رباعی ردیف واو ص ۴۲۹ نسخه اساس

رباعی ۱
بر ساخت کسی عقل مجازی از تو
بربود جهاد کارسازی از تو
یعنی هر چند فیلسوفی گشتی
غیر از تو کسی نخورد بازی از تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲
گه جور و جفا کشیدیم از او
هرگز به مرادی نرسیدیم از او
القصه که حاصلی ندیدیم از عمر
غیر از ستمی چند که دیدیم از او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳
راز الله جز به الله مگو
اسرار قلوب را به افواه مگو
حرفی چند است عالم و شخصی چند
چون دانستی خواه بگو، خواه مکو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴
از استاد نفخت کین جهان خیزد ازو
با تست دمی که جان و دل ریزد ازو
هر دم که دمند خلقی آید به ظهور
چون کوزه که دم شرار انگیزد ازو
نُسخ
گزارش
رباعی ۵
گر بستگی رسد ترا خوش واشو
انگیز سخن کن و جهان پیما شو
یعنی چو فتد در تو خسی، مکروهی
تا کم گردد موج زن و دریا شو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶
عالم که خفی بسی‌ست نمرود درو
ضابط جز خوف و خیر ننمود درو
گر قرآن را ز قول حق می‌گفتند
عجز ادراک خورده می‌بود درو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷
عین همه عارف و من و ما نه درو
در غایت عشق شور و سودا نه درو
روغن به چراغ چون بود پاک ز عشق
می‌سوزد و روشن است و غوغا نه درو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۸
انسان که برد بهرهٔ دل پاک ازو
نه آب خیر دارد و نه خاک ازو
در عالم بردباری از رفعت خویش
شب است که آویخته افلاک ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۹
قرآن عرضی‌ست جسم و جان را پرتو
یعنی که همه کون و مکان را پرتو
این طرفه مفصل را از دست مده
کو ثابت می‌کند جهان را پرتو
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۰
یابم ز جهان وسیع‌تر ظرفی ازو
هر گه گویم به خویشتن حرفی ازو
نومید ز خویشم و طلبکاری خویش
کان نیست جمالی که برم طرفی ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۱
سری که مرا هست سلیما با تو
گویم ز همه به چهر سیما با تو
این خلق پر اختلاف از آن ساخته‌ام
تا حرف زنم به رمز و ایما از تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۲
در زیر فلک هیچ تمیزی نه درو
مشت خواری ولی عزیزی نه درو
آراسته ابلهان که عاقل داند
ریو و رنگ است دهر و چیزی نه درو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۳
ای هستی دون بهر بنائی می‌رو
دنبال گدائی پی شاهی می‌رو
بیخود دل و جان چو محو جانان گشتند
دیگر تو به هر کجا که خواهی می‌رو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۴
از حق یابی اگر حق آئینی تو
هر گفته و کرده دنیوی و دینی تو
رباعی
ناقص
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۵
این بیم و امید و شادی و غم در تو
هر لحظه شود دمیده عالم در تو
یعنی که وجود نیست، وهم است و خیال
جز آنکه ز غیب می‌دمد دم در تو
نُسخ
گزارش
رباعی ۱۶
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۶
تا دل ما بست نیست کم نور از تو
بیدل ما نی به شب دیجور از تو
تحریم غنا و شاهد و می زان است
کان می‌فکند دل ترا دور از تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۷
گر خلق بگریند و بخندند ازو
غیر از صور ظهور مپسند ازو
هرکس متعلم و معلم به سخن
ما خواسته از سخن فنی چند ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۸
او بد خوی زشت بخت برگشته ازو
جان پاک به خون و خاک آغشته ازو
در هر که رسیده و زمانی بوده
رنجانده و رنجیده و بگذشته ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۱۹
نبود جز بهر منفعت بینی او
هرکس سخن دنیوی و دینی او
زانسان که نبات را که همچون شکست
می‌خایند از برای شیرینی او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۰
هر کس عالی‌ست مهروش مایهٔ او
هر ذره شود آینه‌وش دایهٔ او
هرکس نه نکوست خود کسش هم نه نکوست
آری مثل است شخص را سایهٔ او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۱
این عالم ثبت و محو و تصویر درو
جز نطق خدا هستی مپذیر درو
هان آمدن است در رقتن و بیم و امید
وانکس که وجود است نه تغییر درو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۲
خورشید که بود عالم آباد ازو
بگذشت و هلال می‌دهد یاد ازو
در مزرعه‌ای مرغ سفیدی می‌گشت
ناگاه پرید و پری افتاد ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۳
ای گفته شب و روز دو عالم از تو
توحید تو آموخته‌ام هم از تو
خورشید صفت گواه صدق من باش
زینسان که چو صبح می‌زنم دم از تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۴
از غیب دمی همی‌دمد دریا او
آن دم در ما گوید و بس با ما او
انسان نه ز خاک پر توان پاک است
زین واسطه است بازگشتن با او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۵
هر چیز که غیر وجه همچو خور او
آئینه‌وش است مظهر و منظر او
فریاد که از قضای هستی و ز یار
یک ذره نماند تا شود مظهر او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۶
