-
رباعی ۲۰۱
هر چند که جان جهان عشق است مرا
-
رباعی ۲۰۲
تفسیر اگر کنند قرآن همه را
-
رباعی ۲۰۳
نه خانهٔ دین و نه دنیا آباد مرا
-
رباعی ۲۰۴
این کرده به ظن هستی احوال خود را
-
رباعی ۲۰۵
ای جزو ز کل یافته سر رشته ترا
-
رباعی ۲۰۶
رب نفرستد علم و فراست آن را
-
رباعی ۲۰۷
جز حال تو گر به حق وصال است ترا
-
رباعی ۲۰۸
آن گفته که در خود نگر آئین همه را
-
رباعی ۲۰۹
با هم عمل و دین که چو ارضاند و سما
-
رباعی ۲۱۰
کس را نکند اسمی و جسمی دارا
-
رباعی ۲۱۱
جز نفی چو شمع در زبان نیست مرا
-
رباعی ۲۱۲
بگشود درِ صورت و معنی بر ما
-
رباعی ۲۱۳
هر مست که حاضر است ساقی او را
-
رباعی ۲۱۴
تا کار طلب تمام شد مردان را
-
رباعی ۲۱۵
از گلشن لولاک نه یک خس ما را
-
رباعی ۲۱۶
ساقی چو صلا بلند زد مستان را
-
رباعی ۲۱۷
خلقی شده بهر تن تعب ده جان را
-
رباعی ۲۱۸
هم دیدهٔ مردمی گشائیم ترا
-
رباعی ۲۱۹
این عشق به هر شیوه برازد خود را
-
رباعی ۲۲۰
گه میگذرد ز نُه فلک منظر ما
-
رباعی ۲۲۱
خود را چو شناخت مرد طور و خو را
-
رباعی ۲۲۲
هر کس که شناخت وقت خود یکدم را
-
رباعی ۲۲۳
با تست کرشمههای جانی او را
-
رباعی ۲۲۴
ما مرده و بگذاشته مر آئین را
-
رباعی ۲۲۵
بگذاشتهایم ما بد و نیکو را
-
رباعی ۲۲۶
هر حرف که بر لوح چو خشتست ترا
-
رباعی ۲۲۷
هر نیک و بد و بلند و پست است او را
-
رباعی ۲۲۸
گه گریه که بهرهای نیفتاد مرا
-
رباعی ۲۲۹
دست غیب است شعر درویشان را
-
رباعی ۲۳۰
گویا عشق است یار جان پرور ما
-
رباعی ۲۳۱
نوری ز وجوب از دل و جان همه را
-
رباعی ۲۳۲
از گفتهٔ ما گرفته باري ما را
-
رباعی ۲۳۳
در معبد اخلاص به جز رب ما را
-
رباعی ۲۳۴
ای ذات تو بینیاز از بازی ما
-
رباعی ۲۳۵
بنهاده برای عزتی خواریها
-
رباعی ۲۳۶
از ارض نمود سر به سر نشو و نما
-
رباعی ۲۳۷
مستی ز می بی غش عشق است مرا
-
رباعی ۲۳۸
عالم که هزار کار و بار است او را
-
رباعی ۲۳۹
در چرخ جز افت و خیز نبود یارا
-
رباعی ۲۴۰
بحر من اگر هست مفرق همه را
-
رباعی ۲۴۱
گشتیم فلکها و زمینها همه را
-
رباعی ۲۴۲
مشمر خوشی خود اهل ناخوش را
-
رباعی ۲۴۳
صاحب نظری که ذات بربود او را
-
رباعی ۲۴۴
میبرد ز کار ما چون پند ما را
-
رباعی ۲۴۵
میگیرم جیبگه سر و سامان را
-
رباعی ۲۴۶
چون و چه و جبههٔ مرد شد آگاها
-
رباعی ۲۴۷
جز آنکه می عشق کند هست او را
-
رباعی ۲۴۸
بگرفته ز بس عشق سر و پای مرا
-
رباعی ۲۴۹
این دوست نه دوست است هر خامی را
-
رباعی ۲۵۰
بنمود ز پرده آن رخ زیبا را
