و حسد نمی‌تواند بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴۲
آن نور که در تافته بر بت شکنان
در سایه گریختند ظلمت وطنان
آنجا که ملامت جوانمردان است
کی ره یابد سلامت پیره زنان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴۳
نه کام و نه مدعا نه بیرون و نه درون
بیچاره و مسکین نه فسانه، نه فسون
تا با که و از چه و کجا و کی و چون
یکدم آرام یابد این جان زبون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴۴
باید ره بازگشت پیدا کردن
از فرع همی اصل تمنا کردن
سرگشتگی مکان چه حاصل، جهدی
بر عالم لامکان دری واکردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴۵
هرکس ز کس دگر کند راز نهان
آینهٔ دل مرا به من عرضه دهان
این خلق به جهر ز هم مستورند
ما هم در سرّ خویش رسوای جهان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴۶
درد و غم روزگار بر خود گفتن
خوشتر که به حسرت ز هر اجود گفتن
ناکامی من دوش به کام دل من
می‌گفت که یک شدن به از صد گفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴۷
حق است فکنده در جهان پر فن
غوغای مذاهب اختلاف موقن
جز پرتو آفتاب در خانه که دید
تلوین افروز شیشه‌های روزن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴۸
این را بگذاشت نور آیات فشان
آن را که ز کوی آشنائی‌ست نشان
این دوری و نزدیکی ما و او چیست
در آتش بعد خویش بیگانه‌وشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴۹
دانی چه بود سوی خداوند شدن
بیرون ز جهان بودن و پیون شدن
از کعبه روی چه بود سود خواجه
مشتاق زن و خانه و فرزند شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵۰
تا صد طلب از بشر نیابد بیرون
از روزن قدس سر نیاید بیرون
بی‌چون و چرا خبر نیاید بیرون
ناکنده گهر زکان نیاید بیرون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵۱
تفرید گزیدن و به حق باز شدن
با هستی باطل است دمساز شدن
دعوی انانیت رها کن، کفر است
با واحد لاشریک انباز شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵۲
تا دست حقت نه زین حس آرد بیرون
حرصت از فقر مفلس آرد بیرون
بی دانش کیمیا در آتش مفلس
هر چند که مس برد مس آرد بیرون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵۳
این زادن تست جز برای مردن
چون خار بی سوختن و آزردن
ناگاه از این خار گلی گر بدمد
وَز نگهت او مگر توان جان بردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵۴
عشق است که هست راز سربستهٔ من
وَز حسرت اوست آه پیوستهٔ من
یک شمه اگر ز حال خود دریابم
صد ناله بر آید از دل خستهٔ من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵۵
در عشق یک خندهٔ تو و من دیدن
اوضاع پسندیدن و نپسیدن
در دل آن را که آتشی هست چو شمع
چه زار گریستن چه خوش خندیدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵۶
تا افشاندم ز گرد هستی دامن
غیر از حقم نگشت کس پیرامن
القصه که تا عشق دروغ از من برد
کم گفت کسی نیز دروغی با من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵۷
رو با اجلیم و پشت با پیر و جوان
دزدان امل بما ندارند توان
پوشیده کفن گفته شهادت وین چیست
در راهروان اسلحهٔ راهروان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵۸
دل را باید به اتحادی دادن
در کعبهٔ توحید مرادی دادن
دانی تو که چیست در جهان شهره شدن
در بادیه‌ای گهی به بادی دادن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵۹
بر ره چه فقیر و چه معظم شدن
منزل نگر از رفتن هم رفتن (شدن؟)
گر زانکه پیاده کس رود تا جنت
بهتر که سواره به جهنم رفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶۰
رو محرم راز باش حق را نگران
آوازه و نامی‌ست جهان گذران
صورت شده کوس خالی پر غوغا
ملک شده را به چشم صاحب نظران
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶۱
ره چیست نهفته ارجعی بشنودن
پیوسته پی درد دل خود بودن
هر سو ندود به خود در آهسته
نتوان بکشیدن آن گره بگشودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶۲
باید عدن نوایبش دانستن
هم مظهر پر عجایبش دانستن
هر بینش و دانش چو از پرتو اوست
جز کوری نیست غایبش دانستن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶۳
خلقی ناطق نه فهم، نه اطمینان
نه با دین‌شان نشان، نه با بی دینان
تا کفت نفخت فیه ناحق بینان
نه خالق نطق آلت نطقند اینان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶۴
چون انسان چیست عشق را شهره شدن
آینه صفت دمی به حق چهره شدن
بدخویان را ز دام و دد گشتن خبر
در صحبت اوست دور و بی بهره شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶۵
هر چند که چند و چون تواند بودن
در دفتر کاف و نون تواند بودن
آن نیست کتاب حق که در کون و مکان
یک حرف ازو برون تواند بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶۶
