• عزل ۱۰۱

    تو را شمایل موزون و شیوهٔ خوبست

    ادامه

  • غزل ۱۰۲

    با رخ و زلف تو دل را روز بازار امشب است

    ادامه

  • عزل ۱۰۳

    مرا که نشوهٔ‌ روح از می مغانهٔ توست

    ادامه

  • غزل ۱۰۴

    مکن ملامت دُردی کشان باده پرست

    ادامه

  • غزل ۱۰۵

    مشتاب یکدم ساربان، کز گریه پایم در گل است

    ادامه

  • غزل ۱۰۶

    تو در بری و دیدهٔ بدخواه بر درست

    ادامه

  • غزل ۱۰۷

    سنبل تازهٔ تو بر گل سیراب خوش است

    ادامه

  • غزل ۱۰۸

    ما چنین بیدل و دلبر نتوانیم نشست

    ادامه

  • غزل ۱۰۹

    دست من همچو دل و دل چو دهانت تنگ است

    ادامه

  • غزل ۱۱۰

    یار اگر در دیده پنهان است پیدا در دل است

    ادامه

  • غزل ۱۱۱

    چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است

    ادامه

  • غزل ۱۱۲

    گلست آنکه ز حسنش جهان گلستان است

    ادامه

  • غزل ۱۱۳

    تاق ابروی‌ تو منزلگه بیماران است

    ادامه

  • غزل ۱۱۴

    ز چشمم خون دل هر شب روان است

    ادامه

  • غزل ۱۱۵

    جانم فدای جانان گر میل او به جان است

    ادامه

  • غزل ۱۱۶

    پیش آن سرو روان آب رخ من آب جوست

    ادامه

  • غزل ۱۱۷

    سر امید نهم بر زمین حضرت دوست

    ادامه

  • غزل ۱۱۸

    داد باد صبحدم با عاشقان پیغام دوست

    ادامه

  • غزل ۱۱۹

    سرو روان چو قد بلندت ظریف نیست

    ادامه

  • غزل ۱۲۰

    مسجد و میکده در ملک خدا این همه نیست

    ادامه

  • غزل ۱۲۱

    نه جز تو اهل دل را دلبری هست

    ادامه

  • غزل ۱۲۲

    دیوانه گشتم بر رخت،‌ دیوانه را تدبیر چیست

    ادامه

  • غزل ۱۲۳

    صبحدم بر آستانش بیدلی خوش می‌گریست

    ادامه

  • غزل ۱۲۴

    شیوهٔ لعل شکربار تو شیرین کاریست

    ادامه

  • غزل ۱۲۵

    باده در عشق بار غمخواریست

    ادامه

  • غزل ۱۲۶

    هر چه نه عشقست همه کافری‌ست

    ادامه

  • غزل ۱۲۷

    چسم به یاد لعل تو، دوشینه خون گریست

    ادامه

  • غزل ۱۲۸

    یا رب آن اوج نشین کوکب سیارهٔ کیست

    ادامه

  • غزل ۱۲۹

    مرا ای ماه روزی بی تو سالی‌ست

    ادامه

  • غزل ۱۳۰

    خانهٔ دیدهٔ من رهگذر دریائی‌ست

    ادامه

  • غزل ۱۳۱

    ز کفر زلف تو اسلام در پریشانیست

    ادامه

  • غزل ۱۳۲

    در شهر یار پختهٔ ما جز کباب نیست

    ادامه

  • غزل ۱۳۳

    مُردم از غم وین غمم بر سر که غمخوار نیست

    ادامه

  • غزل ۱۳۴

    عشق پدیدار هست، یار پدیدار نیست

    ادامه

  • غزل ۱۳۵

    ناله یادت می‌دهد کز بیدلانت یاد نیست

    ادامه

  • غزل ۱۳۶

    جان ما بی شرفِ‌ صحبت جانان خوش نیست

    ادامه

  • غزل ۱۳۷

    نبود ز پند فایده آن را که هوش نیست

    ادامه

  • غزل ۱۳۸

    همچو رخسار تو مه بر گوشهٔ‌ افلاک نیست

    ادامه

  • غزل ۱۳۹

    عاشق سرگشته را پروای ننگ و نام نیست

    ادامه

  • غزل ۱۴۰

    من دگر دم نزنم گر چه دمم همدم نیست

    ادامه

  • غزل ۱۴۱

    دل مجروح را پروای تن نیست

    ادامه

  • غزل ۱۴۲

    عاشق که دور ماند ز معشوق زنده نیست

    ادامه

  • غزل ۱۴۳

    کار عشق است اگر پیش تو انکاری نیست

    ادامه

  • غزل ۱۴۴

    همچو رخسار تو گل را خط زنگاری نیست

    ادامه

  • غزل ۱۴۵

    مرا به بعد مکان از شما جدائی نیست

    ادامه

  • غزل ۱۴۶

    بیش از این‌ام سر این خاطر شیدائی نیست

    ادامه

  • غزل ۱۴۷

    چو دید روی تو دیده نظر نگاه نداشت

    ادامه

  • غزل ۱۴۸

    زلف که به هر حلقهٔ مشکین هنری داشت

    ادامه

  • غزل ۱۴۹

    عمرم همه آن بود که در کوی تو بگذشت

    ادامه

  • غزل ۱۵۰

