- 
غزل ۶۴۰
ای ز ما وصف تو در مستی خیال انگیختن
 - 
غزل ۱
آیینهٔ خدائی رخسار توست یارا
 - 
غزل ۲
چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را
 - 
غزل ۳
ای چشم تو بر هم زده حال دل ما را
 - 
غزل ۴
ببین به دیدهٔ ما، روی خویشتن یارا
 - 
غزل ۵
نگارا، دلبرا، چابک سوارا
 - 
غزل ۶
خلاف عهد نکردم به حسن عهد تو یارا
 - 
غزل ۷
ما بی نصیب و آن همه حشمت رقیب را
 - 
غزل ۸
ای باد بر سلام ز ما آن درخت را
 - 
غزل ۹
چه نویسم و چه گویم، صفت نگار خود را
 - 
غزل۱۰
چند پنهان سوزم و پوشیده دارم دود را
 - 
غزل ۱۱
چون به کرشمه کژ کنی، طرف کلاه خویش را
 - 
غزل ۱۲
از عقل نیست پیش تو رفتن چراغ را
 - 
غزل ۱۳
گر سلسله جنبانی، گیسوی پریشان را
 - 
غزل ۱۴
ای چشم تو کشیده، ابروی چون کمان را
 - 
غزل ۱۵
نرگس مستت نشانده همچو گل در خون مرا
 - 
غزل ۱۶
دوش آمد رخ زیبای تو در خواب مرا
 - 
غزل ۱۷
آن سیه چرده که خورشید غلام است او را
 - 
غزل ۱۸
میکشد عشق تو سوی خود، دل دیوانه را
 - 
غزل ۱۹
ساقی بیار چام شراب مغانه را
 - 
غزل ۲۰
سلام من برسان ای صبا بخارا را
 - 
غزل ۲۱
تا ز باریکی میانت تاب داده موی را
 - 
غزل ۲۲
دریغ آخر ز روی من چه میداری نگاهی را
 - 
غزل ۲۳
دریغ آخر ز روی من چه میداری نگاهی را
 - 
غزل ۲۴
همه بر قد بلند تو بود همت ما
 - 
غزل ۲۵
مایل عشق خراباتست عقل پیر ما
 - 
غزل ۲۶
گرفت ملک دلم حسن دلستان شما
 - 
غزل ۲۷
ای خجل گل ز رنگ و بوی شما
 - 
غزل ۲۸
تا جسته برق رویت از عکس روی زیبا
 - 
غزل ۲۹
عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما
 - 
غزل ۳۰
بیا که شاه نشین است صدر سینهٔ ما
 - 
غزل ۳۱
دوش میدیدم دل گم گشتهٔ خود را به خواب
 - 
غزل ۳۲
کتبت من دم عیش الیک الف کتاب
 - 
غزل ۳۳
بر آب کار به که بسازیم کار آب
 - 
غزل ۳۴
چشم تو سر بر نمیدارد ز خواب
 - 
غزل ۳۵
چشم او مست است و در مستی شده مخمور خواب
 - 
غزل ۳۶
گر گشایی ابر برقع، از حیا گردد گُل آب
 - 
غزل ۳۷
رفتیم از دیار تو با دیدهٔ پر آب
 - 
غزل ۳۸
زرد شد روی من از زحمت بیداری شب
 - 
غزل ۳۹
سر مَحبت از دل ما طلب
 - 
غزل ۴۰
عشق و بیماری و درویشی و صد طعن رقیب
 - 
غزل ۴۱
ای به حسن از عالم انسان غریب
 - 
غزل ۴۲
ز ما هر لحظه رنجیدن چه تعریب
 - 
غزل ۴۳
خضر وقتم به وفا زنده و فارغ ز وفات
 - 
غزل ۴۴
یک روز در کوی مغان زنار بندم عاقبت
 - 
غزل ۴۵
چو ساقی خام خم در جام جم ریخت
 - 
غزل ۴۶
کافِر چه گنه کرد و مسلمان چه عبادت
 - 
غزل ۴۷
آن ترک سیه چشم که دل برد به غارت
 - 
غزل ۴۸
ز نور مهر تو در ماه تاب است
 - 
غزل ۴۹
خوشا وقت رندان هشیار مست
 - 
غزل ۵۰
