-
غزل ۶۴۰
ای ز ما وصف تو در مستی خیال انگیختن
-
غزل ۳۰۱
باد صبح از بوی زلفت بیقراری میکند
-
غزل ۳۰۲
سرو اگر در پیش قدت سرفرازی میکند
-
غزل ۳۰۳
لعل تو چون کشف اسرار نهانی میکند
-
غزل ۳۰۴
گر چشم من پای تو را، ناگاه تقبیلی کند
-
غزل ۳۰۵
رندم و عاشق و دیوانه به آواز بلند
-
غزل ۳۰۶
هرکه دید زلف تو آورد در کمند
-
غزل ۳۰۷
هم چو چشم بدرقیبان از تو دورم میکنند
-
غزل ۳۰۸
رندان پاک را که به کوران عصا دهند
-
غزل ۳۰۹
عاشقان کوی تو را زحمت غوغا ندهند
-
غزل ۳۱۰
اگر آن فتنه که برخاست به ما بنشیند
-
غزل ۳۱۱
دوش در فکر من آن شکل قد و بالا بود
-
غزل ۳۱۲
یاد باد کز ما یار ما را یاد بود
-
غزل ۳۱۳
دوش بازم آتشی در جان غم فرسود بود
-
غزل ۳۱۴
پیش از آن کین شخص ناموجود من موجود بود
-
غزل ۳۱۵
یارب این دل به کجا رفت و کجا خواهد بود
-
غزل ۳۱۶
به دنیا گر شوی دشمن، تو را حق یار خواهد بود
-
غزل ۳۱۷
مرا هوای تو همراه خاک خواهد بود
-
غزل ۳۱۸
آخر این شام بلا را سحری خواهد بود
-
غزل ۳۱۹
بدیدم آن مه خود را، پگاه خواب آلود
-
غزل ۳۲۰
تا نگفتی سخنی نقش دهان هیچ نبود
-
غزل ۳۲۱
سگان را دیده در کویت، ز من بیخوابتر نبود
-
غزل ۳۲۲
عشق تو بود با من و از من نشان نبود
-
غزل ۳۲۳
ز عشق بنده چه خواهد بدان جمال فزود
-
غزل ۳۲۴
سر سودا زدهام دوش به بالین که بود
-
غزل ۳۲۵
در ازل قبلهٔ جانها خم آبروی تو بود
-
غزل ۳۲۶
دوشینه یار پرده ز رخ برگرفته بود
-
غزل ۳۲۷
با رخش ماه آسمان چه بود
-
غزل ۳۲۸
دوش خیال رخت در دل دیوانه بود
-
غزل ۳۲۹
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود
-
غزل ۳۳۰
دوش در مجلس کباب ما ز سوز سینه بود
-
غزل ۳۳۱
تو نه آن شوخی که پروایت سی یاری بوَد
-
غزل ۳۳۲
از مژه میزنم نمک بر جگر کباب خود
-
غزل ۳۳۳
یار تنها شد و آن به که به تنها نرود
-
غزل ۳۳۴
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
-
غزل ۳۳۵
چون چنگم از غم سرنگون، کان دلستانم میرود
-
غزل ۳۳۶
نقش تو در چشمهٔ چشمم چو ماهی میرود
-
غزل ۳۳۷
روی در مسجد و دل ساکن خمار چه سود
-
غزل ۳۳۸
گر پادشه به کوی تو آید گدا شود
-
غزل ۳۳۹
چون ز مهرت ذرهای در جان من پیدا شَود
-
غزل ۳۴۰
عشق که رخت صبر بسوزد بلا شود
-
غزل ۳۴۱
دل من خون شد و تا خون نشود دل نشود
-
غزل ۳۴۲
هر زمان دل را جگر از دست دیده خون شود
-
غزل ۳۴۳
گر چو پسته دهن تنگ تو در خنده شود
-
غزل ۳۴۴
غرهٔ ماه تو غرّا میشود
-
غزل ۳۴۵
سبرهٔ خط تو پیدا میشود
-
غزل ۳۴۶
سر شد ز دست و مهر تو از سر نمیشود
-
غزل ۳۴۷
دلبر اگر به کام دل من نمیشود
-
غزل ۳۴۸
از خود آن یار به هر نام نشانی بدهد
-
غزل ۳۴۹