قرآن رنگ است و نقل پیش انسان
کم مذهب خلق و پیش کیش انسان
خرمن چو شود کوفته ناچار بود
کَه پیش خران و دانه پیش انسان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶۷
ترک هنر و علم و دستان کن
خود را مسکین و ساده و نادان کن
تا چند فریب خلق گمره دهی
کاری که خدای ار خوش آید آن کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶۸
خوش باش که خو نکرده‌ای جز با من
کز دوری او بود ترا خوف و حزن
یار تو متم اگر نکو درنگری
ای بی تو خطا و زشت آثار از من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶۹
ای با تو ثواب و خوب هر کار از من
ای کرده کم التفات بسیار از من
من باشم و بس نه کس نه تو رفت فتن
چندانکه مرا ساخته بیزار از من
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷۰
ما بیدردان همیشه و بیدردان
صبر است و نصیحت کار مردان
یعنی اگرت رسد گهی گمرهی
قدر تو در آن است، مشو روگردان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷۱
ای روی به خلق مست جام ایشان
وی حوصلهٔ تو بر زکام ایشان
زانت دانند جمله واجب نفقه
کابستی از خیال خام ایشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷۲
در سیر حیات گام احوال زدن
باید دم شُکر در همه حال زدن
زانگوه که مرغ را بر اوج طیران
از بیم فتادن است آن بال زدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷۳
هر چند دل تو پیش خواهد رفتن
کارت زان رفت پیش خواهد رفتن
در عشق اگر جان برود باکی نیست
کو رو به جهان خویش خواهد رفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷۴
عاشق شدهٔ ز کام خود خو واکن
در ساز به شور و تلخ و دل دریا کن
یا هر چه کنیم همچو ما زیبا دان
یا رو پی کار خویش و ترک ما کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷۵
ترک همه ضبط و قطع هر ربطی کن
از سیرت خویش دفع هر خبطی کن
خواهی که تمام خلق را ضبط کنی
رو نفس خسیس خویش را ضبطی کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷۶
هر دم حال مرا دیگرگون می‌کن
گاهی لیلی و گاه مجنون می‌کن
گاهی دل من به شیوهٔ خوش می‌ساز
بازش به کرشمه‌ای دگر خون می‌کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷۷
از دوست به جز لطف و کرم شرح مکن
در دعوی خود شهود را جرح مکن
جز خیر تو نیست هرچه آید به پیشت
نیکو بشناس، بد مگو، طرح مکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷۸
کس را ز جریمه کز فنا پاک شدن
نه شاد شدن بود، نه غمناک شدن
غیر از یک ذات هر که دیدیم نداشت
جز استعداد مردن و خاک شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷۹
ای عقل تو کل گشته و علم تو لدن
نه انس رسیده و نه جنت به سخن
اسرار تو حورات نمود مقصورات
از غیر تو در خیالم لم یطمسهن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸۰
یک لحظه نگشت دل شناسای سخن
هر چند که گشتین در اهوای سخن
معین وقت است باده‌ای پیماید
تا کی باشیم باد پیمای سخن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸۱
انسان که به او هر خبر آید بیرون
اسرار الست یک سر آید بیرون
جن و ملک و همه به او معروفند
هر جا که برست زین در آید بیرون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸۲
هر چند که در خلق جهان می نگرم
در شش جهت است پنج حس سرگردان
آنجا که وجود است مقام مردان
آنجا نرسد وسوسهٔ بیدردان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸۳
افتاده ز هر رهم تو بر راهم کن
بر اوج جلال راه ده با هم کن
دنیا و عقبی نه و آگه ز تو نه
دیگر پی چیستم من، آگاهم کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸۴
کوریست حضور غیب یاران نشدن
انفس آفاق راز داران نشدن
برگفتن و ناگفتن این بیخبران
ابر آمدن است و طعن باران نشدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸۵
بینائی کس چیست؟ مکمل بودن
حق دیدن، هر آخر و اول بودن
در عالم اینما تولوا کس را
جز کوری نیست این معطل بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸۶
اول باید محو مسما بودن
ز آنجا آن گاه عین اسما بودن
دانی چیست در سلامة فی الوحدت
تنها همه و با همه تنها بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸۷
جز عشق برون ز چشم ازرق کیشان
در هر که رسی فناست او را پیشان
در دور فلک اگر چه خلقی بینی
دور دگرش را نه توئی نه ایشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸۸
حال است کزو جهان توان پیمودن
از رفته و آینده مجو آسودن
در پردهٔ راز خود درآ و بگذر
افسانهٔ بوده است و خواهد بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸۹
مشنو سخن اهل غرض، دون است این
هر چند ز صبر بیرون است این
نیش زنبور و پشه و مور و مگس
نتوان خوردن که صنع بیچون است این
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹۰
هر چیز که از غیب به گزیندش کن
تابد به شهادت اندرین نیست سخُن
