در ازل قبلهٔ جانها خم ابروی تو بود
روی تو سوی دل و روی دلم سوی تو بود
پیش از آن روز که خورشید فلک نور نداشت
عالم عشق منور ز مه روی تو بود
ملک از نسبت سجده بر آدم میکرد
که گل قالبش از خاک سر کوی تو بود
دل که از چاه زنخدان تو از ره میرفت
عاقبت حبل متیناش خم گیسوی تو بود
عشق سر رشتهٔ عقلی که ربود از دستم
غالب آن است که در سلسلهٔ موی تو بود
قد دو تاه مرا غم ز کشاکش بشکست
رفت از دست کمانی که به بازوی تو بود
به سر تربت ناصر اگر آئی روزی
به دعا یاد کن او را که دعاگوی تو بود
در کتاب دکتر درخشان تحت غزل ۳۲۴ دو غزل آمده است:
یکی: سر سودازدهام دوش به بالین که بود
دومی: در ازل قبلهٔ جانها خم ابروی تو بود.
این غزل به دو شماره ۳۲۴ و ۳۲۵ شکسته شد. ولی برای نگهداشتن ترتیب غرلها برای دوران نوشتن و آسان بودنه تصحیح دوباره و بررسیهای پی در پی همین ترتیب حفظ شد.
غزل ۳۲۵ به شمارهٔ ۳۵۱ منتقل شد که در کتاب خالی بود.
هنگامی که به گنجور منتقل میکنید میتوانید همه را به ترتیب طبیعی الفبائی بازگردانید.