آن کان کرم حد توقع نه ازو
با من خوش و هیچ جز تضرع نه ازو
محو ذاتیم ما بتی مشتاقش
صد گنج به خانه، یک تمتع نه ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۷
عارف چو ز اهل راز کردند ازو
فارغ ز ره دراز کردند ازو
پیش دوران ز کعبه دوری است عزیز
نزدیک شوند و باز گردند ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۸
سرگشتهٔ چرخ سست بنیاد مشو
از کار به جز مرید استاد مشو
یعنی می‌خواه معرفت از همه چیز
از بد غمگین و از نکو شاد مشو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۲۹
وقتی دارم که خلق اسیرند درو
خاصیت صبح و شام گیرند درو
گاهی نفسی که عالمی زنده کند
گاهی سخنی که جمله میرند درو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۰
حق است به داد و دین نه مائیم نه تو
ای نقطهٔ ذات خویشتن را بس تو
وسع است غرض نه آسمان و نه زمین
عرض صنع است این نه مائیم نه تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۱
ای نقطهٔ ذات خویشتن را بس تو
این دایره را پیش توئی و پس تو
چندین ولی و نبی موهوم که هست
معروف به یک یک‌اند و آن یک کس تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۲
ای ساقی عشق روح پیمانهٔ تو
از عقل غنی است مست و دیوانهٔ تو
او وعظ همی‌خواند و من می‌گویم
یک جرعهٔ من به از صد افسانهٔ تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۳
آن ماه که هر که یک نظر کرد درو
صد شیوه و رنگ و ناز بر کرد درو
آهم نشنید و رخ بر افروخت چو شمع
سوز دل من مگر اثر کرد درو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۴
عارف که همه ازو خبر بوده بر او
افسانهٔ کون مختصر بوده بر او
مرد از نظر خدا شود کل، آری
هرکس بوده همین نظر بوده بر او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۵
از روزن انبساط ننماید ضو
در خانهٔ انقباض ناگشته گرو
ای من صد ره اسیر آن زندانی
گر مهر رخت فتد درو یک پرتو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۶
نارسته ز نیک و بد خود مضطر او
کی محو شود در رخ جان‌پرور او
صد ره مدّ تخته بند هستی است
زان می‌کشی ارّهٔ هوس بر سر او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۷
دنیا گویم به عقل دون است او
عقبی جویم ز عشق بیرون است او
خواهم کز دوست شمه‌ای واگویم
اما چه کنم که نیز بیچون است او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۸
ای صاحب هر بلندی و پستی تو
ای خالق هوشیاری و مستی تو
من خود چه کسم که از تو چیزی خواهم
من از تو و هرچه هست ای هستی تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۳۹
داریم دو وقت هر دو را کشته درو
اندر پی هر کار چه کشت و چه درو
آن می‌جوید نهایت سعی از من
این می‌گوید که یک قدم نیز مرو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۰
هرکس یک دم به مسند وحدت او
شد همدم من آب شد از هیبت او
تا کس نتواند آمد آنجا که متم
بنشانده بر آتشم زهر غیرت او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۱
امریست عجب نبوت و مایهٔ او
دور افکنی مصلحتی دایهٔ او
قرآن خبر هر عمل است و اجرش
نه از یک ذات غیر او سایهٔ او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۲
ترک همه عمر و زید، این مقبره کو
می‌گو که به غیر آن وجود سره کو
گر صد غم کش و صد گشت برد به گور
قرآن گوید اماته فاقبره کو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۳
ای واقف هر قدم درین هامون تو
هر لحظه گرفته ره برین مجنون تو
ای دوست تو خود بگوی چه تواند گفت
نادان چون من با همه دانی چون تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۴
در دهر کسی که وار آموزد کو
رسم و ره کردگار آموزد کو
جز کار به کارخانهد عالم نیست
صاحب نظری که کار آموزد کو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۵
موجود مقدس است هر گولی ازو
در وهمی و اشتیاق مامولی ازو
این خلق ندانند به غیر از شخصی
وانگاه به قدر عقل معقولی ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۶
وصف خود و وقت خود ز احمد بشنو
یعنی که بگو به خالق و خود بشنو
صادق نکند جز به خدا همرازی
رو در قرآن الیه یصعد بشنو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۷
افسانهٔ عالم نه دلم قانت ازو
وهمی چند است حق طلب ساکت ازو
هر چند به گرد هر کتابی گشتم
موجود حقیقی نشده ثابت ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۸
در هر که رسیم تاب داریم ازو
بر روی سخن نقاب داریم ازو
ما راهرویم و خلق طفل راه ما
وین طرفه که ما حجاب داریم ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۴۹
خضر است جمال حسن دیدن او
وندر طمع است درج رنجیدن او
گلبن همه تن خار شده می‌گوید
نظارهٔ گل به است از چیدن او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۰
هر کس خواهی و خیر او و شر او
در خویش در آی تا که درآئی بر او
آن رشته که هست از ازل تا به ابد
در پیچک تست اگر بیابی سر او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۱