ای دم حضور صحبت جانان غنیمت است
 - 
غزل ۵۱
کوی تو ای حور، ما را جنت است
 - 
غزل ۵۲
عشق تو دُرٌی ست کان را جان عاشق قیمت است
 - 
غزل ۵۳
مرا که همچو نی از آه و ناله برگ و نواست
 - 
غزل ۵۴
بیا که تا اثری از وجود من بر جاست
 - 
غزل ۵۵
دوش خون از دیده میراندم، سرشکم آگه است
 - 
غزل ۵۶
گر راه حرم چون سر زلف تو درازست
 - 
غزل ۵۷
ما را هوس صحبت جان پرور یار است
 - 
غزل ۵۸
دهانت ذرهای گر تنگ بار است
 - 
غزل ۵۹
اثری در قدح باده ز لعل یار است
 - 
غزل ۶۰
بر جناب عشق دل بی قدر و جان بی قیمت است
 - 
غزل ۶۱
بر خوان حسن تو نمی از ملاحت است
 - 
غزل ۶۲
هیچ دانی که چرا همنفس من بادست
 - 
غزل ۶۳
هر دمت با مهربانان کین چراست
 - 
غزل ۶۴
زلف سیاهت پیش رخ، هندو به مهتاب اندرست
 - 
غزل ۶۵
به تمامی رخ تو ماه تمام دگرست
 - 
غزل ۶۶
طاق ابروی تو پیوستهٔ دور قمر است
 - 
غزل ۶۷
ز دل کباب و ز دیده شراب در نظر است
 - 
غزل ۶۸
عذر روشن عشق را رویت بس است
 - 
غزل ۶۹
می کمیت باد پای تند و تیز و سرکش است
 - 
غزل ۷۰
از آتش می در خم خمار چه جوش است
 - 
غزل ۷۱
مرا آستانت پناهی خوشست
 - 
غزل ۷۲
ساقی بده آن باده که خورشید صبوح است
 - 
غزل ۷۳
ای که خیال روی تو، نقش سراچهٔ دل است
 - 
غزل ۷۴
فقیه کودن مسکین نه مرد صحبت ماست
 - 
غزل ۷۵
مهر چون سایه ره نشین شماست
 - 
غزل ۷۶
عمریست تا خیال تو در عهد جان ماست
 - 
غزل ۷۷
تا تنم ای جان شیرین از وصال تو جداست
 - 
غزل ۷۸
تا داغ مهر یار چو مه بر جبین ماست
 - 
غزل ۷۹
جامهٔ مقصود دل، هست به قد تو راست
 - 
غزل ۸۰
خدمت پیر مغان مذهب دیرینهٔ ماست
 - 
غزل ۸۱
مرا از تیغ هجران دل دو نیم است
 - 
غزل ۸۲
دل پر از درد و دیده پر خون است
 - 
غزل ۸۳
پریشانم چو زلفت حالم این است
 - 
غزل ۸۴
شمایل تو به هر حال در خیال من است
 - 
غزل ۸۵
این خم بالای دو تاه من است
 - 
غزل ۸۶
شرابخانه بهشت است و یار حور من است
 - 
غزل ۸۷
اگر چه غمزهٔ خونریز تو بلای من است
 - 
غزل ۸۸
مرا حاصل ز عمر خود همین است
 - 
غزل ۸۹
عاشق به کوی عشق ندانم که چند خاست
 - 
غزل ۹۰
سرو بالای تو را آب روان از چشم ماست
 - 
غزل ۹۱
با هوس بیگانه گردد هر که با عشق آشناست
 - 
غزل ۹۲
گر دلم در بر چو آتش بیقرار افتاده است
 - 
غزل ۹۳
همچو زلفت کار من با تو دراز افتاده است
 - 
غزل ۹۴
آمد بهار و موکب گلها رسیده است
 - 
غزل ۹۵
آن خاک روشن تو که چون نور دیده است
 - 
عزل ۹۶
بیار باده که هنگام شید و قلاشی است
 - 
غزل ۹۷
دلبرا گرد سرت جان و جهان گردان است
 - 
غزل ۹۸
نقل است لب تو یا شراب است
 - 
غزل ۹۹
تا قوس ابروی او در آفتاب پیوست
 - 
غزل ۱۰۰
زلف به شور و فتنه اگر قلب ما شکست