چو گل به وقت سحر گنج زر به باد دهد
-
غزل ۳۵۰
مه تو را ماند اگر ماه به گفتار آید
-
غزل ۳۵۱
میگذشت و ز حیا چهره برافروخته بود
-
غزل ۳۵۲
اگر آن سرو گلاندام به رفتار آید
-
غزل ۳۵۳
از درد هجر جانا، جانم به همیبرآید
-
غزل ۳۵۴
در هر زمین که سروی چون قد او برآید
-
غزل ۳۵۵
بکاهد صبرم و عشقت فزاید
-
غزل ۳۵۶
صبا چو طرهٔ سنبل به وقت صبح گشاید
-
غزل ۳۵۷
ماه است رخ یار، به ما خوش نبرآید
-
غزل ۳۵۸
مرا بر شاخ رعنائی، چو گل رفتن نمیشاید
-
غزل ۳۵۹
حُسنش چو گل به هردم رنگی دگر برآید
-
غزل ۳۶۰
خطت حرز الهی مینماید
-
غزل ۳۶۱
اگر به رنگ و بوی تو گل به گلستان آید
-
غزل ۳۶۲
مهری ز تو در وجود ناید
-
غزل ۳۶۳
گل اندر دیدهام بی نقش رویت خار میآید
-
غزل ۳۶۴
تن سرگشته ز هجر تو به جان میآید
-
غزل ۳۶۵
تو را در گوشهٔ خاطر غم یاری نمیآید
-
غزل ۳۶۶
دوش بر گرد سمن باد سحر میپیچید
-
غزل ۳۶۷
چه مطرب است که امشب بدین مقام رسید
-
غزل ۳۶۸
دل سوخت در فراق تو، نوبت به جان رسید
-
غزل ۳۶۹
زلفت مرا به حلقهٔ دام بلا کشید
-
غزل ۳۷۰
آه من یک روز بر گردون علم خواهد کشید
-
غزل ۳۷۱
آنچه از رهگذر دیده به رویم برسید
-
غزل ۳۷۲
گر تو داری به عاشقان اقرار
-
غزل ۳۷۳
گر شود با من ز لطف آن مه رخ عیّار یار
-
غزل ۳۷۴
دیده باغ است و لاله صورت یار
-
غزل ۳۷۵
مرا یکدم وصال او ز عمر جاودان خوشتر
-
غزل ۳۷۶
عاشقان را که بود بادهٔ احمر در سر
-
غزل ۳۷۷
زان لب و دندان چون لعل و گهر
-
غزل ۳۷۸
آتش افروزی کنی بر سوخته عودم دگر
-
غزل ۳۷۹
ساقی سبک آن رطل گران را به من آور
-
غزل ۳۸۰
آسان شود به صبر همه کار غم مخور
-
غزل ۳۸۱
چشمان تو کشیده کمان و گشاده تیر
-
غزل ۳۸۲
عاشقان در دو جهان ذکر شما باد به خیر
-
غزل ۳۸۳
ای به خوبی بر همه خوبان امیر
-
غزل ۳۸۴
از چهره چه رنگیست که آمیختهای باز
-
غزل ۳۸۵
پیش ما خاک آستان نیاز
-
غزل ۳۸۶
شرابخوارهام و رند و مست و شاهد باز
-
غزل ۳۸۷
نباشم بیتو یکدم زنده هرگز
-
غزل ۳۸۸
از تو هزار فتنه شود در جهان هنوز
-
غزل ۳۸۹
مرحبا ای نگار روحافروز
-
غزل ۳۹۰
لعل میگون تو در خون دل ماست هنوز
-
غزل ۳۹۱
رُخت را نور بخشیدن میاموز
-
غزل ۳۹۲
ورای رندی و مستی مجو ز گوهر ناس
-
غزل ۳۹۳
مائیم و یک دل کاندر او، داریم دلداری و بس
-
غزل ۳۹۴
این مرا بس که تمنای تو میورزم و بس
-
غزل ۳۹۵
همیدارم از لطف تو مُلتمس
-
غزل ۳۹۶
من هوس دارم که با او خوش برآرم یک نفس
-
غزل ۳۹۷
غنیمت دار دور گل که بر باد است بنیادش
-
غزل ۳۹۸
چو خیال گشتی ای تن، خبری ده از میانش
-
غزل ۳۹۹
آنکه در سایهٔ مهر است همه آفاقش
-
غزل ۴۰۰
غم دنیا چه خوری تا خوردت رنج و غمش