-
رباعی ۲۵۱
عالم که همیشه در مقالاند ترا
-
رباعی ۲۵۲
پیوسته کشم تمتع یک دم را
-
رباعی ۲۵۳
از ذات و صفت که در نهفتاند ترا
-
رباعی ۲۵۴
هر کس نظر عشق مدد کرد او را
-
رباعی ۲۵۵
هستیم وجود جملهٔ اشیاء ما
-
رباعی ۲۵۶
ای ساقی عشق بیخبر ساز مرا
-
رباعی ۲۵۷
حسّ چون تن و نور دل چو جان است او را
-
رباعی ۲۵۸
سبحان حکیم این همه فن او را
-
رباعی ۲۵۹
خاکاند همه راه تمنای ترا
-
رباعی ۲۶۰
الّای مرا نماند الفت به الا
-
رباعی ۲۶۱
ای طفل بلوغ ده، ابد دان او را
-
رباعی ۲۶۲
عالم چه کنی و عالم آرائی را
-
رباعی ۲۶۳
بس خواه و مخواه و کفر و دین است ترا
-
رباعی ۲۶۴
نوری تو که با خداست پیوند ترا
-
رباعی ۲۶۵
سرگشته مشو به کوی آمال و گدا
-
رباعی ۲۶۶
هر کس پیوست جان به جانان او را
-
رباعی ۲۶۷
از هر سو سیر چون شرار است ترا
-
رباعی ۲۶۸
در دهر که هست آینهٔ جمله نما
-
رباعی ۲۶۹
میماند ز پا هستی چون دُرد مرا
-
رباعی ۲۷۰
معنی فعل است هر بد و نیکو را
-
رباعی ۲۷۱
چاک است ز فیض جام او جامهٔ ما
-
رباعی ۲۷۲
جهدی که ادا مؤثر افتد چو ندا
-
رباعی ۲۷۳
صاحب نظری که دید این بستان را
-
رباعی ۲۷۴
کام خود جُسته هر که کور است از ما
-
رباعی ۲۷۵
زاینده و رفته رست باید او را
-
رباعی ۲۷۶
هستی پیوست پیش عشق است مرا
-
رباعی ۲۷۷
ترکیب وجود دُرد و صافی ما را
-
رباعی ۲۷۸
من عشقم و ذات از صفت پاک او را
-
رباعی ۲۷۹
جز نور احد تمتعی نیست مرا
-
رباعی ۲۸۰
علم و عقلست همچو مه پست او را
-
رباعی ۲۸۱
انساب و حساب نیست در راه خدا
-
رباعی ۲۸۲
خود ساخت خدا بلندی و پستی را
-
رباعی ۲۸۳
ترک هستی است خوفت از دوری ما
-
رباعی ۲۸۴
شد ظن دوئی سبب توقفها را
-
رباعی ۲۸۵
یک دم با خلق نیست کاری ما را
-
رباعی ۲۸۶
سبحان حکیم آدمش عرش لقا
-
رباعی ۲۸۷
یک ذات سوای او نه دلکش ما را
-
رباعی ۲۸۸
ای آنکه وجود جسم و جانیست ترا
-
رباعی ۲۸۹
هر چیز که داشت از مشغول مرا
-
رباعی ۲۹۰
گاهی سازد گنج خرابی از ما
-
رباعی ۲۹۱
انسان که دمید قل کفی دم او را
-
رباعی ۲۹۲
هر بیع و تجارت که زبلهای است ترا
-
رباعی ۲۹۳
بی صدره در بلا نهادن خود را
-
رباعی ۲۹۴
بس روبه و شیر کشته در بیشهٔ ما
-
رباعی ۲۹۵
در عشق که نه نام و نه کام است ترا
-
رباعی ۲۹۶
هر کس حق دید و محو افتاد او را
-
رباعی ۲۹۷
هر چند به ره خلد و جحیم است ترا
-
رباعی ۲۹۸
من بیرونم جهان نیک و بد را
-
رباعی ۲۹۹
سیری بخشد ز عالم هست ترا
-
رباعی ۳۰۰
این عشق دو کون رو چو زرقی او را