    شمع‌وار از سر گذشتم بشنو از من سرگذشت

    ادامه

  • غزل ۱۵۱

    چون صبا در کوی تو آشفته بر خواهم گذشت

    ادامه

  • غزل ۱۵۲

    تا دلی دارم من از دلدار نتوانم گذشت

    ادامه

  • غزل ۱۵۳

    من عاشقم که کعبه نمی‌دانم از کنشت

    ادامه

  • غزل ۱۵۴

    حسنت همه آشوب و جمالت همه آفت

    ادامه

  • غزل ۱۵۵

    اگر دوستان را توان باز یافت

    ادامه

  • غزل ۱۵۶

    سلامی برد چون صبح صبا رفت

    ادامه

  • غزل ۱۵۷

    انوار وجه توست که ارض و سما گرفت

    ادامه

  • غزل ۱۵۸

    تا دلم دلبر گرفت، از جان و دل دل برگرفت

    ادامه

  • غزل ۱۵۹

    یک قدم یار از سر جور و جفا هرگز نرفت

    ادامه

  • غزل ۱۶۰

    چسم تو از ما خطائی دید و از ما چین گرفت

    ادامه

  • غزل ۱۶۱

    چو باد گر ز سر کوی یار خواهم رفت

    ادامه

  • غزل ۱۶۲

    دلم واقف نبود آن دم که جان رفت

    ادامه

  • غزل ۱۶۳

    با گل سخن جمال او رفت

    ادامه

  • غزل ۱۶۴

    خبر یار به اغیار نمی‌یارم گفت

    ادامه

  • غزل ۱۶۵

    چه عجب لطف مزاجست در آب و خاکت

    ادامه

  • غزل ۱۶۶

    شمع ایران گویمت یا ماه توران خوانمت

    ادامه

  • غزل ۱۶۷

    پسته را لب شکند آن دهن خندانت

    ادامه

  • غزل ۱۶۸

    جان جوهر پاک است و تن از سرو روانت

    ادامه

  • غزل ۱۶۹

    دلم که چون سر زلف تو می‌رود بر باد

    ادامه

  • غزل ۱۷۰

    من اوفتاده و انفاس روح پرور باد

    ادامه

  • غزل ۱۷۱

    می‌دهد باد از تو بوئی، آفرین بر باد باد

    ادامه

  • غزل ۱۷۲

    پای بیرون ز حد خویش نهاد

    ادامه

  • غزل ۱۷۳

    یک نفس ای باد صبا همچو باد

    ادامه

  • غزل ۱۷۴

    من اگر خاک شدم آب شما روشن باد

    ادامه

  • غزل ۱۷۵

    اگر چه خانهٔ تیره است دیده جای تو باد

    ادامه

  • غزل ۱۷۶

    جان بر لب لعلش چو مگس بر شکر افتاد

    ادامه

  • غزل ۱۷۷

    تا عکس تو از روزنهٔ‌ دیده در افتاد

    ادامه

  • غزل ۱۷۸

    دلم را در زنخدانت ره افتاد

    ادامه

  • غزل ۱۷۹

    از صبا گر در سر زلف تو چین خواهد فتاد

    ادامه

  • غزل ۱۸۰

    رخت گلست و قدت سرو و طره‌ات شمشاد

    ادامه

  • غزل ۱۸۱

    صد قطرهٔ خون هر دم از دیدهٔ ما افتد

    ادامه

  • غزل ۱۸۲

    گر پرتو خورشید رخت بر قمر افتد

    ادامه

  • غزل ۱۸۳

    زنخدان تو گر این است، صد یوسف به چاه افتد

    ادامه

  • غزل ۱۸۴

    زان آتشی کز هجر تو هر دم به جان من فتد

    ادامه

  • غزل ۱۸۵

    هوایت در دماغ من نگنجد

    ادامه

  • غزل ۱۸۶

    دلم در وصل گل روئی نگنجد

    ادامه

  • غزل ۱۸۷

    چنان پر شد دل از دلبر که دل در بر نمی‌گنجد

    ادامه

  • غزل ۱۸۸

    وصف تو در بیان نمی‌گنجد

    ادامه

  • غزل ۱۸۹

    دلم ز مهر تو چون ذره در هوا گردد

    ادامه

  • غزل ۱۹۰

    از بهر در وصلت، چشمم در آب گردد

    ادامه

  • غزل ۱۹۱

    ز گریه چشمه شد چشمم، بمان تا چشمه‌تر گردد

    ادامه

  • غزل ۱۹۲

    تمتع از وصال زلف مشکینت صبا دارد

    ادامه

  • غزل ۱۹۳

    تا چه سودا سر گیسوی تو در سر دارد

    ادامه

  • غزل ۱۹۴

    چشمت ز خواب مستی، در سر خمار دارد

    ادامه

  • غزل ۱۹۵

    آن سرو که چون سوسن، ما را به زبان دارد

    ادامه

  • غزل ۱۹۶

    با پرتو رخسار تو مه تاب ندارد

    ادامه

  • غزل ۱۹۷

    گر از دهن تنگ تو مقصود برآید

    ادامه

  • غزل ۱۹۸

    بحر غم تو کران ندارد

    ادامه

  • غزل ۱۹۹

    چو چشمت هیچ آهوئی ندارد

    ادامه

  • غزل ۲۰۰

    مسکین تن آن کو جگرِ سوخته دارد

    ادامه