-
غزل ۶۴۰
ای ز ما وصف تو در مستی خیال انگیختن
-
رباعی ۳۶۸
پیوسته ز خاک و آب گویم خود را
-
رباعی ۳۶۹
جز عشق مدان و دور سیر او را
-
رباعی ۳۷۰
و هو معکم کند نظرگاه ترا
-
رباعی ۳۷۱
میخواهد حکمتش عجولی مرا
-
رباعی ۳۷۲
ای آنکه به کوی عشق سیر است ترا
-
رباعی ۳۷۳
ای ذات تو جامع صفت نیکو را
-
رباعی ۳۷۴
از معنی خویش مرد کان و زر ما
-
رباعی ۳۷۵
این یاری ما که دفع غیر است ترا
-
رباعی ۳۷۶
آگاه نکرد عقل مغرور ترا
-
رباعی ۳۷۷
میباش مأول و مصدق همه را
-
رباعی ۳۷۸
خالق خواهی خلق حرام است ترا
-
رباعی ۳۷۹
هر کس دل از او گزید خندد او را
-
رباعی ۳۸۰
عارف ز فنا پیش گیرد آن را
-
رباعی ۳۸۱
دید از حق جوی کین یقین است ترا
-
رباعی ۳۸۲
نا یافته مرد عجز تصغیرش را
-
رباعی ۳۸۳
این خلق به نوشیدن و خوردن او را
-
رباعی ۳۸۴
معنی وجود آدم غمناکی را
-
رباعی ۳۸۵
هر کس گم شد ماند نشانها او را
-
رباعی ۳۸۶
هر کس که به هر هنر شناسد خود را
-
رباعی ۳۸۷
هر کس نهاد زنوش آید او را
-
رباعی ۳۸۸
انسان که ز خاک آفریدند او را
-
رباعی ۳۸۹
ساقی ز شراب بیخودی حصهٔ ما
-
رباعی ۳۹۰
این یک ذات است آئینهٔ عالم او را
-
رباعی ۳۹۱
اضداد موافقند و همدم اینجا
-
رباعی ۳۹۲
بینش به تو کار و یار گوید همه را
-
رباعی ۳۹۳
مپسند به غیر غیر اعمایان را
-
رباعی ۳۹۴
گر میگردید ذات معلوم ترا
-
رباعی ۳۹۵
تا چند شنیدن صفت نیکو را
-
رباعی ۳۹۶
فواره توان گفت دل دانا را
-
رباعی ۳۹۷
ما جان و دلیم آدم و خاتم را
-
رباعی ۳۹۸
حق کرده ظهور از همه مر دیدن را
-
رباعی ۳۹۹
خلقند به هم بر سر کبر و کینها
-
رباعی ۴۰۰
بگشای زبان نکتهسازی خود را
-
رباعی ۴۰۱
پستی کرده تو سر فرازیها را
-
رباعی ۴۰۲
گر نیست تنعمی سعیری خود را
-
رباعی ۴۰۳
هان کوری دیو منکر فاسق را
-
رباعی ۴۰۴
دعویست به هم ز کیش هر نادان را
-
رباعی ۴۰۵
تن در دهی آیت اسف خواندن را
-
رباعی ۴۰۶
دنیا که بسی نرم و درشت است او را
-
رباعی ۴۰۷
هر کس که رسد ز عشق جانی او را
-
رباعی ۴۰۸
تا دل فارغ ز هر شکی شد ما را
-
رباعی ۴۰۹
تا رفت ز تن لباس هر فر ما را
-
رباعی ۴۱۰
هر خس دیدی مخوان به جز سُست او را
-
رباعی ۴۱۱
از هر سوی من بلا کشیده سرها
-
رباعی ۴۱۲
تو آینهٔ وجود مائی عدما
-
رباعی ۴۱۳
هر رفته و آینده عیان است او را
-
رباعی ۴۱۴
مرد آخر در نوشته بیند خود را
-
رباعی ۴۱۵
چون سازنده یکیست هر ساخته را
-
رباعی ۴۱۶
گر پی به مؤثر آید آثار ترا
-
رباعی ۴۱۷
هر دم از من رسیده بهر است مرا
