• غزل ۳۰۱

    باد صبح از بوی زلفت بیقراری می‌کند

    ادامه

  • غزل ۳۰۲

    سرو اگر در پیش قدت سرفرازی می‌کند

    ادامه

  • غزل ۳۰۳

    لعل تو چون کشف اسرار نهانی می‌کند

    ادامه

  • غزل ۳۰۴

    گر چشم من پای تو را، ناگاه تقبیلی کند

    ادامه

  • غزل ۳۰۵

    رندم و عاشق و دیوانه به آواز بلند

    ادامه

  • غزل ۳۰۶

    هرکه دید زلف تو آورد در کمند

    ادامه

  • غزل ۳۰۷

    هم چو چشم بدرقیبان از تو دورم می‌کنند

    ادامه

  • غزل ۳۰۸

    رندان پاک را که به کوران عصا دهند

    ادامه

  • غزل ۳۰۹

    عاشقان کوی تو را زحمت غوغا ندهند

    ادامه

  • غزل ۳۱۰

    اگر آن فتنه که برخاست به ما بنشیند

    ادامه

  • غزل ۳۱۱

    دوش در فکر من آن شکل قد و بالا بود

    ادامه

  • غزل ۳۱۲

    یاد باد کز ما یار ما را یاد بود

    ادامه

  • غزل ۳۱۳

    دوش بازم آتشی در جان غم فرسود بود

    ادامه

  • غزل ۳۱۴

    پیش از آن کین شخص ناموجود من موجود بود

    ادامه

  • غزل ۳۱۵

    یارب این دل به کجا رفت و کجا خواهد بود

    ادامه

  • غزل ۳۱۶

    به دنیا گر شوی دشمن، تو را حق یار خواهد بود

    ادامه

  • غزل ۳۱۷

    مرا هوای تو همراه خاک خواهد بود

    ادامه

  • غزل ۳۱۸

    آخر این شام بلا را سحری خواهد بود

    ادامه

  • غزل ۳۱۹

    بدیدم آن مه خود را، پگاه خواب آلود

    ادامه

  • غزل ۳۲۰

    تا نگفتی سخنی نقش دهان هیچ نبود

    ادامه

  • غزل ۳۲۱

    سگان را دیده در کویت، ز من بیخواب‌تر نبود

    ادامه

  • غزل ۳۲۲

    عشق تو بود با من و از من نشان نبود

    ادامه

  • غزل ۳۲۳

    ز عشق بنده چه خواهد بدان جمال فزود

    ادامه

  • غزل ۳۲۴

    سر سودا زده‌ام دوش به بالین که بود

    ادامه

  • غزل ۳۲۵

    در ازل قبلهٔ جانها خم آبروی تو بود

    ادامه

  • غزل ۳۲۶

    دوشینه یار پرده ز رخ برگرفته بود

    ادامه

  • غزل ۳۲۷

    با رخش ماه آسمان چه بود

    ادامه

  • غزل ۳۲۸

    دوش خیال رخت در دل دیوانه بود

    ادامه

  • غزل ۳۲۹

    دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود

    ادامه

  • غزل ۳۳۰

    دوش در مجلس کباب ما ز سوز سینه بود

    ادامه

  • غزل ۳۳۱

    تو نه آن شوخی که پروایت سی یاری بوَد

    ادامه

  • غزل ۳۳۲

    از مژه می‌زنم نمک بر جگر کباب خود

    ادامه

  • غزل ۳۳۳

    یار تنها شد و آن به که به تنها نرود

    ادامه

  • غزل ۳۳۴

    هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

    ادامه

  • غزل ۳۳۵

    چون چنگم از غم سرنگون،‌ کان دلستانم می‌رود

    ادامه

  • غزل ۳۳۶

    نقش تو در چشمهٔ‌ چشمم چو ماهی می‌رود

    ادامه

  • غزل ۳۳۷

    روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود

    ادامه

  • غزل ۳۳۸

    گر پادشه به کوی تو آید گدا شود

    ادامه

  • غزل ۳۳۹

    چون ز مهرت ذره‌ای در جان من پیدا شَود

    ادامه

  • غزل ۳۴۰

    عشق که رخت صبر بسوزد بلا شود

    ادامه

  • غزل ۳۴۱

    دل من خون شد و تا خون نشود دل نشود

    ادامه

  • غزل ۳۴۲

    هر زمان دل را جگر از دست دیده خون شود

    ادامه

  • غزل ۳۴۳

    گر چو پسته دهن تنگ تو در خنده شود

    ادامه

  • غزل ۳۴۴

    غرهٔ ماه تو غرّا می‌شود

    ادامه

  • غزل ۳۴۵

    سبرهٔ خط تو پیدا می‌شود

    ادامه

  • غزل ۳۴۶

    سر شد ز دست و مهر تو از سر نمی‌شود

    ادامه

  • غزل ۳۴۷

    دلبر اگر به کام دل من نمی‌شود

    ادامه

  • غزل ۳۴۸

    از خود آن یار به هر نام نشانی بدهد

    ادامه

  • غزل ۳۴۹

    چو گل به وقت سحر گنج زر به باد دهد