در ظاهر اگر چه نیست خوش بندهٔ او
غم ره نبرد به باظن زندهٔ او
من می‌گریم پی دل و می‌آید
ز ایوان اله قهقهٔ خندهٔ او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۲
مائیم مقیم حضرت و مضطر او
احوال بسی‌ست گر چه در محضر او
این هم ثابت هموم دیگر عارض
همچون دریا و موجها برسر او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۳
ای در سر من هزار سودا از تو
سویم نظری نبوده قطعا از تو
من بس محتاجم و تو بسیار غنی
یا رب گله از خویش کنم یا از تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۴
آن سر خوشی که تا ابد باشد کو
آن نیک که وارسته ز بد باشد کو
هر نشاءکه دیدیم دمی بیش نبود
یم باشد و موج، نه زبد باشد کو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۵
عشق آمد و گشت هفت و هشتم همه او
کارم همه او و سرگذشتم همه او
از غایت یاری و کمال احسان هستم
آمیخت به من چنانکه گشتم همه او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۶
نشناخته خود را نشود هر دم ازو
درج است این راز در هو معکم ازو
هر چیز که غیر خود شناسی است ترا
افسانهٔ عالم است، خلقی کم ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۷
آثار مراد نبود و بی رو او
هر دم عالم اگر نگردد نو او
هرچند گذشت در دل خواستمش
چون وادیدم نبود جز پرتو او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۸
قرآن سخن را تو که هر جائی ازو
گر راز طلب کنی به عشق آئی ازو
هر چند که نی به نغمه حالت بخشد
ره نتوان برد جز سوی نائی او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۵۹
از بادیه غول به ملک شه رو
رهرو نه به افسانهٔ خود در چه رو
بشنو سخن و جواب کم کو ضدند
طبل کوچ و نفیر خواب رهرو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۰
گر سیر تو پا بر آورد از گو تو
خورشید شوی و عالمی پیرو تو
هر ذره ترا اهل کرامات شوند
اما چو نظر کنی هم از پرتو تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۱
زاهد که مرا نه دل، نه دل، نه دین بود ازو
ضدش گفتم که این یقین بود ازو
رنجیده گذشت از من و دوریها کرد
غافل که مراد من همین بود ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۲
این آینهٔ تو هر که مسروری ازو
تا یار تو غیر تست مهجوری ازو
تا پرتو خویش را نبینی با خویش
هرچند پیش دوی همان دوری ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۳
راه اسری که سرّ معنی‌ست علو
تو رفته به کوی دعوی و کرده غلو
خود را تو قبول ما کن آهسته درو
با خلق چه سود این همه زور گلو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۴
ای خلد و قصور و حور معمور از تو
افکنده برون پرتو آن نور از تو
یعنی آن کس که از ازل با تو نبود
هم خواهد بود تا ابد دور از تو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۵
ثابت قدمی که درد و غم خورد فرو
عالم را خورد صافی و دُرد فرو
خاک ار یک چند پایمال همه شد
بنگر که چگونه جمله را برد فرو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۶
عالم که هزار خیر و شر بوده درو
کس دیر نبوده در گذر بوده درو
همچون طومار صورت صورة خوان
هر لحظه فسانهٔ دگر بوده درو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۷
عالم که همیشه روی در روست به او
گر نیک نظر کنند نیکوست به او
هر چیز که غیر اوست آینهٔ اوست
یعنی که وصال از طرف اوست به او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۸
جز حیرانی حاصل این مشغله کو
غیر از رحلت آخر این مرحله کو
ناز و نعمت اگر جهان را گیرد
ز اکل و لبسی زیادات حوصله کو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۶۹
هرکس دیدم پرتو حق بود بر او
در هر چه رسیدم این سبق بود بر او
در ساختم، آشنا شدم با عالم
فانی شد و محو هر چه دق بود بر او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۰
قانع به عبادت مشو و عرفان جو
یعنی از جان مگو و از جانان گو
فردا ز یکی اگر بپرسند عمل
گیرند یکی هم که مراد آن کو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۱
زینسان که متم عاشق دیرینهٔ او
موجود به ذات پاک بی کینهٔ او
مغرورم اگر به دیگری پردازم
رو پردازم ببینم آینهٔ او
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۲
در نفس تو هر چه هست می‌گوید ازو
قول تو و فعل عون می‌جوید ازو
با هستی از اخلاق بدت نتوان هست
تا اصل به جاست فرع می‌روید ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۳
دنیا که به جز کور و کری نیست درو
از دانش و بینش اثری نیست درو
جز هیچی و بی حاصلی و بی‌خبری
با این همه غوغا خبری نیست درو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۴
حق حاکم و هر کسی‌ست دربندی ازو
هر بی سر و فاسق و هنرمندی ازو
یعنی آن رو ندمت آن همه جا
کردی همه گر قبول کردندی ازو
نُسخ
گزارش
****
رباعی ۷۵
در عشق که تا شراره‌ای آید ازو
نار و جنت آثاره‌ای آید ازو
کس نیست که درد خود به او توان گفت
وَر بتوان گفت چاره‌ای آید ازو
نُسخ
گزارش

دیدگاهتان را بنویسید