-
رباعی ۴۱۸
هر چند که هست آمد و شد ما را
-
رباعی ۴۱۹
عالم جنگ است مختلف کیشان را
-
رباعی ۴۲۰
آن خصم که کرده ذم ما آئین را
-
رباعی ۴۲۱
این عالم خالی از سر و سامان را
-
رباعی ۴۲۲
ما حلقه فکن به گوش هوشیم ترا
-
رباعی ۴۲۳
عهد ازلی شکسته دیدم همه را
-
رباعی ۴۲۴
در بارگه عشق شه عزت ما
-
رباعی ۴۲۵
بینی به فسانه هر سخن سازی را
-
رباعی ۴۲۶
هر جا که وجود هست امکان آنجا
-
رباعی ۴۲۷
جز آنکه ندید کار جز کار مرا
-
رباعی ۴۲۸
اسرار یقین مگوی اهل شک را
-
رباعی ۴۲۹
هر کس که دمی نظیر گردید مرا
-
رباعی ۴۳۰
مابین دو عقل و علم مفتونان را
-
رباعی ۴۳۱
باید ز سخن به او نظر کرد ترا
-
رباعی ۴۳۲
آمیزش این و آن رها کن، به خود آ
-
رباعی ۴۳۳
گاهی گفتم، گهی شنودم خود را
-
رباعی ۴۳۴
هر گاه آمد هستی من یاد مرا
-
رباعی ۴۳۵
این شکوه ز فرط اشتیاق است مرا
-
رباعی ۴۳۶
حق داده وجود آن عدم مطلق را
-
رباعی ۴۳۷
امروز به هر چه حاجت افتاد ترا
-
رباعی ۴۳۸
تا عشق خبر ز خویشتن داد مرا
-
رباعی ۴۳۹
یک دم که به خود ذوقی و حالیست ترا
-
رباعی ۴۴۰
نقاش ازل نقش چه خوش بست او را
-
رباعی ۴۴۱
این مردم چشم ساکن غمکدهها
-
رباعی ۴۴۲
در سیر جهان واصل و فاصل ما
-
رباعی ۴۴۳
هر گه که به مکر خود شوی کام روا
-
رباعی ۴۴۴
هر چیز حق آفریده در هستی ما
-
رباعی ۴۴۵
دیدیم هم آغوش به خود جانان را
-
رباعی ۴۴۶
هر لحظه به این و آن خطاب است ترا
-
رباعی ۴۴۷
اعلیٰ خواهد متابع ادنیٰ را
-
رباعی ۴۴۸
حق چون به جهانِ بود آورد ترا
-
رباعی ۴۴۹
هر راه روی که نقل از و گشت خدا
-
رباعی ۴۵۰
عالم که ره و رسم هزار است او را
-
رباعی ۴۵۱
نام نبی و ولی و هر سابق را
-
رباعی ۴۵۲
سیر اجزا مقصد اقصی است ترا
-
رباعی ۴۵۳
هر عزم که کرد هستی ابتر ما
-
رباعی ۴۵۴
جان از جانان جلالتی یافت مرا
-
رباعی ۴۵۵
ای شاه و امیر در طلب جاه ترا
-
رباعی ۴۵۶
در وصل به هجر میسپاری خود را
-
رباعی ۴۵۷
توحید چو داد یادم آهنگی را
-
رباعی ۴۵۸
بگشود به شمسهای درِ صد دین را
-
رباعی ۴۵۹
رفت آن خُردی و وقت خرم ما را
-
رباعی ۴۶۰
شد پردهٔ نحو و صرف مشتق ما را
-
رباعی ۴۶۱
هر گاه ه شکر و شکوه بوده ترا
-
رباعی ۴۶۲
عشق است که دل خجل نیابی آنجا
-
رباعی ۴۶۳
این نسخه که کشتند چه و چونش را
-
رباعی ۴۶۴
چیزی که رهائیست ز هر بند ترا
-
رباعی ۴۶۵
بگشای دری به عالم راز مرا
-
رباعی ۴۶۶
عارف که خبر داد از آن پاک شما
-
رباعی ۴۶۷
هر چیز فزون و کاست نبود آن را