    ادامه

  • غزل ۳۵۰

    مه تو را ماند اگر ماه به گفتار آید

    ادامه

  • غزل ۳۵۱

    Empty? check the original book

    ادامه

  • غزل ۳۵۲

    اگر آن سرو گل‌اندام به رفتار آید

    ادامه

  • غزل ۳۵۳

    از درد هجر جانا، جانم به همی‌برآید

    ادامه

  • غزل ۳۵۴

    در هر زمین که سروی چون قد او برآید

    ادامه

  • غزل ۳۵۵

    بکاهد صبرم و عشقت فزاید

    ادامه

  • غزل ۳۵۶

    صبا چو طرهٔ سنبل به وقت صبح گشاید

    ادامه

  • غزل ۳۵۷

    ماه است رخ یار، به ما خوش نبرآید

    ادامه

  • غزل ۳۵۸

    مرا بر شاخ رعنائی، چو گل رفتن نمی‌شاید

    ادامه

  • غزل ۳۵۹

    حُسنش چو گل به هردم رنگی دگر برآید

    ادامه

  • غزل ۳۶۰

    خطت حرز الهی می‌نماید

    ادامه

  • غزل ۳۶۱

    اگر به رنگ و بوی تو گل به گلستان آید

    ادامه

  • غزل ۳۶۲

    مهری ز تو در وجود ناید

    ادامه

  • غزل ۳۶۳

    گل اندر دیده‌ام بی نقش رویت خار می‌آید

    ادامه

  • غزل ۳۶۴

    تن سرگشته ز هجر تو به جان می‌آید

    ادامه

  • غزل ۳۶۵

    تو را در گوشهٔ‌ خاطر غم یاری نمی‌آید

    ادامه

  • غزل ۳۶۶

    دوش بر گرد سمن باد سحر می‌پیچید

    ادامه

  • غزل ۳۶۷

    چه مطرب است که امشب بدین مقام رسید

    ادامه

  • غزل ۳۶۸

    دل سوخت در فراق تو، نوبت به جان رسید

    ادامه

  • غزل ۳۶۹

    زلفت مرا به حلقهٔ دام بلا کشید

    ادامه

  • غزل ۳۷۰

    آه من یک روز بر گردون علم خواهد کشید

    ادامه

  • غزل ۳۷۱

    آنچه از رهگذر دیده به رویم برسید

    ادامه

  • غزل ۳۷۲

    گر تو داری به عاشقان اقرار

    ادامه

  • غزل ۳۷۳

    گر شود با من ز لطف آن مه رخ عیّار یار

    ادامه

  • غزل ۳۷۴

    دیده باغ است و لاله صورت یار

    ادامه

  • غزل ۳۷۵

    مرا یکدم وصال او ز عمر جاودان خوشتر

    ادامه

  • غزل ۳۷۶

    عاشقان را که بود بادهٔ احمر در سر

    ادامه

  • غزل ۳۷۷

    زان لب و دندان چون لعل و گهر

    ادامه

  • غزل ۳۷۸

    آتش افروزی کنی بر سوخته عودم دگر

    ادامه

  • غزل ۳۷۹

    ساقی سبک‌ آن رطل گران را به من آور

    ادامه

  • غزل ۳۸۰

    آسان شود به صبر همه کار غم مخور

    ادامه

  • غزل ۳۸۱

    چشمان تو کشیده کمان و گشاده تیر

    ادامه

  • غزل ۳۸۲

    عاشقان در دو جهان ذکر شما باد به خیر

    ادامه

  • غزل ۳۸۳

    ای به خوبی بر همه خوبان امیر

    ادامه

  • غزل ۳۸۴

    از چهره چه رنگی‌ست که آمیخته‌ای باز

    ادامه

  • غزل ۳۸۵

    پیش ما خاک آستان نیاز

    ادامه

  • غزل ۳۸۶

    شراب‌خواره‌ام و رند و مست و شاهد باز

    ادامه

  • غزل ۳۸۷

    نباشم بی‌تو یکدم زنده هرگز

    ادامه

  • غزل ۳۸۸

    از تو هزار فتنه شود در جهان هنوز

    ادامه

  • غزل ۳۸۹

    مرحبا ای نگار روح‌افروز

    ادامه

  • غزل ۳۹۰

    لعل میگون تو در خون دل ماست هنوز

    ادامه

  • غزل ۳۹۱

    رُخت را نور بخشیدن میاموز

    ادامه

  • غزل ۳۹۲

    ورای رندی و مستی مجو ز گوهر ناس

    ادامه

  • غزل ۳۹۳

    مائیم و یک دل کاندر او، داریم دلداری و بس

    ادامه

  • غزل ۳۹۴

    این مرا بس که تمنای تو می‌ورزم و بس

    ادامه

  • غزل ۳۹۵

    همی‌دارم از لطف تو مُلتمس

    ادامه

  • غزل ۳۹۶

    من هوس دارم که با او خوش برآرم یک نفس

    ادامه

  • غزل ۳۹۷

    غنیمت دار دور گل که بر باد است بنیادش

    ادامه

  • غزل ۳۹۸

    چو خیال گشتی ای تن، خبری ده از میانش

    ادامه

  • غزل ۳۹۹

    آنکه در سایهٔ مهر است همه آفاقش

    ادامه

  • غزل ۴۰۰

    غم دنیا چه خوری تا خوردت رنج و غمش

    ادامه