یعنی ز خدا طلب کن، از خلق مکن
چو از سر بیش کم شود نه از بن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹۱
موجود طلب درین دلق مکن
گفتار همه حضر لب و حلق مکن
معنی ولی گیر نه دعوی نبی
چون رو به خداست روی در خلق مکن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹۲
حق کو و کجا نمی‌تواند بودن
با نور دِجا نمی‌تواند بودن
یعنی که خدای را طلب یا خود را
یک کس به دوجا نمی‌تواند بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹۳
عرفان به موافق و مصدق گفتن
یابی، نه به مغلق و مدقق گفتن
از معترف ما انا الابشرٌ
منصور نشد، نه با انالحق گفتن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹۴
ترک یاری عالم و آدم کن
میزان خدا ببین و پا محکم کن
یعنی بر خصم اگر ظفر می‌خواهی
از طاعت او فزون رفتفش کم کن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹۵
ای مصحف سر نه هرگز خود بیرون
یک حرفت ترا نبردم از صد بیرون
یک شمه به نگهت نرسیدم یا رب
من نیکم و پست با تو از حد بیرون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹۶
از سینه دم شاد کم آید بیرون
این هم بی یار همدم آید بیرون
زین سان که تظلم وفا دارم و بس
از عهدهٔ من مگر غم آید بیرون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹۷
ای روح تو در دو کون چون راندن
روح است شناسای کم و کیف شدن
کفر و ایمان در دو جهان محو تو اند
یا من لا ندله و لا ضداً ابداً
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹۸
سودا مطلب ز نیک و بد دانستن
بی راه رجوع، بی احد دانستن
اکثر سفر عوام بیقدر شرف
هست از پی قدر جاه خود دانستن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹۹
نا بر ره اهل درد خواهیم شدن
نه در پی سرخ و زرد خواهیم شدن
ما را چه غم از جدائی خلق که ما
فرد آمده‌ایم و فرد خواهیم شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰۰
تبدیل جلود هر عمل را عنوان
وین ارض و سما کار ندارد جز آن
با این همه گفتند متی هذالوعد
کین را دریست در مکان نه درمان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰۱
سرگردان است خویش را دیده حسن
در راست روی‌ست آنکه رو کرده به من
صحرا پیمود وحش کش خاص چراست
انسان شه ره که هست معموره وطن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰۲
یک پرده اگر برون افتد از پیشان
ذرات شوند مر ترا هم کیشان
بینی همه را در سخن و از حیرت
گویند ندانی که توئی یا ایشان
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰۳
عیب است بزرگ مستمند تو شدن
اندیشه‌ای که تهیست بند تو شدن
این یک دو سخن دفع ملال است ارنه
سهل است پسند و ناپسند تو شدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰۴
حق را باید همی ستایش کردن
وَز وی طلب علم و گشایش کردن
کو عالم خلف بین ایدی؟ عجب است
مشت جهال آزمایش کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰۵
یک امر جهان مختلف داده برون
چون اصل کمی و فرع‌ها گوناگون
ورنه چو نکو نظر کنی خود گویی
ضد است ابای دیو با کن فیکون
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰۶
از زاری بسیار و دعای مؤمن
کش فقر غنا باید مؤمن موقن
مقصود اجابت است زانرو که در آن
هم مستغنی است مرد هم متیقن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰۷
روزی که زر و زور نخواهد بودن
جز خیر و شر و شور نخواهد بودن
جز آنچه تو در نظر نیاری امروز
فردا ز تو منظور نخواهد بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰۸
بهر متعلم و معلم در فن
شرط است دو چیز همچون در هر تن
صبر متعلم به ملامتگه جهل
بس بین معلم و مدارا کردن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰۹
در عشق که ترک جان توانم دادن
کو عقل که شرح آن توانم دادن
زان خاموشم که در دل و دیدهٔ من
آن نیست کزو نشان توانم دادن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۱۰
شرط است در این ره جرسی چند زدن
یعنی نفس از خیر کسی چند زدن
انسان چه کس و رتبهٔ انسان چیست؟
دنبال مرادی نفس چند زدن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۱۱
هستی تو غیر جان نخواهد بودن
آب و گل این جهان نخواهد بودن
در گردش چرخ ذات خود گر بینی
جز پای تو در میان نخواهد بودن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۱۲
در عالم تحقیق دم از حق می‌زن
بر هر تقلید حندهٔ دق می‌زن
عبدی که به رب خود نگفت و نشنفت
او میمونی‌ست گو معلق می‌زن
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۱۳
تا کی خوانم ترا که تدبیر است این
یک ره لطفی که از چه دلگیر است این
من خود از عجز بیش از این نتوانم
آخر تو که قادری چه تقصیر است این
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۱۴
تا حق دارد سری به مذکور شدن
شرط است گهی نار و گهی نور شدن
رباعی
ناقص
نُسخ
گزارش
****

دیدگاهتان را بنویسید