خطت حرز الهی مینماید
مثال پادشاهی مینماید
چو لشکر میکشد حسن تو بر جان
نخست از خط سیاهی مینماید
رخت آئینهٔ گیتی نمائیست
درو مه تا به ماهی مینماید
به خون ریزی زره پوشیده آن زلف
رخ خوبت سپاهی مینماید
نکوئی کن به وصل، از اشک من ترس
که هجرانت تباهی مینماید
گرستن شمع را در وقت کشتن
ز عین بیگناهی مینماید
کلاه لاله را زان میبرد باد
که با تو کج کلاهی مینماید
گذشتن از همه عالم به یک بار
به کویت نیم راهی مینماید
به جرم عشق بر ناصر مکش تیغ
که رویت عذر خواهی مینماید
کمال خجندی غزلی با همین وزن و قافیه دارد
رخت گلبرگ خودرو مینماید
پس از او خیالی بخارائی هم غزلی در همین وزن و قافیه دارد
لبت جان بخش و دلجو مینماید